۱۳۹۶ فروردین ۱۲, شنبه

سیری در شعر «شهر تازهٔ فردا» از محمد زهری (۲)


محمد زهری
از مجموعه برای هر ستاره
( تهران ـ شهریور ۱۳۴۱ )
 
ویرایش و تحلیل از 
ربابه نون  

شهر تازهٔ فردا
 
شما «تقدیر» می گویید:
  دری تنگ،
دری با پرده ای از سنگ

در این سو،
 ما
 ـ سواد مردهٔ یک شهر ـ
 گل و گلخانه ی گلزار مان موهوم 

در آن سو، 
 دستِ بازی آفرینِ دهر
حکایت ساز نا معلوم
 
معنی تحت اللفظی:
شهر جدید آتی.
شما از به اصطلاح «سرنوشت» دم می زنید که تصور و تصویری از دری تنگ با پرده ای از سنگ در خاطر آدمی پدید می آورد.
ما به مثابه سیاهی مرده ی یک شهر، در این سوی آن در، قرار داریم که گل و گلخانه گلزارمان به وهم و حدس و گمان سرشته است.
در آن سوی در، دهر بازیگر و حکایت ساز ناشناخته مشغول به کار است.

۱
شهر تازهٔ فردا
 
این عنوان شعر محمد زهری است.
 
در عنوان هر چیز، به همان سان که در تابلوی هر مغازه، محتوای ماهوی آن چیز ـ بطرز فشرده و مختصر و موجز ـ معرفی می شود.
 
ما بهتر است که به عوض گمانورزی شتابزده، پس از تحلیل شعر و یا در روند تحلیل آن به کشف منظور شاعر از این عنوان نایل آییم: 


۲
شما «تقدیر» می گویید
 
 
در همین حکم (جمله) شاعر مخاطب او معرفی می شود.
آنهم نه معرفی سطحی، سرسری، الکی و ساده لوحانه، بلکه معرفی جهان بینانه.
 
مخاطب شاعر بلحاظ جهان بینی، طرفدار فاتالیسم (تقدیرگرایی) است.
 
 
این اما به چه معنی است؟ 

۳
شما «تقدیر» می گویید.
 
 
این بدان معنی است که شاعر سر چالش ایده ئولوژیکی با مخاطب خرافی اندیش دارد.
شاعر از شعر، ساز و برگ نبرد ایده ئولوژیکی ساخته است.
این بدان معنی است که شاعر مخالف سرسخت فاتالیسم است.
 
فاتالیسم اما در آیینه ذهن شاعر چگونه منعکس می شود؟

۴
شما «تقدیر» می گویید:
  دری تنگ،
دری با پرده ای از سنگ

در این سو،
 ما
 ـ سواد مردهٔ یک شهر ـ
 گل و گلخانه ی گلزار مان موهوم 

در آن سو، 
 دستِ بازی آفرینِ دهر
حکایت ساز نا معلوم
 
 
این تعریف هنری (ـ پوئه تیکی) ـ استه تیکی شاعر از فاتالیسم است.
هنر، فرمی از شعور اجتماعی است.
 
ما در آثار هنری با شناخت هنری سر و کار داریم.
شناخت هنری با شناخت میتولوژیکی (اساطیری)، تئولوژیکی (فقهی)، فلسفی و علمی تفاوت دارد.
 
اکنون با تعریف پوئه تیکی ـ استه تیکی فاتالیسم آشنا می شویم.
هر مفهوم میتولوژیکی،  تئولوژیکی، فلسفی، علمی و هنری نتیجه تجرید میلیون ها چیز است:

الف
 
مفهوم بیولوژیکی درخت، نتیجه تجرید سرو و صنوبر و غیره است.

ب
 
مفهوم فلسفی فاتالیسم (تقدیرگرایی) نتیجه تجرید انواع مختلف و مشخص فاتالیسم است.  
 
فاتالیسم گاهی به معنی اراده مطلق چرخ است.
گه به معنی اراده دهر است.
گه به معنی اراده قضای کذایی با قلم معروف و جوهر نامرئی است.
گاهی به معنی مشیت الهی است.
 
از تجرید همه این فاتالیسم های مشخص و منفرد، مفهوم فلسفی فاتالیسم تشکیل می شود.

۵
شما «تقدیر» می گویید:
  دری تنگ،
دری با پرده ای از سنگ

در این سو،
 ما
 ـ سواد مردهٔ یک شهر ـ
 گل و گلخانه ی گلزار مان موهوم 
 
تقدیر در قاموس شاعر، دیالک تیکی سه عضوی است:
دیالک تیک ما ـ دری با پرده ای از سنگ ـ دهر است.
 
این دیالک تیک سه عضوی شاعر اما بسط و تعمیم کدامین دیالک تیک فلسفی است؟


۶
شما «تقدیر» می گویید:
  دری تنگ،
دری با پرده ای از سنگ

در این سو،
 ما
 ـ سواد مردهٔ یک شهر ـ
 گل و گلخانه ی گلزار مان موهوم 

در آن سو، 
 دستِ بازی آفرینِ دهر
حکایت ساز نا معلوم
 
 
این دیالک تیک ما ـ دری با پرده ای از سنگ ـ دهر، فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک  اوبژکت ـ وسیله ـ سوبژکت است.
 
بشریت («ما») در جهان بینی فاتالیستی، اوبژکت واره می گردد.
چیز واره می گردد.
سلب سوبژکتیویته می شود.
سلب آدمیت، هویت، فردیت، شخصیت می شود.
زباله واره می شود.
آلت دست قوای ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی می شود.
 
شاعر به همین دلیل، از تصویر «سیاهی و شبح مه آلود مرده ی شهری» بهره برمی گیرد.
تعیین هویت چنین شهری کار آسانی نست.
 
این هنوز تمامی سخن شاعر نیست.
 
شاعر علاوه بر آن با مفهوم هنری «گل و گلخانه موهوم گلزار» از سطح نازل شناخت و شعور «ما» پرده برمی دارد.
 
یعنی وارد عرصه تئوری شناخت می شود:
بشریت («ما») سلب آدمیت شده، عاجز از شناخت «گل و گلخانه گلزار» خویش است.
همه چیز جامعه (جامعه ای که محصول کار مادی و فکری او ست) در مه غلیظی از وهم و حدس و گمان فرو رفته است.

۷
در آن سو، 
 دستِ بازی آفرینِ دهر
حکایت ساز نا معلوم
 
 
سوبژکت تصمیمگیر، صاحب اراده، بازیگر و حکایت ساز هم برای «ما» به مثابه اوبژکت، به مثابه بشریت سلب سوبژکتیویته شده، اوتوریته نامعلومی است.
 
شاعر فیلسوف بدین طریق، میان خود شناسی و طبیعت شناسی، میان خود شناسی و جامعه شناسی، رابطه ای دیالک تیکی کشف و ابلاغ می کند:
«ما» ی بیگانه از خود، عاجز از شناخت اوتوریته تصمیمگیر است.
 
نه، خود را می شناسد و نه، خدای کذایی و یا قضای کذایی و یا دهر گردنده را.
 
این به معنی دیالک تیک منفی خودشناسی و جامعه شناسی و یا دیالک منفی انسان شناسی و طبیعت شناسی (محیط پیرامون شناسی) است. 
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر