۱۳۹۶ تیر ۱۲, دوشنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۳۱)


 مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)  
 
ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین

ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
 ادامه

پیشکش
 به 
زهره

با جرعه و جام های پیاپی
  من سایه ام
 را
 ـ چو خود ـ 
مست کردم

 همراه آن لحظه های گریزان
  از کوچه پسکوچه ها باز گشتم،
 با سایه ی خسته و مستم، 
افتان و خیزان.

  مستیم، مستیم، مستیم
 مستیم و دانیم هستیم.

 
گفته شد
که
به احتمال قوی
در این شعار بلحاظ فرم، 
کارتزیانیستی (دکارتیستی) اخوان
طنز انتقادی ـ اجتماعی تلخی 
تبیین می یابد: 
برای درک و توضیح این نکته،
باید به 
 ضد دیالک تیکی مفهوم «مستی»
 اندیشید.
 
۱
 مستیم و دانیم هستیم.
 
ضد دیالک تیکی مستی
هشیاری است.
 
اعضای جامعه 
وقتی به  
هستی
 (موجودیت، آدمیت، فردیت، هویت، شخصیت ) 
خود وقوف کسب می کنند که مست اند.
 
طنز مغلق و بغرنج این شعار شاعر
همین جا ست:
آدم
ـ قاعدتا و منطقا  ـ
باید زمانی به هستی (موجودیت) خود وقوف کسب کرد که هشیار است
 و
نه، بیهوش و مست و لایعقل.
 
این اما به چه معنی است؟
 
۲
 مستیم و دانیم هستیم.
 
این 
ـ قبل از همه ـ
بدان معنی است که هشیاری به معنی پایان هستی (موجودیت) آدمی است.
 
این به چه معنی است؟
 
۳
برای دادن پاسخ به این پرسش،
باید از خود پرسید:
هستی  
(موجودیت)
به چه معنی است؟
 
اگر منظور شاعر از هستی (موجودیت)،
هستی (موجودیت)، فیزیکی و بیولوژیکی باشد،
مستی و هشیاری تغییری در آن نمی دهد.
 
به همین دلیل
می توان گفت که منظور شاعر از هستی (موجودیت)،
هستی فکری و اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی است.
 
اعضای جامعه ی سلب جامعه وارگی شده،
زمانی به هستی (موجودیت) فکری، اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی خود پی می برند
 که مست اند و نه هشیار.
 
هشیاری 
بدین طریق
به معنی پایان وقوف به هستی (موجودیت) فکری، اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی خویش است.
 
هستی 
بدین طریق از حد موجودیت پا فراتر می نهد:
به معنی هویت، آدمیت، فردیت، شخصیت و غیره در می آید.
 
دلیل تجمع اعضای جامعه در میخانه 
به عوض تجمع در کتابخانه 
هم همین است:
خودشناسی و جامعه شناسی
نه، در کتابخانه،
بلکه در میخانه میسر می شود.
 
این عملا بدان معنی است 
که
 جامعه دستخوش آنارشی و هرج و مرج و وارونگی است:
در چنین جامعه ای
هیچ چیز در جای مناسب خود نیست.
 
با شکست انقلاب بورژوایی سفید و پیروزی مجدد فئودالیسم
این  آنارشی و هرج و مرج و وارونگی
  خشن تر و خونین تر و تهوع انگیزتر
 شده است:
 
الف
دانشگاه
شده محراب
(عبادتگاه، نمازگاه، مسجد)
 
ب
زندان 
شده دانشگاه
دانشی که دانش نیست 
و 
به 
ضرب شلاق  و به ترفند شکنجه و زجر و آزار و اعدام 
تعلیم داده می شود.
 
حقیقت عینی 
بی رحمانه 
انکار می شود
و
 خرافه های کپک زده ی عهد بوق 
بی شرمانه
 اثبات می شود.

پ
فکر و فن و فرهنگ
جای خود را به عبادت و فقه و بربریت داده است. 
تزویر و تقیه و تظاهر و ریا 
برو بیای وسیعی کسب کرده است
و
صداقت و صفا و هومانیسم و همبستگی و یکرنگی
 حکم کیمیا پیدا کرده است.
 
ت
فقها
سیاستمدار و مدیر و مربی و معلم شده اند
و 
فلاسفه
پس از زجر و آزار و تنبیه و تنبه و توبه و انکار
شقه شقه شده و طعمه ددان خاوران شده اند. 
 
۴
هستی (موجودیت) فکری، اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی
فقط در صورت مستی 
احساس می شود 
و
نه  در حالت هشیاری.
 
مستی و بی هوشی
نوعی رهایی روحی، روانی و فکری است.
 
مستی
طریق و ترفند تخلیه فشار روحی و روانی اعضای جامعه شده است.
 
مستی
همان فونکسیونی را به عهده گرفته
که
منفذ خروج بخار سماور به عهده دارد.
 
مستی 
مانع انفجار روحی و روانی اعضای جامعه شده است.
 
سؤال این است که اگر طبقه حاکمه در میخانه ها را ببندد،
بر سر اعضای جامعه سلب جامعه وارگی شده
چه خواهد آمد؟
 
۵
پیدا کردن پاسخ به این پرسش
آسان تر از خوردن آب است.
 
تجربه روزمره  اکنون به این پرسش پاسخ می دهد.
 
شکوه و شکایت اخوان در شعری تحت عنوان 
«سیه کاران در میخانه را بستند، حافظ جان» 
از همین رو ست:
 
 
۶
 مستیم و دانیم هستیم.
 
در اثر بستن در میخانه ها
وقوف اعضای جامعه به هستی (هویت، آدمیت، فردیت، شخصیت و غیره) خود، امکان ناپذیر گشته است.
 
پیامد عدم وقوف اعضای جامعه 
به 
 هستی (هویت، آدمیت، فردیت، شخصیت و غیره) خود 
اما چیست؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر