۱۳۹۶ آبان ۱۸, پنجشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۱۴)

 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۱ 
آدمی صورت 
 اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی
 شود  ور نه همان جانور است
 
نفس 
به معنی خویشتن نیز است.
 
اگر
منظور سعدی از شهوت نفس،
خودپرستی 
باشد، 
این بدان معنی است 
که
سعدی
دگر پرستی
(خودستیزی)
را
پیش شرط آدمیت 
و
خودپرستی
 را
 پیش شرط خریت
می داند.

تجربه در طول تاریخ
اما
به کرات
نشان داده
که
خودستیزی 
با  
جامعه ستیزی و بشریت ستیزی 
همراه است.

نمایندگان فاشیسم، میلیتاریسم، فئودالیسم و فوندامنتالیسم
دیری است 
که
با
اعمال خویش 
وحدت خودستیزی و جامعه ستیزی و بشریت ستیزی
را
اثبات عملی می کنند.

هیتلر و باند خونخوار و خونریزش
که
امحای سیستماتیک ۶ میلیون نفر در داخل رایش نکبت
 و
 ۶۰ میلیون نفر در خارج از آن 
را
جامه عمل پوشانده بودند،
حتی
 از
کشتن زنان و کودکان و خویشتن خویش
ضمن ارسال کودکان و بیماران و پیران آلمان  به کام مرگ
 ابائی نداشته اند.

بن لادن و طالبان و خمینی و رجوی و زباله های دیگر
ضمن انتحار عنگلابی و امحای خویشتن خویش،
کودکان و نوجوانان مردم
را
به کام مرگ فرستاده اند
تا
با
تبدیل جامعه به جهنم
به اهداف خونین خود برسند.

۲
خودپرستی
پیش شرط جامعه پرستی (سوسیالیسم) و توده پرستی (هومانیسم) است.

درست
به همین دلیل
خودپرستی
در 
ایده ئولوژی طبقه حاکمه انگل و استثمارگر 
تحقیر می شود.

درست
به همین دلیل
باید
از 
مفهوم خودپرستی (اگوسیسم)
  اعاده حیثیت شود
و
بر ضد هر نوعی از خودستیزی 
مبارزه خستگی ناپذیری آغاز شود.

تئوری های فاشیستی، فوندامنتالیستی، نیهلیستی و آنارشیستی
 باید به گیوتین انتقاد علمی و انقلابی سپرده شوند.

۳
شربت از دست دلارام  ـ چه شیرین و چه تلخ ـ
بده،
 ای دوست
 که
 مستسقی 
(آب خواهنده، مبتلا به مرض تشنگی) 
 از آن تشنه‌ تر است

معنی تحت اللفظی:
عاشق
تشنه بی تاب شربت از دست دلارام است
فرق هم نمی کند 
که 
 شهد باشد و یا شرنگ
 
اکنون 
صحت حدس ما اثبات می شود:
سعدی ضد شهوت نفس (خودپرستی)
را
در
 فرم دلارام پرستی
عرضه می دارد.
 
سعدی 
بدین طریق
دوئالیسم خودپرستی و دگر پرستی
را
وارونه می سازد
و
نقش تعیین کننده را از ان دگر پرستی قلمداد می کند
و
برای خر کردن خواننده ی غزل خویش،
دگر پرستی
 را
 در زر ورق دلارام پرستی عرضه می دارد:
 
بدین طریق
پرستش ارباب بنده دار و فئودال و بورژوا
بر 
نفس پرستی  
(خود پرستی، غریزه حفظ نفس) 
برتر شمرده می شود.
 
مکتب سعدی
مکتب سرسپرده پروری است.
 
سعدی
حتی
 نوشیدن شرنگ از دست طبقه حاکمه
را
به
توده
توصیه می کند.
 
بدون اینکه دلیل منطقی و تجربی عرضه دارد.
 
سعدی و حافظ
 با 
مفاهیم عاطفی 
از قبیل دوست و یار و دلارام و دلبر و غیره
خرد اندیشنده ی خواننده 
را
 کور و کر و خر می کنند.
 
۴
من خود از عشق لبت فهم سخن می‌ نکنم
هرچ از آن تلخترم (تلختر از آن به من) گر تو بگویی شکر است
 
معنی تحت اللفظی:
من
از فرط عشق
از فهم فحش های تو عاجزم.
 
به همین دلیل دشنام تو برای من شیرین تر از شربت شکر است.
 
اکنون
استنباط ما از عشق فئودالی سعدی و حافظ
اثبات می شود:
معشوق کذایی
به
عاشق دلباخته فحش می دهد و بد و بی راه می گوید.
 
عاشق
 اما
با سم عشق چنان مسموم شده 
که 
عاجز از فهم تف و توهین و تحقیر و تخریب است
و
کیف خر می کند.
 
غزلیات سعدی و حافظ
نقش پداگوژیکی (تربیتی) منفی و مخربی به عهده دارند.
 
چون
این غزلیات 
چه بسا 
در فرم ترانه
با صدای زیبای دلکش و مرضیه و بنان و شجریان و غیره
هزاران بار
به گوش هوش توده رسانده می شوند 
و
تا
اعماق دل توده نفوذ می کنند و مؤثر می افتند.
 
درجه این تخریب
به قدری است
که
عشاق
معشوق 
را
حتی  
به 
 توهین و تحقیر و تعذیب و تخریب خویش
تشویق می کنند.
 
به همین دلیل
تف و توهین و تحقیر و تعذیب و تخریب
(حتی در مقیاس بین المللی)
از
ساز و برگ های اصلی عشق بازی اجامر 
محسوب می شوند.
 
فقط
با توجه به این استنباط از عشق
می توان
تف و توهین و تحقیر و تعذیب و تخریب عاشق
توسط معشوق 
را 
درک کرد و توضیح داد.
 
«دلارامی»
در
فیسفیس
که
قاعدتا
باید
خودش 
از
 قیافه خودش 
منزجر و بیزار باشد،
 در 
واکنش به عکس «عاشقی»
می نویسد:
 
«ای وای 
ناراحت نشوید.
ولی 
زیاد چاق شده اید.
 زیبایی شما 
ـ نمی گویم ـ
نصف
 ولی کم شده است.»
 
این طرز برخورد
نه
برخوردی
عمدی و آگاهانه،
بلکه 
«عاشقانه» 
است.
 
خود «دلارام»   
نیت بی احترامی به همنوع («عاشق») ندارد.
 
این سم ایده ئولوژیکی رخنه کرده در دل او ست
که
او
را
به این طرز برخورد، 
تشویق و ترغیب می کند.
 
حریف غافل از تئوری عشق فئودالی
در واکنش به برخورد «عاشقانه» ی «دلارام» می نویسد:
«عاشق»
از گفته شما ناراحت نمیشن. 
ولی هیچ «عاشقی» دوست نداره 
اینجور باهاشون صحبت بشه. 
به نظر من ایشون همیشه زیبا هستند.»
 
بگذریم
از اینکه
معیار زیبایی
 در این چالش استه تیکی ـ تئوریکی
هم توسط «دلارام» و هم توسط مخالف او 
  وزن آدم ها 
قلمداد می شود:

به زعم اجامر
زیبا کسی است
 که 
وزن معینی به تناسب قد و قامت و غیره داشته باشد.
 
سؤال
اما
این است 
که تعیین کننده معاییر استه تیکی در طول تاریخ کیست؟
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر