۱۳۹۶ تیر ۱۵, پنجشنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۲)

 
جمعبندی از
 میم حجری

۱
سهراب سپهری

کار ما نیست،،
 شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است
که
 در «افسون» گل سرخ شناور باشیم،
پشت دانایی، اردو بزنیم.

کار ما شاید این است
که
میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.

۲
ای نسیم رهگذر،
به ما بگو،
این
کبوتران برج دوستی
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگ های هار 
می شوند؟

۳
فریدون مشیری

لبخند کودکانه ی او
درس می دهد،
کاین خاک خار پرور باران ندیده
را
با 
آستین بر زده
آباد می کنند.

از
ریشه
می زنند،
علف های هرزه
را

آنگاه
با 
قطره های گرم عرق
باغ های سبز بنیاد می کنند.

۴
کجا رها کنم
این بار غم
که
بر دوش است؟

چراغ میکده ی آفتاب  
خاموش است.

۵
بیکران
تا بیکران
امواج خاموش زمان
جاری است

زیر پای رهروان
خوناب جان
جاری است

نیمه راهی طی شد،
اما
نیمه جانی 
هست.

باز باید رفت
تا
در 
تن، توانی 
هست.

باز باید رفت
راه،
باریک
و
 افق،
 تاریک.

دور یا نزدیک.

۶
سهراب سپهری

به روي شط وحشت، برگي لرزانم‌،
ريشه ات را بياويز.

من از صداها گذشتم‌.
روشني را رها كردم‌.
رؤياي كليد از دستم افتاد.
كنار راه زمان دراز كشيدم‌.

ستاره ها در سردی رگ هايم لرزيدند.

خاك تپيد.
هوا موجي زد.
علف ها ريزش رؤيا را در چشمانم شنيدند:
ميان دو دست تمنايم روييدی،
در من تراويدی. 

آهنگ تاريك اندامت را شنيدم‌:
«نه صدایم (صدا هستم)
و نه روشني‌.
طنين تنهايی تو هستم‌،
طنين تاريكي تو.»



سكوتم را شنيدی:
« بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست‌،
درها را خواهم گشود،
در شب جاويدان خواهم وزيد.»


چشمانت را گشودی:
شب در من فرود آمد.

پایان

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر