۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

تأملی در مقوله عشق (۳۳)


 
فروغ‌ فرخزاد
  (۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
تحلیلی از
ربابه نون
 
ث
عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
۱ 
خورشید مرده بود
و 
هیچکس نمی دانست
که  
نام آن کبوتر غمگین
که از قلب ها گریخته،
 ایمان 
است.
 
ایمان به چه معنی است؟


ایمان
به  باوری استوار و مستقل از تجربه و عقل،
 به ایده ای اطلاق می شود.

ایمان 
هسته مرکزی هر دینی است

ایمان 
محوری است که 
همه آموزه های آن دین حول آن جمع می آیند.
 
ایمان در ادیان مختلف، بدیلی برای خرد اندیشنده است.
ایمان مذهبی،  ضد و زهر تفکر و خود اندیشی است.
ایمان مذهبی، مؤمنین را از زحمت تفکر بی نیاز می سازد.
به همین دلیل، ایمان مذهبی، به معنی باوری  کورکورانه به کسی و یا ایده ای است.
 
این ایمان مذهبی نمی تواند مورد نظر فروغ فیلسوف باشد.
 
ایمان مورد نظر فروغ فیلسوف چیست؟
 
۲
خورشید مرده بود
و 
هیچکس نمی دانست
که  
نام آن کبوتر غمگین
که از قلب ها گریخته،
 ایمان 
است.
 
ایمان مورد نظر فروغ، ایمان مبتنی بر تجربه نیز نیست.
ایمان به قوانین و قانونمندی های عینی هستی نیز نیست.
ایمان به دو دو تا چهارتای علمی غیر قابل انکار نیز نیست.
 
ایمان مورد نظر فروغ، ایمان فلسفی (ایمان مبتنی بر خرد کل اندیش) نیز نیست. 
 
برای اینکه چنین ایمانی حتی در دل فرزانه ترین فرزانگان مردم نیست، چه رسد به خود مردم که نان بخور و نمیر خود را از دل سنگ بیرون می آورند.

۳
خورشید مرده بود
و 
هیچکس نمی دانست
که  
نام آن کبوتر غمگین
که از قلب ها گریخته،
 ایمان 
است.
 
ایمان مورد نظر فروغ، امید است.
امیدی که امید نیست.
مردم، امید به رهایش اجتماعی را از دست داده اند.
 
امید در ادبیات ایران، به معانی بکلی بیگانه با امید واقعی به کار می رود.
مثلا 
 امید به حمایت الهی.
امید به حمایت قوای واهی
امید به حمایت خضر و الیاس کذایی
امید به حمایت قوای قضایی کذایی
امید به حمایت حاتم طائی واهی
امید به حمایت عضوی از اعضای طبقه حاکمه
امید به ظهور امام زمان ۱۰۰۰ ساله
امید به خروج عنگلابی خان زاده ی سوار بر سمند تیزپایی
امید به حمایت قوای بیگانه از قبیل تزار روس، ملکه انگلیس
امیدهای روسوفیلیستی، انگلوفیلیستی، امریکوفیلیستی، ژرمانوفیلیستی (فاشیستی)
 
این امید نه امید، بلکه انتظار واهی، دلبخواهی، آرزویی است.

سؤال این است که ایمان و امید چیست؟
 
ضمنا اگر این کبوتر غمگین گریخته از دل ها، نه ایمان است و نه امید، پس چیست؟
 
۴
خورشید مرده بود
و 
هیچکس نمی دانست
که  
نام آن کبوتر غمگین
که از قلب ها گریخته،
 ایمان 
است.
 
ایمان ـ اصولا و اساسا ـ باید ایمانی فلسفی باشد.
ایمانی مبتنی بر حقیقت عینی باشد.
 
این بدان معنی است که ایمان باید شالوده ای به نام حقیقت عینی داشته باشد.
 
ایمان بدین طریق با شناخت ماهوی چیزها، پدیده ها، روند ها و سیستم ها در رابطه ای علی (علت و معلولی) قرار می گیرد.
 
مقوله ایمان با مقوله اختیار (آزادی) خویشاوند است.
 
بدون شناخت ماهوی هستی، نه ایمان فلسفی تشکیل می شود، نه کسی مؤمن می گردد و نه کسی صاحب اختیار (مختار)

۵
خورشید مرده بود
و 
هیچکس نمی دانست
که  
نام آن کبوتر غمگین
که از قلب ها گریخته،
 ایمان 
است.
 
امید باید قانونمند باشد.
امید باید بر شناخت ماهوی چیز مربوطه متکی و مبتنی باشد، تا امید باشد و نه انتظار و آرزو.
 
این بدان معنی است که مفهوم امید با مفهوم ایمان خویشاوند است.
 
بدون شناخت حقیقت عینی و بدون ایمان آهنین به حقیقت عینی، امید تزلزل ناپذیر تشکیل نمی شود.
چنین امیدی را طبقه حاکمه نمی تواند به آسانی مضمحل کند.
 
آنچه پس از مرگ خورشید، از دل ها گریخته، نه ایمان، نه امید، بلکه اوتوپی بوده است.
 
مراجعه کنید به اوتوپی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
 

اوتوپی
پروفسور دکتر وینفرید شرودر
برگردان 
شین میم شین

 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر