۱۳۹۶ آبان ۱۰, چهارشنبه

غزلی از خواجه شیراز زیر ذره بین تحلیل (۵)

 
آخودنک نظرباز


ویرایش و تحلیل
از 
ربابه نون
 
سعدی
 
سعدیا
 گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست

معنی تحت اللفظی:
سعدی
اگر از گرفتن کم خود عاجزی،
سر خود بگیر.

چون صاحب نظری کار تو نیست.

سعدی
 در این بیت غزل
دیالک تیک کمگیری و سرگیری
را
توسعه می کند
و
نقش تعیین کننده
را
از آن کمگیری می داند.

دیالک تیک کمگیری و سرگیری
نتیجه تجرید چه کار هایی است؟

از فحوای این بیت معلوم می شود 
کهکم خود گیری
 به معنی خطر کردن است
و
سر خود گیری
به معنی فرار از خطر.

می توان گفت:
دیالک تیک کمگیری و سرگیری
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک اکتیویته و پاسیویته (فعالیت و انفعال)
است:
اگر نظربازی بلد نیستی و عاجز از خام و رام و گرم و نرم کردن معشوق هستی،
پس راهت را بگیر و گورت را گم کن.

سعدی در شعر دیگری همین
دیالک تیک کمگیری و سرگیری
را
به شکل دیالک تیک مرد و زن بسط و تعمیم می دهد:
اگر مرد میدان نیستی،
بسان زن 
از خانه بیرون مرو و بگیر در تختخواب بخواب.
(نقل به  مضمون) 

۱
سعدیا
 گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست

سعدی در این بیت واپسین غزل
نظربازی
را
ایده ئالیزه می کند.
به عرش اعلی می برد.
مورد تجلیل قرار می دهد.

برای درک بهتر منظور سعدی،
بهتر است که نظری بر کل غزل بیندازیم:

۲
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست

معنی تحت اللفظی:
کسی در این شهر یافت نمی شود که عاشق تو نباشد
و
بازاری در این شهر یافت نمی شود
که
به گرمی بازار تو باشد.

عشق
همیشه فردی می ماند.

البته
 اگر عشق باشد.

همه سکنه شهری که نمی توانند عاشق فرد واحدی باشند.

عاشق کسی شدن 
که
به این آسانی ها نیست.

خیلی ها 
پس از عمری طولانی می میرند 
بی انکه معشوقی پیدا کرده باشند. 

بعید است که سعدی از این حقیقت امر بی خبر باشد.

۳

سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست


خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست


معنی تحت اللفظی:
قد تو بسان سرو بلند است و گفتار تو شیرین تر از شهد است.
هر کس تو را ببیند،
عاشق تو می شود.
مگر اینکه مفلس باشد و عاجز از خرید تو باشد.

تار و پود  بیت اول
به 
فرمالیسم
(ظاهر پرستی)
سرشته است:

در 
قاموس سعدی 
هر کس سرو قامت و شیرین زبان باشد،
 گله ای از عشاق بی تاب را به دنبال می کشد.

ضمنا
در قاموس سعدی
هر سرو قد شیرین زبانی
کالایی پرمشتری است.

می توان گفت
 که
 سعدی 
نه 
فقط 
عاشق 
را
بلکه 
حتی
 معشوق
را
آدمیت زدایی 
می کند.

زباله واره می سازد.

۴
کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
آدمی نیست مگر کالبدی بی‌جانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست

معنی تحت اللفظی:
اگر کسی تو را یک بار در همه عمرش ببیند
مادام العمر
دعاگو و مخلص تو می شود.
کسی که متمایل و علاقه مند به تو بناشد،
جسد و جنازه و لاشه ای بیش نیست.

سعدی
در این دو بیت غزل
از 
معشوق کذایی
معیار حیات و ممات می سازد.

پیش شرط لاشه نبودن، عشق به حریفی است
که
عالم و آدم
گرفتار او هستند.

۵
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
جور تلخست ولیکن چه کنم گر نبرم
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری
سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر