۱۳۹۶ خرداد ۲۲, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۴۶۳)

 
جمعبندی
 از
مسعود بهبودی
 
اعظم نفیسی

یه لیوان چایی دارچین کمر باریک با نبات و خرما
گذاشتم جلوی بابا.

فنجون رو برداشت و بوش کرد و گفت:
بازم نیست دخترم.
بازم از اون چایی دارچین های مامانت نیست.

این چندمین بار بود؟

ششمین بار که چایی دارچین درست کرده بودم و به دل بابا نچسبیده بود.

چراشو هم خوب می دونستم.
چون مامان درستش نکرده بود.

از دیروز تا حالا که مامان رفته بود مسافرت
سر چیزای کوچیک و بزرگ بهونه می گرفت.

تلفنشو برداشت شماره مامان رو گرفت و گوشی اش رو گذاشت رو اسپیکر و با همون ژست همیشگی اش با فاصله نگه داشت کنار گوشش.

مامان با همون صدای ریزش پرسید:
بله؟

و من از همون فاصله حس کردم که دل بابا تاب خورد.

بعد از حرف های معمول «تو خوبی و چه خبر و کجایی»
مامان پرسید:
به گلا آب دادی آقاجان؟

باز حس کردم که دل بابا تاب خورد.

این «آقا جان گفتن» های مامان همیشه کار دست بابا می داد و مامان خوب می دونست کی بگش.

بابا اخم کرد و گفت:
نه

دروغ می گفت.
به گل ها آب داده بود.
با تمام خستگی و بی حوصله گی اش تمام کاکتوس ها و بنفشه های رو بالکن رو دونه به دونه آب پاشی کرده بود.

می دونستم از سر دلتنگی لج کرده با مامان و میگه:
نه.

مامان گفت:
عه.
طفلک ها تشنشونه.
خشک میشن.

و بابا لجباز تر گفته بود:
خب خشک بشن.
جز دردسر چی دارن، مگه؟
شما نگران بودی میموندی آب شون می دادی.

مامان با همون شم زنونه فهمیده بود که عطر دلتنگی پیچیده تو دل بابا.

به صداش پیچ و ناز داد گفت:
تا شمارو دارم، لازم نیست که نگران شون باشم.

بابا باز دلش پیچ خورده و اخماش باز شده بود.

صدای سرفه مامان بگوش رسید که بخاطر حساسیت به فصلی بود که اومده بود

بابا از حالت آرومش خارج شد و غر زد که چرا مواظب خودش نیست و حتما فردا بره دکتر.

از همون غرها که حسابی مهربونن و دل آدم ضعف میره براشون.

بابا زیر چشمی به من که با لبخند مثلا سرم تو گوشی ام بود، یه نگاه انداخت و پا شد، رفت تو اتاق شون تا باخیال راحت دلتنگی شو خالی کنه
و من تمام مدت با همون لبخندی که مثلا سرم تو گوشی امه به این فکر می کردم که من و هم نسل های من چکار کردیم با دنیامون.

پر ادعاترین نسلیم توی عاشقی.

کمتر کسی رو می بینیم که این روزها کسی با عنوان "عشقم" تو زندگی اش نباشه.

اما چه "عشقم" هایی!

"عشقم" هایی که ماه به ماه هم حالا نه، سال به سال عوض شون می کنیم.
سر کوچیکترین چیزی قهر می کنیم،
جدا می شیم،
بهم می زنیم.

تا کوچیکترین سنگی سر راه مون می افته از ترس اینکه اون سنگ سرمون رو نشکنه می کشیم عقب و اون رابطه رو تموم می کنیم
بدون اینکه حتی تمرین کنیم برای جنگیدن و عاشق موندن.

واقعیت اینه دل هامون هرزه شده.
حتی بیشتر از تن هامون.

واقعیت اینه هیچکدوم بلد نیستیم جوری عاشق بمونیم که بعد از ساله ها تو چهل و چند سالگی مون برای هم دلتنگ بشیم و از پشت تلفن دل مون برای هم ضعف بره

چه کردیم با دنیامون!

راستی.

این چندمین "عشقم" ات هست؟
این چندمین نفریه که دلت براش هرز رفته؟

پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری


حق داشتن (حق به جانب بودن) خطرناک است،
اگر حکومت حق نداشته باشد. (حق به جانب نباشد)
ولتر

۱
این شعار ولتر معنی درست و حسابی ندارد.

۲
شاید من ـ زورش این باشد که اگر از دولت ستمگر (ناحق و حقکش)، کسی حق خود را طلب کند، یعنی طلبکار حق خود باشد، سرش بر باد می رود:
زبان سرخ، سر سبز می دهد، به باد.
۳
ایراد این شعار در این صورت،
مسکوت گذاشتن طبقه حاکمه و مطلق کردن هیئت حاکمه (حکومت) است
که مهره و نماینده ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه است.

۴
در این صورت،
زیربنای اقتصادی جامعه مسکوت می ماند
و روبنای ایده ئولوژیکی آن مطلق می شود.

۵
این عوامفریبی
کماکان رایج است.

۶
خامنه ای و عردوغان و بلر و برلسکونی و سارکوزی و بوش و ترامپ و این و آن نقد می شوند
اما
سیستم فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ امپریالیستی
یا مسکوت می ماند و یا بی شرمانه تبرئه و توجیه می شود.


آره.

۱
آوای دهل از دور خوش است
اگر نزدیکتر بیایی
در طرفة العینی
هم کر می شوی و هم کلافه.

۲
اولا غربی ها آبجو می خورند و نه آب.
سری به معرکه های فوتبال بزن و قانع شو.

۳
ثانیا ما عیرانی ها
به عوض آب
یا عیران اعلی و یا چای کرب و بعلا می خوریم.

۴
ثالثا غربی ها
در خریت
دست و پای شرقی ها را از پشت بسته اند.

۴
به همین دلیل زباله ها را به عنوان رؤسای جماهیر انتخاب می کنند که
سواد کودکان کودکستان های سابقا سالم شرق
بیشتر از سواد سارکوزی و برلسکونی و ترامپ و لوپن و پطری و بطری است.

۴
حتی سواد سید علی
صد بار بیشتر از سواد مش دونالد است.

۵
تازه
سید علی به محض تولد یا علی هم گفته است.
قابله اش شاهد عینی ـ میلی حی و حاضری است.

در ِ قفس را باز بگذار
پرنده
اگر به تو عاشق باشد
بر شانه‌ هايت مي‌ نشيند.
حریف

اگه کسی دنبال عاشقش می گرده
بهتره به عوض پرنده و قفس و دام و دانه
به دنبال آیینه ای بگرده
تا عاشق وفادار خود را دم به دم دم دست خود داشته باشد.
از رساله شیخ الدوله دیلمی

سرمشق تره زا می
تاچر آهنین است.

مهاجران حتی کشورهای اروپایی
مثلا رومانی
که در لندن از فرط بیچارگی در گوشه بیشه ای
در خیمه ای مندرس
بسر می برند،
به محض دور شدن از خیمه، برای رفع حاجت
عوامل دولتی تره زایی
بدتر از حرمله
خیمه را به آتش می کشند.
تا برگردند به آنجا که اعراب نی انداخته اند و نی نوا نام داده اند.

امپریالیسم یانکی
در سوریه
۶ پایگاه نظامی دارد و باندهای تروریستی تربیت می کند.
کاترین

خر تو خر است در خاوران خاور
همه دست در کارند تا از سوریه نه نامی بماند و نه نشانی.

لامصب.

۱
ملت که چیز همگونی نیست تا چیزی را بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند.

۲
ملت از اقشار و طبقات اجتماعی متنوع، متفاوت و حتی متضاد تشکیل می یابد.

۳
بابا طاهر هم می دانست:
یکی نان جو به خون خر می زند و نوش جان می کند
و دیگری
در هزار ناز و نعمت بسر می برد و هارت و پورت می کند.

لامصب.

۱
چرا اینهمه غلط املایی داری؟
ظن و نه ضن.

۲
منظور پوشکین جز این نیست.
اندیشه او در همین جمله او ست.

۳
ظن چیه؟

۴
آدم که سهل است، حشرات الارض حتی از شناخت چیزها عاجز نیستند و خیال پردازی نمی کنند.

۵
برای تولید یک کیلو عسل
حشره ای به نام زنبور
یک میلیون بار به سراغ گل ها می رود و نه به سراغ زباله ها و لاشه ها.

۶
بشریت دیری است که به اعماق ذرات و کاینات سفره کرده است.

۷
از قضا منظور پوشکین از مقوله عشق،
همین عشق به دختر همسایه است.

۸
منظورش این است که دختر همسایه را به زور و زر مورد سوء استفاده قرار ندهی.
تحت سلطه قرار ندهی.

۹
آدمیتش را و آزادی اش را برسمیت بشناسی.

۱۰
عشق به شرطی عشق است که دختر همسایه آزاد و مختار و تصمیمگیر باشد
و
نه
اسیر و برده و کنیز و رهی و تابع و ستمکش و وابسته.

مش پیشوا

۱
اکابر مکابر دور و بر خونه ات نیست؟

۲
احزاب سوسیال ـ دموکرات و یا لیبر و کار و غیره که ربطی به سوسیالیسم ندارند.

۳
اینها همه احزاب طایفه انگل و استثمارگر تو هستند.
احزاب امپریالیستی اند.
سرخ قلابی اند.

۴
سوسیالیسم مرحله اول کمونیسم است، پیشوا.
تو کجایی تا شود «می» چاکرت؟

اندک اندک می شود خر شد و عرعر کرد.

۱
تو تنها نیستی.
عیران شده طویله.

۲
اینجا بحث بر سر بیسوادی تو ست که خواندن حتی بلد نیستی.
نوشتن پیشکش.
تو کجایی تا شود «می» (تره زا می لاشخور حزب کنسرواتیو عن گلستان) چاکرت؟

۳
تو فقط بلدی فحش بدهی.
همه تان همین طورید چه با عمامه باشید و چه بی عمامه.

۴
زنده باد اکابر برای اجامر

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر