۱۳۹۶ آبان ۱۵, دوشنبه

تأملی در شعری از زری مینویی (۵)


 
زری مینویی

تحلیلی
از 
ربابه نون

به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .

من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
۱
دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
زری در این شعر،
دیالک تیک  شخصیت و توده 
را
به شکل دوئالیسم دریا و «او» و «من» بسط و تعمیم می دهد.
 
 
 
کاشف دیالک تیک  شخصیت و تاریخ (جامعه) 
فیلسوف ماتریالیست روس
به نام پله خانف است.
 
پله خانف
اثر نظری ارجمندی تحت عنوان «نقش شخصیت در تاریخ» به میراث نهاده است.
 
او
در این اثر نظری
که
به فارسی هم ترجمه شده،
نقش تعیین کننده در  دیالک تیک  شخصیت و تاریخ (جامعه)
 را 
از آن تاریخ (جامعه)  می داند،
ضمن اینکه به نقش مثبت و منفی شخصیت هم اشاره می کند.
 
۲
یکی از اختلافات اساسی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی
 با 
فلسفه بورژوایی واپسین
 (بویژه فلاسفه فاشیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم)
در تعیین نقش تعیین کننده در همین دیالک تیک  شخصیت و تاریخ (جامعه) است:
 
الف
فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی
نقش تعیین کننده در دیالک تیک  شخصیت و تاریخ (جامعه) 
را
از آن تاریخ (جامعه، توده) می داند،
بی انکه نقش فرعی مثبت و یا منفی شخصیت را انکار کند.
 
ب
فلسفه بورژوایی واپسین
 (بویژه فلاسفه فاشیسم و فئودالیسم و فوندامنتالیسم)
دیالک تیک  شخصیت و تاریخ (جامعه) 
را
به شکل  دوئالیسم نخبه و توده
تحریف می کند
و
ضمنا
وارونه می سازد:
 
یعنی
نقش تعیین کننده در دوئالیسم نخبه و توده 
را
از ان نخبه می داند
و
توده
را
چیزی خمیرگونه در دست نخبه 
قلمداد می کند.
 
 
در 
قاموس خوزه اورتگا گاسه
فاشیست اسپانیایی 
و
 دوست جانجانی مارتین هایدگر
و
مؤسس تئوری فاشیستی نخبگان
تاریخ
را
نخبه ها 
(خوانین، سلاطین، ژنرال ها، سرداران و غیره)
می سازند
و
نه توده ها.
 
توده
در
 تئوری نخبگان 
زباله واره
است.
 
هیچکاره 
است.
 
پ
فئودالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی سنی و شیعه
دیالک تیک  شخصیت و تاریخ (جامعه) 
را
به شکل  دوئالیسم شخصیت و امت
تحریف می کند.
 
فئودالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی سنی و شیعه
مفهوم شخصیت 
را 
از 
تجرید انبیاء (پیامبران)، ائمه (امامان)، اولیاء، فقها و غیره،
می سازد.
 
فئودالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی سنی و شیعه
نقش تعیین کننده در دوئالیسم شخصیت و امت
را
نه
در 
شخصیت
و
نه
در
امت،
بلکه 
در
مشیت الهی
می داند.
 
نقش تعیین کننده
در خارج از چارچوب  دوئالیسم شخصیت و امت
جا زده می شود.
 
بدین طریق
جزم مشیت الهی
تعیین کننده سیر تاریخ بشری قلمداد می شود.
 
اندک اندک
سر و کله فاتالیسم (تقدیر گرایی، سرنوشت گرایی) 
پیدا می شود.
 
۳
به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .

من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
در این شعر زری
دریا
 (تاریخ، جامعه، توده)
به
نخبه 
 (او و من)
دلبسته و وابسته است.
 
تراژدی مورد نظر زری
این است
که
«او»
دل ندارد تا به دریا زند و شق القمر کند
یعنی 
تاریخ و یا جامعه 
را
تحول بخشد
و
توده وابسته و دلبسته به خود را نجات دهد.
 
«من»
که
از قضا دل دارد،
اهل دل به دریا زدن و شق القمر کردن نیست.
 
«من»
از
 اصحاب انتظار است.
 
در نتیجه
نه،
کتاب تاریخ ورق می خورد،
(نه ورق برمی گردد)
نه جامعه پله ای در نردبام ترقی بالاتر می رود
و
نه،
توده از غل و زنجیر بردگی آزاد می شود.
 
«او» و «من» زری
در هر صورت
انتزاعی و مبهم می مانند.
 
۴
تئوری فاشیستی نخبگان
در ایران
شیوع وسیع و عمیق دارد.
 
الف
آیین تشیع
هم
نخبه گرا ست.
 
انشعاب در آیین تشیع 
بر سر تفسیر نخبه است.
 
۱
 
روحانیت کنسرواتیو شیعه 
مثلا آیة الله شریعتمداری
امام زمان
را
نخبه 
قلمداد می کند
 
به زبان زری
«دل به ساحل انتظار می سپارد.» 
 
۲
 آیة الله خمینی
در حرف 
فرقی با  آیة الله شریعتمداری ندارد.
 
او
هم امام زمان را منجی موعود و نخبه تاریخ ساز می داند.
 
ولی
اهل دلسپاری به ساحل نیست. 
 
اهل دل به دریا زدن است.
 
 آیة الله خمینی
اشرافیت فئودال و روحانی ایستاده بر لب گور تاریخی اش 
را 
امید می دهد، متشکل می سازد، به بسیج توده ترغیب می کند
و
حمله بر دژهای انقلابات بورژوایی و پرولتری و پیشرفت اجتماعی
را
طرح ریزی می کند.
 
ب
فاشیسم وطنی
تحت رهبری جلال آل احمد و احمد شاملو
(رهبران فکری، هنری ـ استه تیکی و الهام بخشان عاطفی ـ احساسی فدائیان خلق و مجاهدین خلق)
دوئالیسم نخبه و توده
را
به شکل دوئالیسم روشنفکر و خلق
بسط و تعمیم می دهد
و
نقش تعیین کننده 
را 
درسنت فاشیسم
از آن روشنفکر می داند.
 
البته مفهوم فلسفی روشنفکر
را
با
اختراع مفهوم «تعهد»
در سنت سارتر و امثالهم
تحریف می کند.
 
بدین طریق
از تجرید شعرا و نویسندگان طرفدار فاشیسم و فئودالیسم و فدائیان و مجاهدین و دانشجویان و غیره 
مفهوم
دلبخواهی روشنفکر تشکیل می شود
که فرمی از بسط و تعمیم مفهوم فاشیستی نخبه است.
 
فاشیسم وطنی
برای عوامفریبی بهتر
به عوض هیتلر
چه گوارا
را
به درجه سرمشق ارتقا می دهد.
 
چه گوارا
بلحاظ بی تابی
و
شور و شوق انقلابی
شخصیت ایدئالی برای سارتر و نوچه های جلال آل احمد و احمد شاملو ست.

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر