۱۳۹۵ آبان ۲۹, شنبه

متا تحلیلی بر تحلیل احمد قاسمی از شعر نادر نادرپور (5)


 مجله دنیا (سال 1340)
سرچشمه صفحه فیسبوک
 راه توده
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور 

نادر مادرپور
شعر نو سلاح مردم رنجدیده ‌ای است که از دردهای خویش به جان آمده اند.

·        شعر نو در قاموس نادر نادرپور همان مارکسیسم ـ لنینیسم در کشور عه «هورا» و عا «شوربا» ست.
·        شعر نو سلاح مردم رنجدیده و از فرط درد به جان آمده است.

·        وای اگر این جفنگ نادر نادرپور را یدالله رؤیائی، خیرالله بارانی و 70 میلیون شاعر نوپرداز عیرانی بشنوند.

·        احتمالا از فرط حیرت شاخ درخواهند آورد:
·        «جل الخالق، ما اسلحه ساز رنج ستیز درجه یک و مبلغ خستگی ناپذیر مارکسیسم ـ لنینیسم بوده ایم و خبر نداشته ایم.»

1
این سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت
 و به دست دشمنانش نباید داد.

·        منظور نادر نادرپور از این رهنمود چیست؟

2
این سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت

·        برای درک منظور نادر نادرپور باید به عقب برگشت و به فونکسیون شاعر پی برد:
·        شاعر از دید نادر نادرپور دلال شعر است:
·        شاعر واسطه میان زمان و مکان و مردم است:
·        زمان و مکان شعر نو می سازند و تحویل شاعر می دهند تا شاعر آن را در اختیار مردم رنجدیده قرار دهد.

·        منظور نادر نادرپور این است که دلال نباید شعر نو را گم کند و یا حیف و میل کند.

3
این سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت

·        شاید هم حفظ شعر نو به مثابه سلاح پیکار مردم رنجدیده، همان «دفاع از هواداری از شعر نو» (احمد قاسمی) باشد و تولید و تکثیر و توزیع خستگی ناپذیر شعر نو.

4
این سلاح را برای همین مردم نگاه باید داشت
 و به دست دشمنانش نباید داد.

·        منظور نادر نادرپور از «ندادن شعر نو به دست دشمنانش» این است که شاعر به عنوان دلال، شعر نو را فقط باید در اختیار مردم رنجدیده قرار دهد و نه این و آن.
·        اگر نادر نادرپور زنده بود و به چشم خود در فیس آباد می دید که اشعار نو مثلا عادولف احمد شاملو، نصرت رحمانی، شفیعی کدکنی و غیره را هر عیاشی برای نرم و گرم و خام و خر کردن جنس مخالف ـ چه جنس دست اول و چه جنس دست دوم ـ به خدمت می گیرد، جنون می گرفت.
·        چون این زباله های عیاش اصلا از مردم رنجدیده خبر ندارند.

5
«من برآنم که
هیچ شاعری «جاوید» نخواهد شد
 مگر آن که شاعر نسل و زمان خود باشد.

·        این ادعای نادر نادرپور به مذاق احمد قاسمی خیلی خوشایند بوده است.
·        به همین دلیل عنوان این «تحلیل» را به شرح زیر سرهمبندی کرده است: 

نادر نادرپور
شاعر زمانه خود بود؟

·        در قاموس نادر نادرپور هرکس شعر نو بسراید، صرفنظر از اینکه محتوای آن شعر نو، «شهر نو» و یا شهر کهنه باشد، هم شاعر نامیرای جاویدی است و هم شاعر نسل خاص خویش و زمان خویش است.

6
شعر باید همچون «آینه» ‌ای در مقابل «آفتاب زمان» خود قرار گیرد
 تا انعکاس شور را به «آفق آینده» بفرستد.

·        نادر نادرپور حالا فونکسیون شعر را به میل خود تعیین و دیکته می کند:
·        شعر فونکسیون آیینه ای را کسب می کند که در مقابل آفتاب زمان قرار می گیرد و از آفتاب نه نور، بلکه شور می گیرد و در افق آینده منعکس می کند.
·        شعر نو به مثابه اسلحه رزم مردم رنجدیده، حاوی و حامل شور است و نه نور و نه شعور.
·        شعر نو از دید نادر نادرپور مردم رنجدیده را به شور می آورد، ولی اعتنائی به تنویر (روشنگری) و شعور ندارد.

7
من شاعر نسل و روزگار خویشم‌
 ادعای من این است که
 شاعر نسلی دردمند و روزگاری پرآشوبم

·        بر منکرش صد لعنت.
·        نسل تو بیشک دردمند است.

·        خود تو اما غم نان نداری.
·        از اشعارت معلوم است.
·        فقط باید ببینیم این علامه انجمن راه «توده» و چوپان گله توفان اصلا اعتنائی به اشعارت خواهد داشت و یا با دیباچه هایت ور خواهد رفت.

8

ادعای من این است که
 شاعر نسلی دردمند و روزگاری پرآشوبم،
نسلی که اوان بلوغش با حوادث شهریور 1320 مصادف شد
و این تصادف وسیله تشخیص و تمایز او از نسل‌ های دیگر است.

·        مفهوم نسل یکی از  مفاهیم فلاسفه فاشیسم مثلا خوزه اورتگا گاسه است.

·        سطر سطر جفنگیات نادر نادرپور به ایده ئولوژی بورژوازی سرشته است.

·        احمد قاسمی اما فاقد شعور طبقاتی پرولتری است و عاجز از کشف سره از ناسره است.

·        با مفهوم نسل نمی توان به شناخت چیزی نایل آمد.

·        چون در مفهوم نسل، ماهیات طبقاتی تجرید نمی یابند، بلکه پرده پوشی می شوند.

·        نسل را نمی توان ملاک و معیار شناخت اعضای جامعه قرار داد.
·        برای اینکه در مفهوم نسل تفاوت ها و تضادهای طبقاتی مستور می مانند.
·        نسل معینی هم حاوی اعضای طبقات اجتماعی مولد و زحمتکش است و هم حاوی اعضای طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر.

9
نسلی که اوان بلوغش با حوادث شهریور 1320 مصادف شد
و این تصادف وسیله تشخیص و تمایز او از نسل‌ های دیگر است.

·        اکنون صحت نظر ما اثبات می شود:
·        شکست فاشیسم، تغییر هژمونی امپریالیستی (جایگزینی  امریکانیکا با بریتانیکا)، اجازه فعالیت بخور و نمیر به حزب توده، تصادفی است که اسباب تمیز نسل نادر نادرپور از نسل مادر ـ پدرش محسوب می شود.
·        اگر فاشیسم پیروز می شد و شهریور 1320 در بیابان تاریخ گم و گور می شد، نه نسل نادر نادرپور به سن بلوغ می رسید و نه شعر نو به اسلحه رزم مردم رنجدیده استحاله می یافت.

10
نسلی که ناگهان در میان خود و اسلافش فاصله ‌ای بزرگ حس کرد،
حس کرد که زندگی او از زندگی نسل گذشته اش جدا ست
 و شیوه زیستن دگرگون شده است.

·        بلوغ نسل نو نادر نادرپور، نه بلوغ رئال و راسیونال (واقعی و عقلی)، بلکه بلوغی فنومنال و اموسیونال (نمودین و احساسی) است.
·        همان نسل 1320 اکنون دار و دسته ای با همان علم و دهل   تشکیل داده اند و تنها بضاعتی که دارند، همین شور و احساس و هارت و پورت توخالی است که نادر نادرپور برجسته می کند.
·        این جماعت تنها چیزی که ندارند، همان چیزی است که نادر نادرپور نداشته است:
·        آشنائی عمیق و اصیل با خردکل اندیش
·        شعور طبقاتی ـ پرولتری
·        ایده ئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی  

11

اندام مثله گشته ی 
سرگرد محمود سخائی

نسلی که ناگهان در میان خود و اسلافش فاصله ‌ای بزرگ حس کرد،
حس کرد که زندگی او از زندگی نسل گذشته اش جدا است
 و شیوه زیستن دگرگون شده است

·        کسی نیست تا از نادر نادرپور بپرسد:
·        چه فرقی بلحاظ اجتماعی ـ اقتصادی پس از شهریور 1320 در جامعه فئودالی ایران پدیده آمده بود؟

·        تنها شق القمری که تحت تمهیدات و تأییدات عیان و نهان سرکرده جدید جهان (ایالات متحده امریکا) رخ داده بود، «ملی کردن کنسرسیوم نفت انگلیس و ایران» بود تا پس از کودتائی برق آسا ارباب ایران عوض شود:
·        جای بریتانیای کبیر را امپریالیسم یانکی و مانکی و بانکی بگیرد.

·        کدام تحول در «شیوه زیست» سکنه کشور صورت گرفت؟

·        اصلا منظور از مفهوم «شیوه زیست»، چیست؟   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر