۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۰, شنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۱۵)


 
 مهدی اخوان ثالث
  (م. امید) 
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)   

ویرایش و تحلیل از
شین میم شین


ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
ادامه

در چار چار زمستان
من دیدم، 
او نیز می دید،
  آن ژنده پوش جوان را که 
ناگاه
 صرع دروغین اش (او را) از پا در افکند
  یکچند نقش زمین بود
  آنگاه
 غلت دروغین اش
(او را) افکند در جوی،
 جویی که لای و لجن های آن راستین بود.
 
۱
اخوان 
در این بند شعر،
دیالک تیک حقیقی و باطل 
را
به شکل دیالک تیک دروغین و راستین بسط و تعمیم می دهد:
به شکل دیالک تیک غش و غلت دروغین و لای و لجن های راستین.
 
۲
نشانه های بارز تربیت اخوان در مکتب سعدی
همین جا آشکار می گردد.
 
۳
سعدی نماینده بی همتای دیالک تیک خودپو ست.
 
۴
سطر سطر آثار سعدی و بیت بیت اشعار سعدی
زرهی از طرز تفکر دیالک تیکی در بر دارند.
 
۵
بهتر از آثار سعدی
برای
 تمرین و تعلیم و تعلم فوت و فن دیالک تیک
چیزی یافت نمی شود.
 
۶
در چار چار زمستان
من دیدم، 
او نیز می دید،
  آن ژنده پوش جوان را که 
ناگاه
 صرع دروغین اش (او را) از پا در افکند
  یکچند نقش زمین بود
  آنگاه
 غلت دروغین اش
(او را) افکند در جوی،
 جویی که لای و لجن های آن راستین بود.
 
اخوان 
از
 دیالک تیک غش و غلت دروغین و لای و لجن های راستین
خنجری برا می سازد و در روح و روان کرخت و خواب آلود خواننده و شنونده شعرش
فرو می کند 
و 
چنان چرخشی به خنجر می دهد که 
دود از دودمان خواننده و شنونده شعر  بلند می شود.
 
۷
تدوین چنین طنز سرشته به انتقاد اجتماعی 
کار هر کس نیست.

۸
پیش شرط طنز پردازی
قرار داشتن بی چون و چرا در سنگر توده است.

۹
به همین دلیل
هنرمندان وابسته به طبقه حاکمه انگل و استثمارگر
هرگز نمی توانند 
طنز پرداز ارزنده ای
 باشند.
 
۱۰
 
به همین دلیل طنز پردازانی 
از قبیل شچدرین
انگشت شمارند.
 
 
۱۱
در چار چار زمستان
من دیدم، 
او نیز می دید،
  آن ژنده پوش جوان را که 
ناگاه
 صرع دروغین اش (او را) از پا در افکند
  یکچند نقش زمین بود
  آنگاه
 غلت دروغین اش
(او را) افکند در جوی،
 جویی که لای و لجن های آن راستین بود.
 
ژرفای این طنز تلخ تر از زهر اخوان
وقتی معلوم می شود که این دیالک تیک تشریح شود:
 
الف
صرع دروغین و غلت دروغین 
انتساباتی اند 
که 
رهگذران آسوسیال (بیغمان از محنت دیگران) 
 به جوان ژنده پوش بی همه چیز داده اند.
 
ب
ادعا و افترا و استنباط و تصور و حدس و گمان
اند.
 
پ
لای و لجن جوی
اما رئال (واقعی) اند.
 
۱۲
در چار چار زمستان
من دیدم، 
او نیز می دید،
  آن ژنده پوش جوان را که 
ناگاه
 صرع دروغین اش (او را) از پا در افکند
  یکچند نقش زمین بود
  آنگاه
 غلت دروغین اش
(او را) افکند در جوی،
 جویی که لای و لجن های آن راستین بود.
 
می توان گفت که اخوان 
دیالک تیک سوبژکتیو و اوبژکتیو 
 را
به شکل دیالک تیک غش و غلت دروغین و لای و لجن راستین
بسط و تعمیم می دهد:
 
الف
رهگذران آسوسیال (بیغمان از محنت همنوعان)
به 
داوری سوبژکتیو (ذهنی، دلبخواهی، سرسری، الکی، کشکی) 
 مبادرت می ورزند.
 
ب
اخوان داوری سوبژکتیو آنان را به 
تبر انتقاد رئالیستی ـ هومانیستی (انتقاد مبتنی بر واقعگرایی و انسانگرایی) 
می بندد.
 
پ
ما اینجا 
با
 تئوری شناخت رئالیستی (ماتریالیستی ـ دیالک تیکی، مارکسیستی ـ لنینیستی)
اخوان سر و کار پیدا می کنیم:
از دید اخوان نقش تعیین کننده در
 دیالک تیک معرفتی ـ نظری اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
از آن اوبژکتیو (عینی) است.
 
ت
حق با اخوان است:
چون محتوای شناخت هر چیز
مثلا اصالت و تصنعیت غش و غلت جوان ژنده پوش
نه در ذهن رهگذران
بلکه در لای و لجن راستین جوی است.
کسی برای چند پشیز
در چارچار زمستان
خود را به جوی مملو از لای و لجن نمی اندازد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر