۱۳۹۶ فروردین ۱۳, یکشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۴۵)



ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

 

چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود

 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.
۱
ایراد توده ای ها از دید خسرو گلسرخی و دیگر اجامر فئودالی، علاوه بر تمرین و آموزش تفکر و تئوری، این است که «آنها منتظر آن اند که انقلاب با پای خودش به سوی شان بیاید.»
خسرو گلسرخی و دیگر اجامر با عمامه و بی عمامه فئودالی عملا و عینا ـ یعنی بی اعتنا به اینکه می دانند و یا نمی دانند ـ دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دوئالیسم اندیشه و عمل بسط و تعمیم می دهند.

 حضرات قطب تئوری را هیچ می شمارند و دور می اندازند و قطب پراتیک مثله و مخدوش گشته را به عرش اعلی می برند و بسان بتی می پرستند.

مراجعه کنید به پراکتیسیسم (عملگرایی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
در این شعار و کرد و کار عوامفریبانه ی اجامر فئودالی، «انتقادی» صورت می گیرد که قدمتش به قرون وسطی می رسد:

۲
سعدی 
 بوستان 
 (باب دوم: در احسان)


شنیدم که مردی است، پاکیزه بوم
شناسا و رهرو در اقصای روم
من و چند سالوک صحرا نورد
برفتیم 
ـ قاصد ـ
به دیدار مرد

سرو چشم هر یک ببوسید و دست
به تمکین و عزت نشاند و نشست

زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت
ولی بی مروت 
ـ چو بی بر درخت ـ

به لطف و لبق 
گرمرو مرد بود
ولی دیگدانش عجب سرد بود

همه شب نبودش قرار هجوع (خفت و خواب)
ز تسبیح و تهلیل 
و
 ما را ز جوع

سحرگه میان بست و در باز کرد
همان لطف و پرسیدن آغاز کرد

یکی بد که شیرین و خوش طبع بود
که با ما مسافر در آن ربع بود

«مرا بوسه»
 گفتا: 
«به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به
 به خدمت
منه دست بر کفش من
مرا نان ده و کفش بر سر بزن»

 به ایثار
مردان، سبق برده‌اند
نه شب زنده‌ داران دلمرده‌ اند

همین دیدم از پاسبان تتار:
دل مرده و چشم شب زنده‌ دار

کرامت 
جوانمردی و ناندهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است

قیامت کسی بینی اندر بهشت
که معنی طلب کرد و دعوی بهشت (مورد صرفنظر قرار داد، کنار گذاشت)

به  
معنی 
توان کرد دعوی 
درست
دم بی قدم 
تکیه گاهی است، سست
پایان
بیت بیت این شعر سعدی به بسط و تعمیم  دیالک تیک تئوری و پراتیک اختصاص دارد:
سعدی در این حکایت بوستان، همین دیالک تیک تئوری و پراتیک را، همان دوئالیسم کتابخوانی و فلسفه بافی و انتظار انقلاب (انفعال) را به اشکال مختلف بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن پراتیک می داند.

فرق سعدی با خسرو گلسرخی این است که او پراتیک را به شکل ناندهی (احسان) بسط و تعمیم می دهد و خسرو گلسرخی به شکل ترور و تخریب و انتحار نیهلیستی ـ فاشیستی - فوندامنتالیستی
۳
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود

 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.
۴۰ سال است که هم هوادارن سر تنت طلبیسم، هم طرفداران سطل ننه ات طلبیسم و هم اجامر فئودالیستی - فوندامنتالیستی جماران و جمکران از همین دیالک تیک تئوری و پراتیک، بسان سعدی و خسرو گلسرخی، سوء استفاده می کنند.

هم سعدی، هم خسرو گلسرخی، هم سر تنت طلبیسم، هم سطل ننه ات طلبیسم و هم فوندامنتالیسم، دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهند و تخریب و تار و مار می کنند.
تئوری تا حد هیچ و پوچ  تنزل می یابد و پراتیک به عرش اعلی برده می شود و بسان بتی پرستیده می شود.

در حالیکه بدون تئوری نمی توان پراتیکی را جامه عمل پوشاند.

البته همه اینها بدرستی نقش تعیین کننده را از آن پراتیک اعلام می کنند.

مسئله اما این است که پراتیک، جفت دیالک تیکی لاینفکی به نام تئوری دارد.
پراتیک، زادگاه تئوری و محک و معیار تعیین صحت و سقم تئوری است ولی ضمنا محتاج مادام العمر مولود خویش است.
چون بدون تئوری، پراتیک آدمیان در بهترین حالت به کرد و کار حشرات و حیوانات شباهت پیدا می کند. 

تفاوت این اجامر با یکدیگر این است که هر کدام مقولات تئوری و پراتیک را بسته به نیاز خود بسط و تعمیم می دهند:
الف

شنیدم که مردی است، پاکیزه بوم
شناسا و رهرو در اقصای روم
 
سعدی تئوری را به شکل پاکیزه بومی و شناسایی (پارسایی و دانایی) بسط و تعمیم می دهد.

ب
سرو چشم هر یک ببوسید و دست
به تمکین و عزت نشاند و نشست

سعدی تئوری را به شکل احترام به همنوع (بوسیدن سر و چشم و دست مهمان و عزت نهادن به او) بسط و تعمیم می دهد.

پ
زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت
ولی بی مروت 
ـ چو بی بر درخت ـ


سعدی پراتیک را به شکل خست (بی مروتی، درخت بی میوه وارگی، علیرغم ثروتمندی در فرم های زر و زرع و نوکر و البسه) تعمیم می دهد.

ت
به لطف و لبق 
گرمرو مرد بود
ولی دیگدانش عجب سرد بود

سعدی تئوری را به شکل لطف و لبق و پراتیک منفی را به شکل خست (غذا نپختن و نخوراندن به مهمان) بسط و تعمیم می دهد.

ث
همه شب نبودش قرار هجوع
ز تسبیح و تهلیل 
و
 ما را ز جوع

سعدی تئوری را به شکل عبادت شبانه (شب زنده داری، مناجات، دعا و زاری) بسط و تعمیم می دهد و پراتیک منفی را از سویی به شکل خست و از سوی دیگر به شکل گرسنگی کشیدن (جوع)

ج
سحرگه میان بست و در باز کرد
همان لطف و پرسیدن آغاز کرد

سعدی تئوری را به شکل گشاده رویی و مهربانی در حرف بسط و تعمیم می دهد.

ح
یکی بد که شیرین و خوش طبع بود
که با ما مسافر در آن ربع بود

«مرا بوسه»
 گفتا: 
«به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به
ـ به خدمت ـ
منه دست بر کفش من
مرا نان ده و کفش بر سر بزن»

سعدی در این  بند شعر دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک بوسه و توشه (تصحیف بوسه) بسط و تعمیم می دهد و بر نقش تعیین کننده پراتیک (توشه، صبحانه) ابرام می ورزد.
 
خ
  به ایثار 
مردان سبق برده‌اند
نه شب زنده‌ داران دلمرده‌ اند

سعدی تئوری را به شکل شب زنده داری و پراتیک را به شکل ایثار (بذل و بخشش) بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را در دیالک تیک شب زنده داری و ایثار از آن ایثار می داند.

د
همین دیدم از پاسبان تتار:
دل مرده و چشم شب زنده‌ دار

سعدی تئوری را به شکل چشم بیدار شب زنده دار و پراتیک منفی را به شکل مرده دلی بسط و تعمیم می دهد.
 
ذ
کرامت 
جوانمردی و ناندهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است

سعدی تئوری را به شکل مقالات بیهوده و طبل توخالی و پراتیک را به شکل جوانمردی و ناندهی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن پراتیک (جوانمردی و ناندهی) می داند.

ر
قیامت کسی بینی اندر بهشت
که معنی طلب کرد و دعوی بهشت (ول کرد، کنار گذاشت)

سعدی دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک دعوی و معنی بسط و تعمیم می دهد و اصحاب معنی را اهل بهشت می داند.

ز
به معنی توان کرد دعوی درست
دم بی قدم 
تکیه گاهی است، سست
سعدی دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک دعوی و معنی و به شکل دیالک تیک دم و قدم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن پراتیک (معنی و قدم) می داند.

۴
 
سر تنت طلبیسم در این شعار، دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دوئالیسن اندیشه و عمل بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بسان سعدی و گلسرخی و اجامر جماارن از آن پراتیک (عمل، وحدت با هر ننه قمر) می داند و ضمنا آفتابه ای مملو از آب گندیده بر تئوری برمی دارد.

۵
 
حرف بس است.
عمل، عمل
اجامر فوندامنتالیستی جماران و جمکران هم  دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دوئالیسم حرف و عمل بسط و عمیم دادند و نقش تعیین کننده از ان پراتیک (عمل) دانستند و منظور شان از عمل، قتل عام معصومین معصوم تر از ۱۴ معصوم و مظلومین مظلوم تر از شهدای کربلا و غیره بود. 
 
ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. ویرایش:

    اجامر فوندامنتالیستی جماران و جمکران هم دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دوئالیسم حرف و عمل بسط و تعمیم دادند و نقش تعیین کننده را از آن پراتیک (عمل) دانستند و منظور شان از عمل، قتل عام معصومین معصوم تر از ۱۴ معصوم و مظلومین مظلوم تر از شهدای کربلا و غیره بود.

    پاسخحذف
  2. ویرایش:
    سر تنت طلبیسم در این شعار، دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دوئالیسم اندیشه و عمل بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بسان سعدی و گلسرخی و اجامر جماران از آن پراتیک (عمل، وحدت با هر ننه قمر) می داند و ضمنا آفتابه ای مملو از آب گندیده بر تئوری برمی دارد.

    پاسخحذف