۱۳۹۶ شهریور ۳۱, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۱۳)






جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی
 


اندکی اندر باب هدف و آماج
بخش اول

معلوم بودن هدف
نقظه اغاز همه موفقیت ها ست.
حریف

۱
این سخن حریف
فی نفسه
حاوی اندیشه ای فوق العاده قوی و غنی است.
اما نه برای عیرانی جماعت.

۲
عیرانی جماعت برای هدف و آماج
تره حتی خرد نمی کنند.

۳
مثال
روشنفکران فئودالی با عمامه و بی عمامه در طویله عیران
زور می زنند و شعار پس می اندازند:
تنها ره رهایی جنگ مسلحانه

۴
بعد برای ابوخر کردن خلایق خر
دست به کار می شوند.

۵
برای کره خر ها قصه می نویسند و شعر می سرایند تا خران بخوانند و رستگار شوند.

۶
بدین طریق و با این ترفند هر کره خری پارتی زانی می شود
هر شیرخواره ای شیری می شود
از بمبن
بمب می سازد و به انتحار عنقلابی خطر می کند و قهرمان طویله قلمداد می شود.

۷
تنها چیزی که برای کره خران و خران و خر رنگ کنان قابل اعتنا نیست، هدف و آماج است.

۸
کسی نمی پرسد و کسی هم نمی گوید که هدف از چریک سازی از شیرخوارگان و انتحار عنقلابی چیست؟

۹
حتی زمانی که شق القمر می شود و انقلاب سفید شکست می خورد و فضای سیاسی باز و گل و گشاد تشکیل می شود و «آزادی سرود می خواند، سرودی بزرگ به اندازه گلوی خری»
علمای علامه بی عبا و با عبا شعار می دهند:
بحث پس از مرگ شاه

۱۰
این شعار سران خران و کره خران در طویله عیران
به چه معنی است؟

۱۱
این بدان معنی است که مرگ بر هدف و آماج
حتی مرگ بر اشاره به هدف و آماج
و
زنده باد جنبش براندازی کورکورانه و کره خرانه.

۱۲
بعد
شاه سرنگون می شود
و
شیخ بر تخت می نشیند
و هر نفسکشی را بسان قصابان قرون وسطی شقه شقه می کند و به قناره می کشد
تا «آزادی» با گلوی کوچکش» آرزویی دست نایافتنی بماند
و شعرای فاشیسم و فئودالیسم از «کباب قناری و بلبل»
«سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب.»

ادامه دارد

حالا که رفته‌ اَم
هر روز پشت پنجره می‌ ایستی
به « شاید دوباره برگردد! » می اندیشی.

چه فایده!
هیچ‌ کس
حتی به اشتباه
دو بار به کوچه‌ ی بُن‌ بست نمی‌رود.
حریف

ویرایش:
هیچ کس
به غیر از عیرانی جماعت

۱
ایستادن هر روزه حریف
پشت پرده پنجره و اندیشیدن به برگشت حریفه
بی دلیل و بی هوده نیست.

۲
ایستادن هر روزه حریف پشت پرده پنجره و اندیشیدن به برگشت حریفه
نتیجه تجربه ای تاریخی و طولانی است.

۳
خیلی ها چه بسا بارها به کوچه بن بست رفته اند و سرشان به سنگ خورده است.
علیرغم آن
همچنان و هنوز به همان کوچه بن بست می روند

۴
هزار سال است که در ایستگاه زندگی چشم به اره مهدی موعودند و هر دجالی را با مهدی عوضی می گیرند.

۵
شاید دلیلش خریت خلایق باشد.

۶
چون وقتی کسی توان تفکر و تمییز نداشته باشد، همه کوچه ها یکسان و مشابه نمودار می گردند.

ضمنا نشانه گذاری کوچه بن بست و پرهیز از رفتن مجدد به آن محال می گردد.

۷
فرق خر چهارپا با خر دوپا همین است.

۸
حشرات و حیوانات قطب نماهایی دارند که خران دوپا از دست داده اند.

۹
مورچه ها به ساز و برگ هماندیشی (کومونیکاسیون) فرمونی مجهزند و هر بن بستی را با فوت و فن شیمیایی
دقیقا به یاران خود گزارش می دهند.

۱۰
زنبورها به ساز و برگ رقص باسنی مجهزند و محل گل ها را با دقتی مینیاتوری به اعضای خانواده دهها هزار نفری خود دقیقا گزارش می دهند.

۱۱
عیرانی جماعت اما توان خواندن چند جمله ناقابل و درک محتوای فکری آن چند جمله را دیگر ندارد تا سخن پل پیوندی میان آدم های سلب آدمیت شده باشد.

۱۲
ملتی بی مفهوم اند
انگار

۱۳
هر کس با واژه های توخالی خود عرعر می کند و عرعر همنوع خود را اصلا نمی فهمد.

۱۴
«چراغ رابطه ها خاموش اند» (فروغ فیلسوف)
چون مفاهیم استاندارد برای هماندیشی غیب شان زده است.


مهاتما گاندی (؟!)
بخشیدن کسی که بدی کرده
نه
تغییر گذشته (ماضی)
بلکه
تغییر آینده  (مستقبل)
است.

مش مهاتمای قلابی ـ عیرانی

۱
نه
ماضی قابل تغییر است و نه مستقبل.

۲
برای اینکه ماضی بر باد رفته و از یاد رفته است
و
مستقبل هنوز نیامده است تا کسی دستگیرش کند، زجرش دهد و مسخش کند (تغییرش دهد.)


مرا دوست داشته باش
تجربه ام نکن
برای آموختن، ابزار مناسبی نیستم.
حریف

۱
این جمله نادرست است.

۲
چون اولا ابزار آموزنده وجود ندارد.
موجود آموزنده وجود دارد.

۳
ثانیا با تجربه کردن چیزی
تجربه کننده چیزی می آموزد.
یعنی به دانش تجربی اش می افزاید
و
نه
آن چیز.

۴
منظور حریف شاید این باشد:
من فرد مناسبی برای شناخت نیستم.

۵
اگر منظور حریف این باشد
این بدان معنی است که من هویتی ندارم.

۶
چون همه چیز قابل تجزیه و تحلیل و شناخت است.

۷
حتی لجنی را می توان از لجنزار برداشت و زیر میکروسکوپ گذاشت و همه دار و ندارش را شناخت.

۸
مسئله اصلی در این سخن
ولی این است
که بدون شناخت حسی و شناخت تجربی
شناخت عقلی و شناخت نظری
محال است.

۹
شناخت عقلی پس از تشکیل شناخت حسی یعینی پس از بررسی سیگنال های حسی میسر می شود
و شناخت نظری پس از تشکیل شناخت تجربی

۱۰
مثال
تا کسی دست به آتش نزند
دستش نسوزد و سیگنال های حسی مربوطه به مغزش ارسال نشوند
شناخت حسی راجع به خصلت آتش میسر نمی شود.
تا شناخت حسی کسب نشود
شناخت عقلی کسب نمی شود.

البته شناخت عقلی هم تأثیر برگشتی بر شناخت حسی می گذارد و به شناخت (معرفت) تعمیق می بخشد.

۱۱
شناخت حسی شالوده شناخت عقلی است
دیالک تیک حسی و عقلی

۱۲
دوست داشتن کسی
بدون آشنایی در روند همکاری و هماندیشی (کار فکری) محال است.

۱۳
آشنایی
مقدم بر دوستی است.
پیش شرط دوستی است.

۱۴
دوست داشتن کسی بدون شناخت حسی و تجربی یعنی بدون آشنایی در روند همکاری و هماندیشی
اصلا دوست داشتن نیست.
دوست داشتن الکی و خرکی و کشکی است.

۱۵
امتحانش دشوار نیست.

۱۶
کاری بکنید.
مثلا جوراب ببافید.
خیاطی کنید.

۱۷
در روند کار و بویزه پس از تولید جوراب و دامن و پیراهن
نوعی عشق و احترام نسبت به خویشتن و به محصول کار خویش
احساس می کنید.

چرا و به چه دلیل؟

۱۸
با کسی کار مشترکی انجام دهید.
با کسی هماندیشی (کار فکری مشترک) کنید
رفته رفته نسبت به او احساس عشق و احترام می کنید.

چرا و به چه دلیل؟

۱۹
به این دیلل که در روند کار
هم
به خودشناسی دست می یابید
و
هم
به همنوع همکار و هماندیش شناسی
۲۰
بدون شناخت کسی
کسی نمی تواند کسی را دوست بدارد.

۲۱
به همین دلیل
اگر مغز آدم ها از کار انداخته شود
دوست کیمیا و کمیاب می شود.

۲۲
در این صورت است که آدم می تواند دد درنده ای شود و ۶ میلیون تن از همنوعان خود را زجر کش کند و یا شقه شقه کند
بی انکه خمی به ابرو بیاورد.

این اما به چه معنی است؟

۲۳
این بدان معنی است که خریت و خردستیزی
مقدمه خودستیزی و همنوع ستیزی است.

۲۴
نیچه فیلسوف کج و کوله فاشیسسم
به همین دلیل خردستیزی (ایراسیونالیسم) را تأسیس می کند.
۲۵
اجامر فاشیسم و امروزه فوندامنتالیسم
خر و خردستیز همزمان بوده اند و هستند.

۲۶
خریت + خردستیزی = جنون

۲۷
دیوانه جماعت از نعمت مغز کل اندیش
بکلی محروم اند.
دار و دسته هیتلر خرافه گرایان تهوع انگیز بوده اند
به عجوزه های جاودو و جنبل و غیره وابسته و دلبسته بوده اند.
دست کمی از روح الله و سید علی و بن لادن و ملاعمر و ابوبکر بغدادی نداشته اند.

۲۸
امروزه دار و دسته های ترامپ و پوتین و سارکوزی و برلسکونی و غیره فرقی با آیات عظام و پاپ های جذام ندارند.


در روزگاری که همه هر دم رنگ عوض می کنند،
نمی توان همرنگ جماعت شد.
حریف

قضیه در حرف از همین قرار است.
ولی فقط در حرف و نه در واقعیت.

در روزگاری که
«همه» از دم
هر دم
رنگ عوض می کنند، فقط می توان «همرنگ» جماعت شد.

۱
چرا و به چه دلیل؟

۲
به این دلیل که خود مدعی هم
یکی از این جماعت (جزئی از این کل) است.

۳
یعنی خودش هم دم به دم رنگ عوض می کند.

۴
حتما حریف خواهد گفت:
مدعی
استثنائی است.

۵
استثنائات در کره باکره مریخ اند.
در کره بی کره زمین
فقط می توان
توهم یکرنگی داشت و یا تظاهر به یکرنگی کرد.

۶
خیلی ها ماسک دیگری بر سر کشیده اند و دچار این توهم شده اند که با «همه» خیلی خیلی فرق دارند.

۷
غافل از اینکه فقط فرق نقابی (ماسکی) با بقیه نقابداران و ماسکداران دارند و نه فرق ماهوی

۸
تنها شرط زیستن بی ماسک و بی نقاب
تنها شرط پرهیز از همرنگ جماعت گشتن
حقیقتگرا گشتن است.
کسب صداقت علمی و انقلابی است.

۹
پیش شرط حقیقتگرایی اما خروج پیشایپش از خریت است.

۱۰
پیش شرط خروج از خریت
خردگرایی طراز نوین است.

۱۱
پیش شرط خردگرایی طراز نوین
کسب خودمختاری (استقلال فکری و عملی)
از طریق خوداندیشی در میادین هماندیشی و درگیری است.

۱۲
زنده آنانند که می اندیشند و می رزمند.
با پوزش از ویکتور «هو» ـ گو

۱۳
کسب خود اندیشی و خودمختاری
اما
در جامعه طبقاتی
بسیار دشوار و مشقت بار است.

۱۴
نفس وجودی جامعه طبقاتی
نقابداری (حجاب) و ماسکداری را
یعنی
تظاهر و تزویر و تقیه و ریا را الزامی می سازد.

۱۵
آدم
آدم است و نه صخره و سنگ

۱۶
آدم
شکم دارد و خیلی چیزهای مهمتر در زیر شکم دارد:
باید به نان و نوایی برسد.

۱۷
علاوه بر این
موجوداتی در چاردیواری خانه چشم بر دست آدم دوخته اند
تا نانی به کف آرند و به ذلت بخورند.

۱۸
آنچه آدم را کند همرنگ خر
احتیاج است ای حریف بی خبر


حميد مصدق

خواب
رو'ياى فراموشي ها ست

خواب را در يابيم
كه در آن دولت خاموشي ها ست

گرچه شب تاريك است،
دل قوى دار سحر نزديك است.

۱
از قضا
درست برعکس
مشد حمید

۲
خواب عالم یاد آوری ها ست ونه فراموشی ها.

۳
خواب کارخانه ی کار عرقریز بر روی تجارب تلخ و شیرین زندگی است که بظاهر از سر گذرانده شده اند و فراموش شده اند.

۴
خواب اجاق زباله سوزی ها ست.

۵
اگر تجارب تلخ زندگی در اجاق خواب
ضد عفونی و زهر زدایی نمی شدند
اولاد حوا و آدم جنون می گرفتند.

۶
خواب ضمنا عالم احیای انعکاسات خودپو در طول زندگی است.

۷
این بدان معنی است که خواب
عالم وقوف به حقایقی است که از صراحت گذرانده نشده اند و درست و دقیق درک نشده اند.

۸
از این رو
خواب عالم خودشناسی و جامعه ی خود شناسی است.

۹
خواب
بلحاظ معرفت  (شناخت)
چه بلحاظ خودشناسی و چه بلحاظ جامعه شناسی
مکمل و متمم بیداری است.

۱۰
این بدان معنی است که ما با دیالک تیک خواب و بیداری سر و کار داریم که مکمل و متمم یکدیگرند:

الف
گاهی خواب
مقدمه و پیشمرحله تدارکاتی انجام کاری در عالم بیداری است.

ب
گاهی خواب
تداوم کردوکارهای عالم بیداری و استکمال و اتمام آن کردوکار ها ست.

۱۱
این بدان معنی است که کارخانه مغز آدمی
کارخانه ای تماموقت در کار است.

۱۲
مغز آدمی
هم در عالم بیداری سرش شلوغ است و هم در عالم خواب.

۱۳
از این رو
ادعای مشد حمید مبنی بر اینکه خواب
دولت خاموشی ها ست، جفنگی بیش نیست.

۱۴
گاهی خواب چنان پر سر و صدا و پر غوغا ست که ترک تختخواب و پناهندگی به بیداری مصلحت اندیشانه تر است.

۱۵
سیاوش کسرایی شعر زیبایی در این زمینه دارد.
کدام شعر است این؟

برای چیست که مولدین جهان عقب مانده 
باید تولیدات خودرا ازگندم تا آدم درخدمت جهانخواران مفتخور قرار دهند ؟
تولید هرگونه اش خوب است بشرطی که خود مولد هم نصیبی ببرد.
حریف

۱
همیشه چنین نبود است.

۲
صدها هزار سال چنین نبوده است.

۳
۲۰۰۰ سال است که جامعه طبقاتی تشکیل شده است و چنین شده است.

۴
دلیلش این است که طبقه حاکمه
وسایل تولید مولدین
اراضی کشت
قنوات
مزارع
مراتع
کارخانجات
جنگل ها
آبشارها
معادن
منابع 
و
غیره
 را 
غصب کرده است.

۵
مولدین در نتیجه سلب مالکیت بر وسایل تولید
وابسته به غاصبان و صاحبان وسایل تولید شده اند و فاجعه ادامه دارد و روز به روز بدتر می شود.


خطای من چیست
به جز زادن تو
حریف

۱
زادن اصولا نمی تواند خطا باشد.
زادن فرمی از تولید است.

۲
زادن
تولید مثل است.

۳
تولید مثل
بسان تولید مایحتاج حیاتی
(نان و مسکن و آب و دارو و وسایل تولید و مواد بهداشتی و غیره)
شالوده حیات اجتماعی است.

۴
کسی نمی داند
ولی بگو تا بدانند
که تولید مثل (زادن) مهمتر و حیاتی تر از تولید مواد حیاتی است.

چرا؟

۵
برای اینکه تولید مثل
به معنی تولید مولد (تولید کننده) است.

۶
تولید مثل
بنابرین
به معنی بازتولید جامعه بشری است.

۷
بدون تولید مثل جامعه از درون پوک می شود و فرو می پاشد

۸
طبیعت اول
هم
صحنه زیبای تولید مثل بی امان بی انتها ست:
طبیعت صحنه تکرار مکرر و لایزال تولید مثل نباتی و جانوری و انسانی است.
آنهم چه تولید مثلی شکوهمندی:

الف
هر دانه گندم، جو، نخود، لوبیا، عدس و غیره
هر بار
در روند تولید مثل
دهها دانه بهتر از خود را تولید می کند.

ب
هر دانه آلو و زردآلو و انگور و انجیر و خرما و سیب و سیب زمینی و غیره
به تنهایی
در روند تولید مثل
درخت و بوته و تاک آلو و زردآلو و انگور و انجیر و خرما و سیب و سیب زمینی و غیره تولید می کند.

پ
هر درخت و بوته و تاک
صدها هزار آلو و زردآلو و انگور و انجیر و خرما و سیب و سیب زمینی و غیره تولید می کند.
 


حق با شما ست:

۱
ضمنا
تولید مثل و پرورش کودک نیرو، انرژی و سرمایه عظیمی می طلبد.

۲
بورژوازی ترجیح می دهد که سیل مهاجرین را مفت و مجانی به خدمت گیرد.

۳
یکی از علل خاوران سازی خاور
همین نیاز به جریان سیل برده های مدرن داوطلب ملتمس موبایل در دست به غرب است.

۴
دیگر نه صید برده در جنگل های افریقا لازم می آید و نه غل و زنجیر و کشتی و حمل و نقل برده.

۵
ضمنا
این مهاجرین وارد رقابت با کارگران غرب می شوند.
در نتیجه سطح دستمزد کارگران غربی تنزل می یابد.

۶
یکی از علل سقوط شرم انگیز کارگران در متروپل ها و رأی دادن به نئوفاشیست هایی از قبیل ترامپ و ماری لوپن و آ اف دی و غیره
همین رقابت با مهاجرین است که نه از جنبش کارگری خبر دارند و نه جز نان بخور و نمیر توقعی دارند.

۷
انتخابات آلمان در شرق آلمان تعیین خواهد که طرفدار نئوفاشیسم اند.

۸
این بخش از جمعیت آلما نشرقی
فریب خورده اند و به دست خود از فرط خریت حاکمیت خود را سرنگون کرده اند.

۹
اکنون حقوق بازنشستگی شان یک دهم حقوق آلمان شرقی نییست.

۱۰
مشکل اینجا ست که حزب کارگران هم سرکوب و نابود شده است.

۱۱
در نتیجه به راست های افراطی پناه می برند.
به ترامپ های آلمانی رأی می دهد و به احزاب بورژوایی دیگر فحش می دهند.

۱۲
البته فقط غرب نیست.

۱۳
در عربستان و امارات عربی
مهاجرین هندی و پاکستانی و غیره در شرایطی شبیه شرایط بردگان کار و زندگی می کنند.

۱۴
مهاجرین افغانی در ایران در زمان شاه وضع وخیمی داشته اند که یادآوری اش روح و روان هر بشردوستی را به آتش می کشد.

۱۵
سرمایه داران تازه پای چه بسا ارتشی
پس از انقلاب سفید
توده های بینوای افغانی را ماه های متمادی بدون دستمزدی
در کوره های آجرپزی به کار وامی داشتند و به هنگام طلب دستمزد چه بسا عقب افتاده سالانه
به جرم ورود غیرمجاز از مرز
دسته جمعی روانه زندان می کردند.

۱۶
کودکان معصوم همراه با پدران شان
در زندان در کنار مجرمین جانی لات و لاشخور در ذلتی مضاعف مجبور به زندگی می شدند و چه بلاها که بر سرشان نمی آمد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر