۱۳۹۶ تیر ۲۱, چهارشنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۸)



جمعبندی از
 میم حجری 

منوچهر آتشی
  
۱
من آمدم تا بگذرم
چون قصه ای تلخ
در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم

ننشسته ام تا جای کس را تنگ سازم
من می روم تا شاخه ای دیگر بروید

هستی 
مرا
این بخشش مردانه آموخت

من قصه پرداز نفس های سیاهم
فرخنده می دانم سرود تلخ تان را
من آمدم تا بگذرم،
آری چنین است.


سعدی نی ام تا بال بگشایم بر آفاق
مسعود سعدم،
«تنگمیدان و زمینگیر»

انعام من
کند (کنده درخت) است و زنجیر است و شلاق

۲
اسب سفید وحشی،
من
با
چگونه عزمی
پرخاشگر شوم؟

من
با
کدام مرد
در آیم میان گرد؟

من
بر
کدام تیغ
سپر
سایبان کنم؟

من
در کدام میدان
جولان دهم
تو
را؟

اسب سفید وحشی،

در
قلعه ها
شکفته 
گل جام های سرخ

بر
پنجه ها
شکفته 
گل سکه های سیم

فولاد قلب ها
زده، 
زنگار

پیچیده 
دور بازوی مردان،
طلسم بیم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر