۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۸)

 
مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
 
ویرایش و تحلیل از 
شین میم شین
 
ناگه غروب کدامین ستاره؟  
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
ادامه

بند اول شعر

  با آنکه 
شب 
شهر را
  ـ دیرگاهی است ـ
  با ابرها و نفسدود هایش
  تاریک و سرد و مه آلود 
کرده است،
  و
 سایه ها 
را 
ربوده است و نابود کرده است،
 من با فسونی، که جادوگر ذاتم آموخت،
  پوشاندم از چشم او، سایه ام را.
 
 
معنی تحت اللفظی:
شب دیری است که شهر را با ابرها و نفسدود هایش (دود های ناشی از تنفس شب) تاریک و سرد و مه آلود کرده است و سایه ها را ربوده و نابود کرده است.
من اما با ترفندی که از جادوگر ذاتم آموخته ام، سایه ام را قایم کردم و شب ندید و نابود نشد.
 
سؤال این بود که دلیل تلاش سماجت آمیز اخوان به توجیه بقای سایه خویش چیست؟

چرا اخوان زحمت استدلال منطقی به خود می دهد؟
 
دلیلش شاید این باشد که اخوان شاعری از سر تا پا رئالیست است.
 
علاوه بر این، اخوان بلحاظ شغل و سمت و حرفه، معلم است.
استاد دانشگاه است.
 
شاملو ضمن تحقیر اخوان و ابراز شادی از شکنجه شدن اخوان در زندان، اعتراف می کند که اخوان در زندان در زمینه شعر و شاعری او را بسان طلبه ای سؤال پیچ کرده و چیزهای زیادی یادش داده است.
(مراجعه کنید به نورالدین سالمی، «بامداد در آینه»)
 
۱
با آنکه 
شب 
شهر را
  ـ دیرگاهی است ـ
  با ابرها و نفسدود هایش
  تاریک و سرد و مه آلود 
کرده است،
  و
 سایه ها 
را 
ربوده است و نابود کرده است،
 من با فسونی، که جادوگر ذاتم آموخت،
  پوشاندم از چشم او، سایه ام را.

مفاهیمی که اخوان در این بند شعر توسعه می دهد، عبارتند از «شب»، «ابرها و نفسدودها»، «شهر»، «تاریک و سرد و مه آلودی شهر»، «ربودن و نابود کردن سایه ها»


۱
شب
 
اخوان در مفهوم «شب» همان چیزهایی را تجرید می کند که نیما تجرید کرده است.
مفهوم «شب» قدمت چند هزارساله در فرهنگ ایران دارد.
 
اخوان رژیم کودتای شاه را مظهر ظلمت و سیاهی و ارتجاع تلقی می کند.
 
رژیم شاه حتی پس از وقوع انقلاب سفید، خلع ید از اشرافیت فئودال و روحانی، انجام اصلاحات ارضی و گذار قطعی جامعه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری برای بخش اعظم روشنفکریت بی خبر از تئوری مارکس مظهر ارتجاع بوده است.

۲
ابرها و نفسدودهای شب
 
شب با استفاده از ابرها و نفسدود هایش شهر را تاریک و سرد و مه آلود کرده است.
 
اگر روز و ماه و خورشید و ستاره (نور)  به مثابه مظاهر روشنگری باشند، شب مظهر روشنگری ستیزی است و با نفسدود هایش، یعنی با سرپوش نهادن بر حقایق و سرکوب روشنگری، جامعه را در جهل و خرافه و خریت نگاهداشته است.
 
این اما فقط نصف حقیقت است و نه تمامت آن.
 
نظام استبدادی شاه، قبل و بعد از انقلاب سفید ماهیتا و عینا دو چیز متضادند:

الف
 
استبداد سلطنتی، قبل از انقلاب سفید، نماینده اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی در آن واحد بود.
 
ب
 
 پس از انقلاب سفید می توان آن را نماینده دربست بورژوازی مدرن تلقی کرد.

۳
ابرها و نفسدودهای شب
 
توپخانه سرکوب و تبلیغات رژیم شاه (نفسدود های شب) پس از انقلاب سفید، بیشتر بر ضد فئودالیسم و روحانیت در غرش است تا بر ضد طبقه کارگر و دهقانان.
 
طبقه کارگر و دهقانان متحدین عملی و مؤیدین (تأیید کنندگان) عینی ـ هر چند مردد و متزلزل ـ نظام اجتماعی ناشی از انقلاب سفیدند.

۳
ربودن و نابود کردن سایه ها

  اگر منظور اخوان از مفهوم «ربودن و نابود کردن سایه ها»، کشیدن دیوار میان انقلابیون و محکوم کردن آنها به تنهائی و بیکسی باشد، پس از پیروزی انقلاب بورژوایی سفید، نیرو گرفتن فرماسیون سرمایه داری و یکه تاز میدان گشتن آن، محتوای دیگری کسب می کند.
 
طبقه حاکمه بورژوایی مدرن پس از پیروزی انقلاب سفید، ضمن وسعت بخشیدن به پایگاه اجتماعی خود (جلب توده های عظیم دهقانی، کارگری، پیشه وری و روشنفکری) در دو جبهه ی داخلی و خارجی وارد مبارزه می شود:
 
الف
ابرها و نفسدودهای شب
 
طبقه حاکمه بورژوایی مدرن ـ در جبهه داخلی ـ از سویی، سرسختانه، بی رحمانه و ضمنا ابلهانه و خردستیزانه به مبارزه بر ضد بقایای حزب توده ادامه می دهد و آن را «ارتجاع سرخ» می نامد. 
 
در حالیکه می بایستی به خاطر جنایات خود از حزب توده مظلوم عذرخواهی کند و حمایت همه جانبه حزب توده را جلب کند تا بتواند بر ضد اشرافیت ریشه دار فئودالی ـ روحانی به مبارزه موفقیت آمیزی دست زند.
 
اما بخشی از رهبران حزب توده را که برای حمایت از انقلاب بورژوایی سفید از تبعید به میهن برگشته بودند، اعدام می کند.
 
این خریت و خیانت و جنایت طبقه حاکمه بورژوایی مدرن باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد تا علل آن روشن شوند.  
 
ب 
 
 طبقه حاکمه بورژوایی مدرن ـ در جبهه داخلی ـ از سوی دیگر بر ضد متحدین دیروز خود، یعنی اشرافیت فئودالی ـ روحانی وارد مبارزه می شود و آن را بدرستی «ارتجاع سیاه» می نامد.
 
مبارزه طبقه حاکمه بورژوایی مدرن، بر ضد ارتجاع سیاه اما مبتنی بر دیالک تیک سازش و چالش است، اگرچه دشمن اصلی انقلاب سفید همین اشرافیت کثافت فئودالی  و روحانی بوده است:
 
۱
طبقه حاکمه بورژوایی مدرن، اشرافیت فئودالی و روحانی را سلب مالکیت می کند و از خود می راند.
باید هم همین کار را می کرد تا مناسبات تولیدی سرمایه داری رشد کند و چیره شود.
 
۲
طبقه حاکمه بورژوایی مدرن اما به سبب هراس از کمونیسم و دفاع از آنتی کمونیسم، در و دروازه را به روی مدرنیزاسیون مذهب و تبلیغ عمیق خرافات عهد عتیق در زر ورق مدرن و چپنما باز می کند.
 
حتی به زباله های تهوع آور آخوند های بی خبر از خدا و خرد و خربزه و خرما از قبیل ناصر مکارم شیرازی و غیره جایزه سلطنتی می دهد و به دست خود گور انقلاب بورژوایی سفید را می کند.
 
این خریت و خیانت و جنایت طبقه حاکمه بورژوایی مدرن هم باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد تا علل آن روشن شوند.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر