۱۳۹۶ تیر ۲۲, پنجشنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۳۴) (بخش آخر)

 مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)  
 
ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین

ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
 ادامه

  مستیم، مستیم، مستیم
  مستیم و دانیم هستیم.

 ای همچو من بر زمین اوفتاده،
  برخیز، شب دیرگاه است، برخیز

  دیگر نه دست و نه دیوار
  دیگر نه دیوار، نه دوست
  دیگر نه پای و نه رفتار.

  تنها توئی با من، 

ای خوبتر تکیه گاهم،
  چشمم، چراغم، پناهم.

  من بی تو،
  از خود نشانی نبینم،

  تنهاتر از هرچه تنها
  همداستانی نبینم.



اخوان
در این بند شعر
جامعه 
را
زیر ذره بین هنری قرار می دهد:

جامعه
 اتمیزه 
(اتم واره)
شده است.

پیوند ارگانیک اعضای جامعه گسسته است.

هر عضو جامعه 
به امید خدا رها شده است.
تنهای تنها ست.

تنها همدم و همره  و همنشینی که دارد،
سایه ی شخص شخیص خویشتن او ست.

این به معنی پایان جامعه وارگی جامعه است.

این به معنی پایان دوستی و هومانیسم و همبستگی در جهنم جامعه است.

این به معنی بی پناهی و بیکسی و بی تکیه گاهی اعضای جامعه است.

چنین جامعه ای فقط به درد تخریب و نوسازی می خورد.


  با من بمان، ای تو خوب، ای یگانه!
  برخیز، برخیز، برخیز!

 با من بیا، ای تو از خود گریزان
 من بی تو، گم می کنم راه خانه.

  با من سخن سر کن، ای ساکت پر فسانه
  آئینه بی کرانه.

  می ترسم، ای سایه، می ترسم، ای دوست
  می پرسم، آخر بگو، تا بدانم

  نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
  این ظلمت غرق خون و لجن را
  چونین، پر از هول و تشویش کرده است؟
 





اخوان 
در این بند شعر
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به شکل دیالک تیک شب و هول و تشویش
بسط و تعمیم می دهد.
 
سؤال شاعر از سایه این است 
که
نفرین و خشم کدام اوتوریته ای
شب تیره را از وحشت و تشویش آکنده است.

سایه ی مست و لایعقل
اما 
گنگ و گیج و لال 
است
و
جوابی به سؤال شاعر مست ندارد.

شاعر مست
خیال می کند که دلیل سکوت سایه 
بی خبری او 
ست.

به همین دلیل سؤال بعدی را توأم با نومیدی طرح می کند:


 ای کاش می شد بدانیم
  ناگه غروب کدامین ستاره
  ژرفای شب را، چنین بیش کرده است؟


این سؤال شاعر
حاوی جواب هم است:
عمق ناپیدای شب تیره
به دلیل غروب ستاره ای است.

مشکل شاعر کشف هویت ستاره ای است که غروب کرده است.

ستاره 
در
 ادبیات مقاومت
به معنی شخصیت (قهرمان، پهلوان، منجی، رهبر، سردار، نخبه و غیره) است.

بدین طریق
سر و کله جهان بینی ایدئالیستی و طرز تفکر سوبژکتیویستی اخوان 
پیدا می شود:

الف
اخوان
روح 
را
خالق ماده می داند.

ب
اخوان
 سوبژکت
را

غروب ستاره ای 
را

اعدام شخصیتی
را
دلیل 
ظلمت قیرگون شب
می داند.

اخوان
از درک ماتریالیستی تاریخ عاجز است.

اخوان
نمی داند که تعیین کننده 
سطح توسعه نیروهای مولده است.

شخصیت (ستاره) جامعه عقب مانده
هم
درخور همان جامعه است.

شخصیت منشاء اعجاز نیست.

شخصیت 
محصول سطح توسعه نیروهای مولده است.

 هشدار، ای سایه، ره تیره تر شد
 دیگر نه دست و نه دیوار

  دیگر نه دیوار، نه دوست


  دیگر به من تکیه کن،

 ای من، ای دوست، اما
 هشدار، کاین سو کمینگاه وحشت

  و آن سو هیولای هول است

  وز هیچیک، هیچ مهری نه بر ما.


  ای سایه، ناگه دلم ریخت، افسرد

  ای کاش می شد، بدانیم

 ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟


پایان


اوج این شعر غول آسای اخوان
بند پایانی آن 
است:

شاعر تنها و بیکس و بی پناه
حتی 
از سایه مستأصل خویش 
قطع امید کرده است.

سایه بینواتر از شاعر است 
و
 خودش بیشتر از او
محتاج تکیه گاهی است.

به همین دلیل
رابطه سابقا وارونه ذات و سایه  
تصحیح می شود:

  دیگر به من تکیه کن،

 ای من، ای دوست،
 اما
 هشدار، کاین سو کمینگاه وحشت
  و آن سو هیولای هول است
  وز هیچیک، هیچ مهری نه بر ما.


اکنون
شاعر
نه تنها
تکیه گاه سایه است،
بلکه ضمنا رهنمای بیدار و هشیار او ست:
این سو
کمینگاه وحشت
و 
آن سو
هیولای هول است
و
هیچکدام از آندو
مهری
به هیچکدام از ایندو
(شاعر و سایه متکی بر او)
ندارد.

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر