۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۲, چهارشنبه

نشانه های بارز شاملوئیسم و شاملوچیسم (۱۰)


دکترمهدی حمیدی شیرازی
 ( ۱۲۹۳ ـ ۱۳۶۵)
 نماینده شیراز در مجلس شورای ملی
ادیب
شاعر
 استاد دانشگاه تهران در زمینه زبان و ابدیات فارسی
 مترجم
 منتقد

تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
 
۱
جواب دادم
  با آنکه اجنبی بوده است
بنای داوری اش بی اساس و در وا نیست  (بی پایه و پا در هوا نیست)

در اینکه سبک تو خود سبک تو است، حرفی نیست
در اینکه تازه بود، نیز شبهه را جا نیست

ولیک اجنبی بیخبر چه می داند
لطائف سخنش کاش (که او را) زجد و آبا نیست.

به وصف اجنبیان در سخن فریب، مخور
که گوش اجنبیان پرده دل ما نیست

قضاوت دگران در زبان و گفته ی  ما
کم از قضاوت ما در زبان آنها نیست

معنی تحت اللفظی:
در پاسخ به دلایل نیما گفتم:
بیگانه از این بابت حق دارد 
که 
سبک تو سبک خاص تو ست 
 در نو بودن سبک تو هم شکی نیست.
 
بیگانه اما عاجز از درک لطف سخن ما ست.
چون سخن ما سخن آباء و اجدادی او نیست.
 
بنابرین،
فریب قضاوت بیگانگان را مخور.
به همان سان که بیگانگان هم فریب قضاوت ما را نمی خورند.
 
همه این نکات حمید شیرازی  منطقی و تجربی اند.
 
ایراد ارزیابی حمیدی شیرازی
این است 
که 
بیگانگان فرزانه
نه راجع به لطف سخن نیما و نه راجع به سبک و فرم و ساختار شعر او،
بلکه
عمدتا و در وهله اول
راجع به محتوای شعر نیما ابراز نظر کرده اند.
 
طرز «تفکر» فرمالیستی ـ معرفتی حمیدی شیرازی
 اما او را نسبت به ارزیابی ادبا و علمای خارجی کور و کر کرده است.
 
۲
به گوش ایران این گفته نا خوش آیند است
به گفته دگران اعتماد پروا نیست

چنین سخن که تو را هست بوالعجب، سخنی است
که باز با همه شیرینی ات گوارا نیست

سه چیز هست در او 
وحشت و عجائب و حمق
سه چیز نیست در او 
وزن و لفظ و معنا نیست
 
معنی تحت اللفظی:
شعر تو به گوش ایرانی جماعت ناخوشایند است
به قضاوت این و ان اعتماد روا نیست.
سخن تو 
علیرغم شیرینی خود تو
شیرین و دلنشین نیست. 

شعر تو حاوی سه چیز است:
وحشت
حیرت
حماقت

شعر تو فاقد سه چیز است:
وزن
روش تبیین
معنا

هیچکدام از دعاوی حمیدی شیرازی در این فراز از «شعرش» درست نیست:
شعر نیما
اولا
به گوش هر صاحبدلی فوق العاده شیرین و دلنشین و شیوا ست.

مثال:
 
 
https://www.youtube.com/watch?v=30kN7W9C7zc
 
تو را من چشم در راهمنیما یوشیج
(۱۳۳۶) 

 شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن  سایه ها 
رنگ سیاهی
وز آن (از آن سیاهی)
دلخستگانت را ست، اندوهی فراهم،
تو 
را 
من چشم در راهم.

شباهنگام ،
 در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد
 دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم (اگر مرا) یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

پایان

تلاجن:
اسم درختی جنگلی است
 
ویرایش
 از 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

مگر می توان شعری شیواتر، ژرف تر، زلال تر، تصور مندتر، تصویرمندتر و معنامندتر از این شعر مختصر و موجز نیما پیدا کرد؟
 
حتی می توان دهها شعر به مراتب، شیواتر و معنامندتر از این شعر، 
در میراث ارجمند نیما پیدا کرد.
 
سؤال
این است
که
چرا
حمیدی شیرازی
عاجز از درک زیبایی های فرمال و مضمونی شعر نیما ست؟
 
۳
دلیل اصلی عجز حمیدی شیرازی از درک فرم و محتوای شعر نیما،
در وهله اول 
دلیلی طبقاتی
  است.
 
رابطه حمیدی شیرازی با نیما
رابطه طبقه حاکمه با توده است.
 
نیما فقط شاعر توده زحمتکش نیست.
 
نیما فقط ایده ئولوگ توده مولد نیست.
 
نیما عضو ارگانیک توده مولد و زحمتکش است.
 
تفاوت  و تضاد نیما با بقیه شعرا
حتی با شعرای توده و حزب توده
همین جا ست.
 
رابطه نیما با توده 
ارگانیک تر از رابطه لاهوتی و زهری و کسرایی و طبری و سایه با توده است. 

نیما
بسان آخوندها
دیالک تیکی از طبقه و ایده ئولوگ طبقه 
 است.

نیما
در آن واحد
هم عضو سپاه بیشمار توده است و هم ایده ئولوگ اصیل توده است.

ظاهرا
نظراتی از نیما منتشر شده که پسرش جمع آوری و شاید هم جمعبندی و منتشر کرده است.

اگر این نظرات به ظاهر ضد سویه تیستی (ضد کمونیستی) نیما تحلیل شوند،
ماهیت مسئله روشن می شود.

انتقاد
جوهر ایده ئولوژی پرولتاریا ست.

پرولتاریا
در زندگی روزمره اش
منتقد پیگیر و خستگی ناپذیر جسوری است.
 
کسب و کار پرولتاریا
انتقاد از خود و انتقاد از جامعه است.
 
پرولتاریا
مارکس متجسم است.
 
مارکسیسم هم تئوری انتقاد است
و
نه
تئوری ماستمالی و مصلحت طلبی و دروغ بافی و خوش خدمتی

از
حمیدی شیرازی و امثال بیشمارش
چه پنهان 
که
شعر نیما 
شکر است و خنجر است.
 شهد است و شرنگ است.

نفرت حمیدی شیرازی و طبقه حاکمه فئودال و روحانی از نیما
نفرتی طبقاتی
 است
و
نه
نفرتی هنری و ادبی.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر