۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۴۴۵)

جمعبندی از
مسعود بهبودی
 
 
شهریار
 
امشب
 ای 
ماه 
به
 درد دل من
 تسکینی
آخر 
ای 
ماه 
تو همدرد من مسکینی
 
کاهش جان تو 
من دارم 
و 
من می دانم
که تو از دوری خورشید
 
چه ها می بینی
 
 
آزادی ـ برابری ـ اخطار

فرانسوی ها هم به روز عیرانی ها افتاده اند و یا انداخته شده اند: 
میان بد و بدتر
 بد را انتخاب کردند.
 
 البته نباید
 با توجه به انتخاب ترامپ 
فراموش کرد 
که 
«باشد اندر پرده بازی های پنهان» بدتر از بدتر.
 
 
نمی توان کسی را 
بکرات
 در آغوش کشید.
 
نمی توان به گوش کسی
بکرات 
گفت:
«دوست دارم.»
 
نمی توان به  کسی
بکرات
گفت:
«خوشحالم که 
چون تو
کسی هست.»
 
اما خیلی کارها را باید
بکرات 
انجام داد.
 
برای اینکه کسی از
 فردا
 خبر ندارد.
 
میم
 
چرا.
ما می دانیم که 
فردا
روز دیگری 
است. 
 

حافظ
این
 یک دو دم
که 
مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما، 
که 
نه پید است
 کار عمر

میم
 
۱
خواجه
 تئوری غنیمتدانی دم عمر خیام 
را 
نمایندگی می کند:

۲
خواجه و خیام
دیالک تیک دم و عمر را 
(لحظه و روند را، جزء و کل را) 
وارونه می سازند و به عوامفریبی دست می زنند.
 
۳
قضیه برعکس است:
تعیین کننده کل است و نه جزء
عمر است و نه دم
 
۴
این فرم از عوامفریبی 
کماکان 
نمایندگی می شود.

۵
جزئی از چیزی و یا کسی و یا اندیشه ای
 مطلق می شود
 و 
کل آن چیز و کس و اندیشه 
فراموش.

۶
میلیاردها دلار 
صرف تعمیر عضوی از اندام و یا جزئی از جامعه می شود 
و 
کل وجود فرد و جامعه تحت الشعاع آن جزء ناچیز
قرار داده می شود.

۷
سعدی 
بر خلاف خواجه و خیام
خردگرا ست 
(خردگرای ناپیگیر است. 
بر خلاف فردوسی 
که 
خردگرای پیگیر است) 

۸
سعدی
به همین دلیل 
صورت زیبای ظاهر را تعیین کننده نمی داند 
و 
بر تعیین کنندگی سیرت زیبا پای می افشارد:
 
۹
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار

۱۰
خواجه و خیام
خردستیز
اند.
 
۱۱
خواجه و خیام
مبلغ
عیاشی 
اند.
 
۱۲
به همین دلیل
 در فلسفه اجتماعی ارتجاعی خواجه و خیام
عشق
 فراموش و موش و خاموش می شود 
و 
عیش 
همه چیز و همه کاره قلمداد می شود.
 
۱۳
فلسفه امپریالیستی 
بویژه شعبه فاشیستی اش
عیش 
را هم به 
سکس 
تقلیل داده است
و 
سکس 
را 
به 
سکس مکانیکی ـ فیزیکی
 تنزل داده است
 و
 فاتحه بلندی بر 
عیش و عشق 
خوانده است.
 
۱۴
کشف نبوغ آمیز فروغ فیلسوف
 
و چالش انقلابی اش
 ستایش انگیز است:
 
۱۵
دیگر کسی به عشق نیندیشید.
دیگر کسی به فتح نیندیشید.
دیگر کسی به هیچ چیز نیندیشید. 
(آیه های زمینی)
 
حریف
در این تعریف شما 
خردگرایی 
به چه معنا ست؟ 
چرا 
عیش ستایی خواجه و خیام 
دال بر
 خرد ستیزی آنها ست؟
 
۱
معیار تمیز خردگرا از خردستیز
رعایت دیالک تیک عینی 
از سوی اولی
و 
تخریب 
و یا 
وارونه سازی آن 
از سوی دومی 
 است.
 
۲
لوکاچ 
فیلسوف بزرگ مارکسیست
  سخن جالبی دارد:
 
۳
هر خریت و خیانت و جنایت و فلاکت و نکبت
با
پایمال و تخریب دیالک تیک 
آغاز می شود.
 
۴
خواجه و خیام 
با  
مطلق کردن دم (جزء)
دیالک تیک جزء و کل
 را
 وارونه می سازند.
 
۵
دست به تحمیق خلایق می زنند.
 
۶
اگر دم را بر عمر
برتر شماریم
جامعه طویله می شود.
 
۷  
در آن صورت
دیگر کسی
به تحلیل ماضی
 و 
پی افکندن طرحی برای مستقبل 
کمر برنمی بندد.
 
۸
یعنی در مضارع مدام بسر می برد.
 
۹
عیش باید مبتنی بر عقل باشد.
 
۱۰
عیاشی عمومی (همگانی)
جامعه را به جنده خانه تبدیل می کند.
 
۱۱
سکس مکانیکی و فیزیکی که تبلیغ می شود 
و 
میلیاردها دلار به جیب ها سرازیر می کند
مخرب روح و روان اعضای جامعه
 است.
 
۱۲
در نتیجه آن
جامعه بشری 
رفته رفته
 به 
تیمارستان 
تبدیل می شود.
 
۱۳
سکس باید برای تعدیل فشار روانی ناشی از عشق باشد.
 
 ۱۴
شبیه منفذ سماور باشد که
برای تخلیه بخار و ممانعت از انفجار سماور است.
 
۱۵
سکس فیزیکی 
اگرچه 
 لذت بخش لحظه ای (به قول خیام، دم) 
است
ولی اعضای جامعه را معتاد می سازد
یعنی به
 اعتیاد به سکس 
 سوق می دهد،
 بیمار می کند و مفلوج می سازد.
 
۱۶
چه بسا 
حتی
 به 
جنون 
سوق می دهد.
 
 ۱۷
سلب آدمیت می کند 
و 
حتی
به
درجه ای نازل تر از جانوران 
تنزل می دهد.
 
۱۸
چون
جانوران 
عمدتا
سی روز در سال
برای تکثیر نوع مایل و متمایل به سکس می شوند.
 
حریف
سپاس
 
میم
 
ما باید سپاسگزار شما باشیم.
چرا و به چه دلیل؟
 
حریف
 
اینکه من سپاسگزاری کردم، 
چون زحمت کشیدید، وقت گذاشتید و به سؤال من پاسخ دادید. 
اما دلیلی بر سپاسگزاری شما نمیدانم.
شاید دلیلش آن باشد که
 این بیت کوچک حافظ سبب شده، 
 راجع به مفهومی مهم 
  روشنگری شود. 
 
میم
 
آره. 
 
۱
حق با شما ست.
 
۲
ولی 
دلیل سپاسگزاری ما 
هماندیشی شما (چالش نظری شما) 
بود.
 
۳
اگر این کلنجار فکری نبود
 ما به این 
اندیشه 
پی نمی بردیم.
 
۴
این بدان معنی است که
 مغز آدمی انبار اندیشه نیست 
تا درش را بگشاید و اندیشه ای برگزیند و تحویل همنوع دهد.
 
۵
مغز ارگان تفکر است.
 
۶
مثل قلب 
که 
ارگان پمپاژ خون 
است.
 
۷
اندیشه 
در 
روند هماندیشی
 تشکیل می شود.
 
۸
حسن هماندیشی 
همین است.
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر: