۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «غزل سیاه» (۵)

غزل سیاه
سیاوش کسرایی
 
ویرایش و تحلیل 
از 
میم حجری

۱
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،  
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
 نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»

بیا
ای پیر روشن بین
دمی بر چشم من، بنشین
نگه کن ترکتاز لشگر غم 
را
به خون غلتیدن ساقی
به خاک افتادن عشاق عالم 
را

سؤال
این بود
که
چرا سیاوش خواجه شیراز را مورد خطاب قرار می دهد
 و
 نه شاعر دیگری را؟
 
احتمال این می رود
که
سیاوش در این شعر
تحت تأثیر مهدی اخوان ثالث قرار داشته باشد.
 
اخوان
نیز
سال ها قبل
خواجه شیراز
 را 
بطور مثبت مورد خطاب قرار داده است
و
به انتقاد البته آبکی از اجامر جماران و جمکران پرداخته است.
 
سیاوش در غزل سیاه
چه بخواهد و چه نخواهد
بینش اخوان 
را
نیز به چالش کشیده است.
 
کسب و کار نمایندگان پرولتاریا همیشه و همه جا همین است:
ارزیابی دیالک تیکی افکار بشری
 
مارکسیسم تئوری انتقاد است
نه
تئوری انفعال 
نه
تئوری احترام به نظر هر ننه قمری


۲
به فرش گل، 
جهان 
می خواستی در بزم و پاکوبی
فلک
 را 
سقف بشکستن
ستاره
 ز آسمان روبی

رسن های زمان 
را 
تار بگسستن
به 
طومار زمانه، 
طرح نو بستن
 
 
معنی تحت اللفظی:
دلت می خواست
 که 
سکنه جهان 
را
بر روی فرشی از گل ها 
در 
رقص و پایکوبی ببینی
در 
شکافتن سقف فلک ببینی
 در
ستاره روبی از آسمان ببینی

در
تار بگسستن از رسن های زمان
 و 
طرح نو بستن بر طومار زمانه
ببینی
 
سیاوش
در رابطه با خواجه 
از کیسه خلیفه می بخشد.
 
سیاوش
به خواجه تمناها و تمایلاتی را نسبت می دهد
 که 
با صد من چسب و سریش هم نمی توان به خواجه چسباند.
 
کسب و کار سیاوش
به 
قول خودش
همین است:
به حسن دوست افزودن.
 
تنها ابیات نسبتا مثبت غزل  مورد نظر سیاوش از خواجه
دو بیت اول آن است.
 
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
 
سیاوش خواجه خردستیز مرتجع و تسلیمگرای شیراز
را
پرولتریزه می کند.

۳
دگر بنگر سیه پوشان
پریشانان می از خون دل نوشان
شکسته پر و بالان قفس 
این دور پروازان غمگین 
بین
 
فتاده پهلوانان 
را 
دگرخواهان این نظم بدایین 
بین
 
معنی تحت اللفظی:
اکنون
بیا
و
سیه پوشان پریشان
را
ببین
که
  خون دل مردم را به عوض باده می نوشند.
 
بیا
و
ببین
که
پهلوانان تحول طلب
به خاک افتاده اند.
 
۴
ببین
 این برگریزان وفا و این فصل ماتم 
را
 
ببین
 بر دامن گل، خون شبنم را

معنی تحت اللفظی:
بیا
 و
 فصل خزان وفا 
را 
ببین

بیا
و
فصل ماتم
را
ببین

بیا
و
بر دامن گل
خون شبنم
را
ببین.

بند بند غزل سیاه سیاوش
تشریح رئالیستی - استه تیکی ـ اتیکی ـ هنری ستایش انگیز شرایط جهنم جماران و جمکران است.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر