۱۳۹۶ مرداد ۸, یکشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۶۲)

 
ویرایش و تحلیل
 از
مسعود بهبودی

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)

عصیان 
(۱۳۳۶) 
 
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه
 نقش قدرتت 
 
 گه 
نقش بیدادت

گاه 
نقش دیدگان خودپرست تو
 
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
 
آنکه چوپان است
 خود سرمست از این بازی
می زده (مست لایعقل) در گوشه ای آرام آسوده
 
می کشیدی خلق را در راه و می خواندی:
«آتش دوزخ نصیب کفرگویان باد
هر که شیطان را به جایم برگزیند او
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد.»
 
۱
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه
 نقش قدرتت 
 
 گه 
نقش بیدادت

گاه 
نقش دیدگان خودپرست تو
 
فروغ
در این بند شعر
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
را
به شکل دیالک تیک توده ـ خدا (خویشتن) و طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
و 
به شکل دیالک تیک هیچ واره و همه چیز واره 
به شکل دیالک تیک هیچکاره و همه کاره
  بسط و تعمیم می دهد
و
از 
مشخصات منفی و مضحک مهم طبقه حاکمه و طبقه حاکمه ـ خدا
پرده بر می دارد.
 
۲
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه
 نقش قدرتت 
 
 گه 
نقش بیدادت

گاه 
نقش دیدگان خودپرست تو 
 
توده 
در این بند شعر
آیینه ای تهی از خویش
است:
برابر با هیچ و پوچ است
از خود بیگانه است.
 
توده
خدایی است که از خدائیت خویش بی خبر است.
 
این غفلت توده از ماهیت و خدائیت خویش
بزرگترین زنجیر فکری بر دست و پای توده است.

اگر
 توده
 با 
انعکاس انتزاعی اش
یعنی 
با 
توده ـ خدا 
آشنا شود،
جهان به لرزه خواهد افتاد
و
همه مناسبات زیر و رو خواهند گشت.
 
مارکس
همین مسئله را در رهنمود زیر تبیین داشته است:
توده
باید از خویشتن خویش به هراس افتد.
 
این
 به معنی خودآگاهی توده است.
 
این 
به معنی پی بردن توده به همه کاره بودن خویش است.
 
این 
به معنی وقوف توده به خدائیت خویش است.
 
این
به معنی پی بردن توده 
به
 توده ـ خدایی 
است
که 
نافی طبقه حاکمه ـ خدا 
از 
هر نوع و رنگ 
و
با
هر نام و نیرنگ 
است.
 
۳
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه
 نقش قدرتت 
 
 گه 
نقش بیدادت

گاه 
نقش دیدگان خودپرست تو 
 
طبقه حاکمه ـ خدا
بسان طبقه حاکمه
در هراس از توده ـ خدا
و
توده
خودش را مرتب باد می کند تا در دل دشمن هراس افکند:
یکی از این خود بزرگ نمایی ها
به رخ توده کشیدن عظمت خویش 
است.
 
حالا
به سؤال خود
جواب می یابیم:
 
این مفهوم «نقش اندازی در انسان آیینه واره» فروغ
اما
به چه معنی است؟
 
نقش اندازی در توده آیینه واره
به معنی به رخ توده کشیدن غلو آمیز عظمت خویش است:
 
به معنی خودبزرگ نمایی غلوآمیز 
به نیت ترساندن و تهدید توده است.
 
فلسفه مفاهیم معروف تئولوژیکی
از قبیل
خداترسی
الله اکبر
ارحمک الله
گریه و التماس و زاری و دعا و ضجه و غیره
همین جا ست.
 
هدف طبقه حاکمه این است 
که
توده
دچار ترس مضاعف شود:
هم
از 
طبقه حاکمه
بترسد
و
هم
از 
طبقه حاکمه ـ خدا.
 
ترس از طبقه حاکمه و طبقه حاکمه ـ خدا
مکمل یکدیگرند.
 
دو روی مدال دیالک تیکی واحدی اند.
 
این
به معنی ترس مضاعف
از
سایه و ذات
 است.
 
ترفند ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه در وارونه سازی این دیالک تیک سایه و ذات است:
طبقه حاکمه ـ خدا
سایه طبقه حاکمه است.
 
مذاهب
اما
طبقه حاکمه ـ خدا
را 
ذات
جا می زنند
و
خوانین و سلاطین و غیره
را
یعنی طبقه حاکمه
را
ظل الله
سایه طبقه حاکمه ـ خدا
 
این
چیزی جز وارونه سازی دیالک تیک ذات و سایه نیست.
 
۴
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه
 نقش قدرتت 
 
 گه 
نقش بیدادت

گاه 
نقش دیدگان خودپرست تو  
فروغ
در این بند شعر
  به افشاگری
 از
 طبقه حاکمه ـ خدا
و
عملا
به افشاگری
از
طبقه حاکمه
مبادرت می ورزد:
 
الف
 
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه
 نقش قدرتت 
 
اولین فرم بسط و تعمیم مفهوم عظمت الهی (عظمت طبقه حاکمه ـ خدا)
به رخ توده کشیدن قدرت لایزال خویش است.
 
این
نقش افکنی طبقه حاکمه ـ خدا در توده ی آیینه واره
دیری است
 که 
به شکل رژه واحدهای نظامی طبقه حاکمه
با توپ و تانک و هواپیما و هارت و پورت 
صورت می گیرد.
 
طبقه حاکمه
توده 
را 
برای هراس افکنی در دل خود توده
آلت دست قرار می دهد.
 
ارتشی که جلادان بزرگ تشکیل داده اند،
متشکل از فرزندان توده است.
 
خود هیتلر و بوش و بن لادن 
خسی حتی نبوده اند.
 
این زباله های تاریخ
توده
را
با آلت دست قراردادن خود توده
به هراس می افکنند.
 
همین هراس افکنی طبقه حاکمه است 
که
در آیینه آسمان منعکس می شود 
و 
به صورت هراس افکنی طبقه حاکمه در می آید:
آسمان
آیینه ی زمین است.
 
موجودات آسمانی و انتزاعی
خدا و ملائکه و اجنه و قضا و قدر و غیره
تصاویر انتزاعی چیزهای زمین اند.
 
ب
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:
 
 گه 
نقش بیدادت

یکی از حیرت انگیزترین
 و 
در ضمن، 
مضحک ترین کردوکارهای طبقه حاکمه ـ خدا 
در قرآن کریم
دادن منفی ترین، قبیح ترین و مذموم ترین صفات به خویشتن خویش است:
طبقه حاکمه ـ خدا 
به عنوان  مثال
 خود 
را
کذاب ترین کذابان
 (دروغگو ترین دروغگویان)
مکارترین مکاران
جبارترین جباران
 ستمگرترین ستمگران
و
الی اخر
قلمداد می کند.

فروغ
با هشیاری و درایت ستایش انگیزی
همین کردوکار طبقه حاکمه ـ خدا 
را 
به چالش می کشد:
 طبقه حاکمه ـ خدا،
بیدادش 
را
 به رخ توده می کشد.
 
شلیک کردن به ران خویش
و
یا
خودافشاگری
به همین می گویند.
 
پ
خویش 
 را
 ‌آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:

گاه 
نقش دیدگان خودپرست تو  
 
فروغ
اینجا هم  هم یکی دیگر از کردوکارهای منفی و مذموم  طبقه حاکمه ـ خدا
را
به چالش می کشد:
اگوئیسم او 
را
منگرایی بی شرمانه او
 را
خودپرستی او
 را
 
طبقه حاکمه ـ خدا،
شباهت غریبی به عادولف احمد شاملو دارد
که
کسب و کارش خودستایی بوده است.
 
طبقه حاکمه ـ خدا
بدین طریق
بسان همه اجامر طبقه حاکمه
از هیتلر تا موسولینی
از سارکوزی تا برلسکونی
از بوش تا بلر
از خمینی تا بن لادن
دیالک تیک وحشتناک و مضحک
است:
با مشاهده طبقه حاکمه ـ خدا
خلایق هم دچار وحشت می شوند و هم از خنده روده بر می شوند.
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر