۱۳۹۵ بهمن ۱۴, پنجشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (405)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

از شاعری گمنام

ﺳﺎﻗﯿﺎ ﺗﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﻤﯿ ﮕﯿﺮﺩ ﻣﺮﺍ
ﻟﻄﻒ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺑﻌﺪﯼ ﭘﯿﮏ ﻟﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﻧﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﻭﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﺍﺭﻣﻨﯽ
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﮓ ﻣﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻠﺦ ﻣﺮﺩ ﺍﻓﮑﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ، ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﺣﻨﺠﺮ ﺩﺍﻭﻭﺩﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮔﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪ
ﻻﺍﻗﻞ ﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﯾﯿﻦ ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﻦ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺧﯿﺎﻡ ﻫﻢ
ﺩﯾﺪ، ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﯾﮏ ﺍﻣﺸﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ، ﺑﺮﯾﺰ

«ﺷﯿﺦ ﺻﻨﻌﺎﻥ ﺧﺮﻗﻪ ﺭﻫﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻤﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ»
ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﺮﻗﻪ ﺍﯼ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﺳﺎﻣﺮﯼ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺸﺐ، ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺳﻌﺪﯼ، ﺑﺖ ﺑﺴﺎﺯ
ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻃﻮﺭ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻮﺳﺎﯼ ﻋﻤﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﺧﺎﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺧﻢ ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ، ﭘﯿﮏ ﺷﺎﺩﯼ ﺍﺳﺖ
ﻫﻔﺖ ﺧﻂ ﺍﺵ ﭘﺮ ﮐﻦ ﺁﻭﺍﺯ ﺷﺠﺮﯾﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

ﮔﺮﭼﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ
ﻟﯿﮏ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎ، ﻫﯿﺲ، ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

حلب پس از حلبچه شدن
آزاد شد

هر خردگرای خردمند خود اندیشی را
در نهایت بی شرمی
رسوا و بعد اعدام و یا بدتر، تبعید و دربدر کردند
تا میدان را 
برای 
حاکمیت و حکومت مرده های صد کفن پوسانده
بر زنده های بی سر و بی سردار
باز کنند.

1
نفرین به باد، باد
نفرین بر آنکه رسم ستم را نهاد، باد

2
نفرین به شاه باد
نفرین به شیخ باد
نفرین به مادری که شه و شیخ زاد، باد

زمان
زمان عجیبی است.

اگر به خانه ما آمدی
طناب بیار
و یک دریچه که از آن
به کوچه بن بست بگریزیم
و از درخت فنار (فانوس) سر کوچه
خویشتن بیاویزیم.

آخر الزمان است
دوران حکومت یأجوج ها بر مأجوج ها ست.

1
هیچ چیز جای خودش نیست.

2
همه چیز
هم جا به جا و هم پا در هوا
ست:
خر ها بر آدم های سلب آدمیت شده سوار اند و
عقب عقب می تازند.

3
مرده ها از قبور قرون برخاسته اند
و بر زنده های بی سر
فرمان می رانند.

4
فیرست لیدی
با دهها خدمه ی قلم بدست
عاجز از نوشتن دو و یا سه جمله است
و جملات بی محتوای فیرست لیدی قبلی را
مو به مو نشخوار می کند

5
رهبر جدید جهان
نسل اندر نسل
کلاه بردار موفقی است که آ بیکلاه را برسمیت نمی شناسد
و جز آ با کلاه
کلمه ای نمی شناسد
و همه کابینه خود را از کرکسان آ با کلاه پر می کند.

حریف

کتاب 6000 صفحه ای
فقط در مورد استه تيک!
اونوقت ما دو تا مقاله مى خونيم
فكر مى كنيم ديكه همه چي رو درباره زيباشناسى مى دونيم
من متاسفانه انگليسى ام زياد خوب نيست
اينجا اصلا ً عادت مون ندادن كه از منابع انگليسى استفاده كنيم يه سرى منابع مشخص و ترجمه شده را كه هم در مقطع ليسانس اونا رو خونديم هم در مقطع فوق ليسانس معرفى مى كنن
تازه خود اون منابع رو هم نمى خونيم
استاد جزوه تهيه مى كنه
شب امتحان مى خونيم و تمام
حریفی مهندس شده بود
با افتخار مى گفت:
«من در دوره دانشجويى هيچ كتابى نخريدم
و همه جزوه هامو بعد امتحان دور ريختم»
فكر مى كرد خيلى زرنگى كرده
اونوقت نه از «هر» خبر داشت و نه از «بر»
تنها هنرش عرعر بود.
اينجا عملاً دانشگاه هيچى ياد آدم نمى ده
سيستم آموزشى در ايران
على الخصوص در مقاطع دانشگاهى
فاجعه است.

1
این دایرة المعارف استه تیک
خوشبختانه به صورت دیجیتال هم هست
البته به آلمانی

2
حتما به انگلیسی هم هست

3
مؤلفش از علمای مارکسیستی ـ لنینیستی است
و یکی از مهمترین اساتید دانشگاه های جهان
در این رشته است.

4
ما باید ترجمه اش کنیم
تا عزرائیل از راه نرسیده
تمامش کنیم تا تمام مان کند

5
یک میلیون ایرانی در فرنگ اند
زباله ترجمه می کنند

6
به چند نفر از این اجامر معرفی اش کردیم
فحش مان دادند

حریف

عدم برابرى حقوق، عدم استقلال و نداشتن قانون حمايت از زنان، آنان را مجبور مي كند
 فكرى براى زمانى كه از همسرشان جدا مي شوند بكنند.
حالا هر كه زورش مي چربه
مفاد قرارداد زناشويي را به نفع خود اضافه يا كم ميكنه

خوش به حالت که نیستی تا ببینی
که چه حال و روزی داریم:

1
هر لاشخور بی همه چیزی
قرآنی در دست دارد
و بلائی بر سر دین و مذهب آورده اند
که خدا هم به فریاد است.

2
مذهب که قرار بود حبل المتین حمایت و همبستگی باشد
به اسباب تفرقه و خصومت و خونخواری و خونریزی بدل شده است.

3
حضرات
توله های خود را
پیشاپیش
به باغ بهشت باختران
گسیل داشته اند
و فرزانگان زحمتکشا ن را
پس از خرد و خراب و رسوا سازی
لت و پار گرده اند و به خاوران افکنده اند.

منگرائی ربط تعیین کننده ای به شعور ندارد.

1
منگرائی علت طبقاتی دارد.

2
توده های مولد و زحمتکش
که مولد همه چیزند
ضمنا بی اعتنا به من خویشتن و من منگرایان اند.

3
99 در صد وابستگان
به طبقه حاکمه و اقشار بینابینی
منگرا هستند.

4
هنری جز منم منم سر دادن ندارند:
من بامداد اول و آخرم
من شرف کیهانم
من هابیلم

5
اینها همه تهوع انگیزند.

6
اینها نشانه های خردستیزی اند.

7
اینها دال بر تمایلات فاشیستی و فوندامنتالیستی اند.

همین طرز استدلال آخوندی شما
همین «مائو می گوید» شما
با روح مارکسیسم ـ لنینیسم در تضاد است.

1
ما از این جور مستند های امپریالیستی
به قدر کافی دیده ایم.

2
آنچه مبرهن و غیر قابل انکار است
پیشرفت اجتماعی غول آسای جمهوری خلق
تحت رهبری حزب کمونیست چین است.

3
از این بابت فقط می توان شاد گشت.

4
ذره ذره این کشور قاره وار
در توسعه بی امان است.

5
کمونیسم همین است:
توسعه سریع نیروهای مولده
(مانیفست حزب کمونیستی)

پرت و پلا های حریف حواس پرتی

از روزی که خوش ‌رقصی سایه (ابتهاج)
را برای دلقک‌های بی – بی - سی
(آن هم از درجه‌ های نازل و نوچه‌ های بهنود)
و فحاشی پروتئین دکاده مغز این شاعر بزرگ را
در حق "تیرباران شده‌ های" آراگونی را دیدم،
بیشتر و بیشتر به شک دستوری دکارت بزرگ متکی ‌ام

چرا که می‌ خواهم حداقل اگر راهی دیار حرمان می شوم
بتوانم رندانه (حافظ گونه) اُرِکای شعورمندانه دم آخر را سر دهم
راستی آقای محترم
چرا
«... از دیدی دیگر»؟

اگر شراگیم، پدرش نیما را تریاکی معرفی می کند
قاتل تواب صمد بهرنگی کبیر،
این قهرمان زحمتکشان ایران را
غریق نابلدی اش می نامد
پسر تختی، مرگ پدرش را ناشی از ورشکستگی و پوچ گرایی تفکر تختی و نه توطئه رژیم پهلوی
و بی بی خانم، بیمارگونه از "مهره سرخ" روایتی من درآورد می ‌سازد و آن را بیمه هزینه بله‌ برون مصرف‌ گرایی امریکایی ‌اش در ماوراء بحار کند.
آیا این ترکیب بی ‌مسمای «... از دیدی دیگر»
شک برانگیز نیست.

مگر آن «دید اول» از کدام زمره بوده است که
مثل جورج اورول
در «... کاتالونیا !»، طی ارض کرده
و اصرار دارید با این ترکیب کذایی
تقدم و تأخر لغوی،
ما هم پس از لورکا ها، "خداحافظ ... !" ناخواسته حقنه کنیم.

هرچند حسی می گوید:
«عجله نکن
این انتخاب و چیدمان آنگونه نیست که تصور می کنی.
بلکه صرفا جنبه فنی داشته و نوعی افه و افکت هالیوودی و "پست مدرن" مد روز است.
امید اینگونه باشد.
بوی گند «مخبر صادق» (شجریان) و
«ارباب عمائم» (امیرهوشنگ ابتهاج)
چقدر مشمئزکننده بود

درود بر شما،
این عصاره تفکر طراز نوین است
«سمتگیری طبقاتی مهم است.»
اما مگر می توان چهره هورقلیایی شاعر
«ما چاوشان نوزایی کبیر» را دیده باشی و
اشمئزاز خوکان پیرون، قلب تان را جریحه دار نکرده باشد.
با این همه پوزش می خواهم از رکاکتی که فردگرایانه است
و نه مربوط به «ردپاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان... »

پایان

1
بهتر آن است که نظر در نظر گرفته شود.

2
صاحبنظر
هم می تواند در نظرش تجدید نظر کند
و هم فانی است.

3
دیر یا زود رخت بر می بندد و می رود.

4
نظر
ـ چه حقیقی و چه باطل ـ
اما می ماند و مؤثر می افتد.

5
به همین دلیل
نقد نظر مقدم بر نقد صاحب نظر است.

6
مفهوم «از دیدی دیگر»
حاکی از بینش مارکسیستی ـ لنینیستی ما ست.

7
همه صفحات فیس بوکی ما
همین عنوان را دارند:

الف
خیام از دیدی دیگر

ب
فروغ از دیدی دیگر

پ
محمد زهری از دیدی دیگر

ت
استالینیسم از دیدی دیگر

ث
نیمه دیگر (زنان) از دیدی دیگر

8
ما
در وهله اول
به صاحبنظر
(سایه و شجریان و این و آن)
نمی پردازیم

9
برای ما نظر مهم است
سمتگیری طبقاتی مهم است.

واژه ها طبقاتی اند.
واژه ای که برای یکی نامتعارف است
برای دیگری
متعارف است

شعری فوق العاده زیبا و پر معنا
جعفر مرزوقی
(برزین آذرمهر)

سر به سر
مردمان به کوچه در اند
پرچم کاویان به دست اندر

عجبی نیست، گر نمی گنجم
در جهان جهان (جهنده، جنبنده، جهش مند)
ـ دگر ـ
در پوست

خواب بیدار گونه را
ـ گویی ـ
مرغک خونجگر، کند تعبیر،
آن که پرپر زند به تاریکی
تا دواند به شب، تب ِ تغییر

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ممنون

1
تحلیل شعر
اگر اصیل باشد و نه قلابی و زورکی و مصلحتی،
مثل سرایش شعر است.

2
یعنی دست خود تحلیلگر نیست.

3
شعر در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی سروده می شود.

4
حافظ به همین دلیل می گوید:
آنچه استاد ازل گفت:
«بگو»، می گویم.

5
ابراز نظر از سوی ما
به نیت آن است که
نظر به محک همنوع زده شود.

6
شما اگر نظر دیگری دارید
استدلال و ابراز کند.

7
فرم تبیین را برای ما تعیین نکنید
چون دست ما نیست.

8
شما
مسئله را
درست طرح کنید تا ما روی آن بیندیشیم.

9
مثال
سلطنت و جمهوریت
کدام بهتر است؟

10
همه با چشم بسته خواهد گفت:
جمهوریت.

11
ولی
سلطنت پهلوی پس از انقلاب سفید
مترقی تر از جمهوری فوندامنتالیستی ـ اسلامی بوده است.
چرا؟

12
برای اینکه ماهیت آن بورژوائی بوده است
ولی ماهیت این دار و دسته خمینی
در بهترین حالت
فئودالی است.

13
یعنی یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی
عقب مانده تر و ارتجاعی تر است.

14
فرم به همین دلیل تعیین کننده نیست.

15
تعیین کننده محتوا و ماهیت چیزها ست.

16
فرم معیار چیزی نیست.

17
مثال
جاکشانی می توانند زنان بی خانمان را در شهر نو
مورد استثمار جنسی قرار دهند
طبقه حاکمه جدید می تواند شهر نو را به آتش کشد
و در هر شهری
خانه های عفاف تشکیل دهد
و برای عیاشان ملی و بین المللی
حتی دختر باکره عرضه کند

18
هر دو ماهیتا یکسانند

17
فرم آندو اما متفاوت است.

19
ماهیت جاکش و جنده یکی است.
اسامی آنها فقط متفاوت اند.

20
آدم باید خر باشد که فریب فرم و ظاهر و نمود چیزها را بخورد

21
آدم باید خر رنگ کن باشد، واژه بازی کند
و با فرم فریبا دست به عوامفریبی بزند

22
در ورای دین و مذهب و ایده ئولوژی
واقعیت طبقاتی در جوش و خروش است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر