۱۳۹۶ فروردین ۱۹, شنبه

سیری در شعر «شهر تازهٔ فردا» از محمد زهری (۵) (بخش آخر)









محمد زهری
از مجموعه برای هر ستاره

( تهران ـ شهریور ۱۳۴۱ )

 

ویرایش و تحلیل از 

ربابه نون




شما «تقدیر» می گویید، آن کورِ حکایت ساز دوران را

که بی ما، می برد بالا، بنای عمر انسان را

همین حرف است،  
حرف اولین و آخرینِ قصهٔ تقدیر
  ولی من حرف دیگر، می کنم تقریر: 
«اگرچه هیچِ هیچِ راهِ پوچِ زندگی هستم،
شکسته یا قوی دستم،
ولی سهمی است ما را در رسیدن تا به شهر تازهٔ فردا
به گام خسته تدبیر»
معنی تحت اللفظی:
شما به آن حکایت ساز کور دوران، که بی مدد ما، عمارت عمر انسان را بالا می برد، نام تقدیر می دهید.
حرف اول و آخر تئوری تقدیر جز این نیست.
حرف من اما ـ اگرچه سرتاپایم پشیزی نمی ارزد و بی اعتنا به ضعف و قوتم ـ از قرار دیگری است.
حرف من این است که ما در راه رسیدن به شهر تازه فردا به مدد گام های خسته تدبیر، سهمی به عهده داریم.
این بند وا‍پسین شعر فلسفی محمد زهری است:
۱
شما «تقدیر» می گویید، آن کورِ حکایت ساز دوران را
که بی ما، می برد بالا، بنای عمر انسان را



همین حرف است،  
حرف اولین و آخرینِ قصهٔ تقدیر
محمد زهری در این بند از شعر، تعریف استه تیکی ـ هنری از مقوله تقدیر عرضه می دارد:
تقدیر را او حکایت ساز کور دوران می نامد.
دوران یک مفهوم فلسفی در زرادخانه نظری مارکسیسم ـ لنینیسم است.

دوران مقطعی از تاریخ جامعه بشری در طول زمان و در مقایس گلوبال (تمام ارضی، جهانی) است.
تاریخ جامعه بشری به دوران های مختلف زیر طبقه بندی می شود: 

الف
دوران توحش 
 ب
دوران بربریت 
پ
دوران کمونیسم آغازین 
ت
دوران برده داری
ث
دوران فئودالی
ج
دوران سرمایه داری (کاپیتالیسم، امپریالیسم)
ح
دوران گذار گلوبال از سرمایه داری به سوسیالیسم (دوران کنونی)
۲
شما «تقدیر» می گویید، آن کورِ حکایت ساز دوران را
که بی ما، می برد بالا، بنای عمر انسان را


همین حرف است،    
حرف اولین و آخرینِ قصهٔ تقدیر
تقدیر از دید شاعر، حکایت ساز کور و بی شعور دوران است که بی اعتنا به بشریت، یعنی بسته به میل و هوس و اراده خود جامعه بشری را بنا می کند.
حرف اول و آخر فاتالیسم و تئوری میتولوژیکی ـ تئولوژیکی (اسطوره ای ـ فقهی) تقدیر همین است.
این اما به لحاظ فلسفی به چه معنی است؟

۳
شما «تقدیر» می گویید، آن کورِ حکایت ساز دوران را
که بی ما، می برد بالا، بنای عمر انسان را


همین حرف است،    
حرف اولین و آخرینِ قصهٔ تقدیر
این در تحلیل نهایی به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک جبر و اختیار به شکل دوئالیسم تقدیر و تدبیر است.
بشریت (تدبیر) در تئوری تقدیر، سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) می شود.
تا حد هیچ و پوچ تنزل داده می شود.
بشریت انگل واره تصور و تصویر می شود.
این تئوری را سعدی (و بخشا حافظ) در آثار اصلی اش مفصلا مورد بحث قرار می دهد:
همه موجودات جهان توسط رزاقی به نام خدا با مأمورین نامرئی طبیعی، اجتماعی، ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی تغذیه می شوند.
مراجعه کنید به تحلیل بوستان و گلستان سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
۴

ولی من حرف دیگر، می کنم تقریر: 

«اگرچه هیچِ هیچِ راهِ پوچِ زندگی هستم،
شکسته یا قوی دستم،
ولی سهمی است ما را در رسیدن تا به شهر تازهٔ فردا
به گام خسته تدبیر»

محمد زهری دوئالیسم تقدیر و تدبیر را به شکل دیالک تیک جبر و اختیار در می آورد:
انچه محمد زهری در این بند وا‍پسین شعر تبیین می دارد، همان کشف تاریخساز مارکس است:
محمد زهری ـ یا مستقلانه و یا تحت تأثیر مارکس ـ از سوبژکتیویته انسانی به دفاع برمی خیزد و ضمنا با تواضع رئالیستی ـ راسیونالیستی ـ توده ای نقش تعیین کننده جبر (ضرورت) را خاطرنشان می شود.
این موضع نظری محمد زهری عملا و عینا فاتحه بلند بالایی بر مطلقیت و بلامنازعیت تقدیر (قضا و قدر و قسمت و سرنوشت و خدا و غیره) است.
در ایران شاید کسی نباشد که از سوبژکتیویته با این صراحت و صحت تئوریکی دفاع کرده باشد.
در فلسفه محمد زهری انسان هیچ واره نیست.
در بالابردن عمارت جامعه و جهان انسان دارای سهم در خور خویش است.
با توسعه شتابان نیرو های مولده این سهم انسانی افزایش چشمگیر می یابد.
نمی توان به شاعر فیلسوف حق نداد.
یاد «هیچ هیچ راه پوچ زندگی» به یاد باد که همه چیز «بی همه چیزان» جهان بود.
  
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر