۱۳۹۵ بهمن ۱۴, پنجشنبه

چنگی از الماسگنج «چرند و پرند» (1)


علی اکبر دهخدا

ویرایش از  
مسعود بهبودی

مکتوب شهری
چرند و پرند
اثری از علی اکبر دهخدا

1
در قديم الايّام در دنيا يك دولتِ ايران بود،
در همسايگي دولت ايران هم دولت يونان بود

2
دولت ايران آن وقت دماغش پُرباد بود
از خودش راضي بود
يعني بي ادبي مي شود
لولهنگش خيلي آب مي گرفت
كبّادۀ ملک الملوكي دنيا را مي كشيد .

3
بلي،
آن وقت در ايران معشوق السلطنه، محبوب الدوله، عزير الاياله، خوشگل خلوت، 
قشنگ حضور، ملوس الملک نبود

4
در قصرها هم سرسره نساخته بودند.

5
ملاهاي آنوقت هم چماق الشريعه، حاجب الشريعه، پارك الشريعه نداشتند.

6
خلاصه
آن وقت كالسكة الاسلام، ميز و صندلي المذهب، اسب روسي الدين
وجود نداشت

7
خوش آن روز ها
واقعا كه درست عهد پادشاه وزوزک بود.

8
مخلص كلام .
يك روز دولت ايران لشكر هاي خودش را جمع كرد.

9
يواش يواش رفت تا پشت ديوار يونان
براي داخل شدن يونان يك راه بيشتر نبودكه
لشكر ايران حكماً بايد از آن راه عبور كند

10
بلي پشت اين راه هم يك كوچه آشتي كنان مسجد آقا سيد عزيز الله يعني يك راه باريك ديگر بود
ولي لشكر ايران آن راه را بلد نبود

11
همين كه لشگر ايرا ن پشت ديوار رسيد
ديد اين يوناني هاي بد ذات هفت خط
با قشون جلو راه را گرفته اند.

12
خوب حالا ايران چه خاك به سرش كند؟

13
برود؟
چطور برود؟

14
برگردد؟
چطور برگردد؟

15
مانده سفيل و سرگردان

16
خدا رحمت كند شاعر را خوب گفته است:
نه در غربت دلم شاد و نه رويي در وطن دارم الخ.

17
از انجا كه بايد كارها راست بيايد
يك دفعه لشگر ايران ديدند
يواشكي يكنفر از آن جعفر قلي آقا ها
پسر بيگلر آقاهاي قزاق
يعني يك نفر غريب نواز
يك نفر نوع پرست يك نفر مهمان دوست
از لشكر يونان جدا شد
و همه جا پاورچين پاورچين آمد تا اردودي ايرانيها

18
و گفت سلام عليكم
خير مقدم
خوش آمديد
صفا آورديد
سفر بي خطر

19
ضمناً آهسته با انگشت شهادت
آن كوچه آشتي كنان را به ايراني ها نشان داد

20
گفت:
«ما يوناني ها آنجا لشكر نداريم، اگر شما از آن راه برويد مي توايند مملكت ما را بگيريد

21
ايراني ها هم قبول كرده و از آن راه رفته،
داخل خاك يونان شدند.

22
حالا مطلب اينجا ست

23
راستي تا يادم نرفته اسم آن غريب نواز را هم عرض كنم

24
هر چند قدري به زبان ما سنگين است
اما چه مي شود كرد.

25
اسمش «افيالتس» بود
خدا لعنت كند شيطان را

26
نمي دانم چرا هر وقت من اين اسم را مي شنوم
بعضي سفراي ايران يادم مي افتد

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر