۱۳۹۵ آبان ۲۷, پنجشنبه

متا تحلیلی بر تحلیل احمد قاسمی از شعر نادر نادرپور (3)


 مجله دنیا (سال 1340)
سرچشمه صفحه فیسبوک
 راه توده
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور 

نادرپور از هواداران سرسخت شعر نواست و هر چهار دیباچه ‌ای که بر چهار مجموعه اشعار خویش نگاشته در دفاع از این هواداری است.
نادرپور در دیباچه "چشم‌ها و دست ها" بر اساس این عقیده که «شعر نیز مانند هر نیاز معنوی دیگر ساخته و پرداخته زمان و مکان مادی جوامع است و شاعر جز این که واسطه دریافت و سپس عرضه داشتن این نیاز باشد
چاره‌ای ندارد»،
«قرن ما قرن طوفان‌ها و دلهره‌ها و شتاب هاست و کار شاعر این قرن بیان سریع هزار گونه احساس است که در ارواح معاصران او موج می‌زند»
نتیجه می‌گیرد که
 «آن چه شعر نو را پدید آورده نیاز معنوی روزگار ماست که به یقین از اوضاع و احوال مادی سرچشمه گرفته است»
«پیروزی از آن کسانی است که روح زمان را دریافته اند
و پا به پای آن پیش می روند.»

·        ما این «تحلیل» احمد قاسمی از شعر نادر نادرپور را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:  

1
نادرپور از هواداران سرسخت شعر نو است
 و هر چهار دیباچه ‌ای که بر چهار مجموعه اشعار خویش نگاشته
در دفاع از این هواداری است.

·        احمد قاسمی در این جمله، نادر نادرپور را هوادار شعر نو می داند.
·        کسی که هودار اوبژکت معینی مثلا شعر نو است، قاعدتا باید به دفاع از شعر نو بپردازد و نه به دفاع از هواداری اش از شعر نو.

·        منظور احمد قاسمی اما از این فرمولبندی چیست؟

·        چرا نادرپور نه از شعر نو، بلکه از هواداری اش از شعر نو دفاع می کند؟  

2
نادرپور از هواداران سرسخت شعر نو است
 و هر چهار دیباچه ‌ای که بر چهار مجموعه اشعار خویش نگاشته
در دفاع از این هواداری است.

·        دلیل این مسئله ـ صرفنظر از اینکه احمد قاسمی این فرمولبندی را آگاهانه کرده باشد و یا از سر حواس پرتی ـ واکنش جامعه به شعر نو بوده است.
·        شکست سنت شعر کلاسیک در افکار عمومی به عنوان فرمی از کفر و الحاد هنری منعکس می شود و واکنش منفی نسبت بدان نشان داده می شود.

·        شهریار در دیدار با سید علی، به تبرئه نیما کمر می بندد و ادعا می کند که نیما به وسوسه یاران ناباب از صراط مستقیم شعر سنتی منحرف شده و شعر نو را بنیاد گذاشته است.
·        شهریار فراموش می کند که خودش هم شعر نو سروده است.

·        احتمالا نادرپور هم به همین دلیل از «هواداری» اش و یا علاقه اش به شعر نو به دفاع برمی خیزد.
·        این به معنی مورد محاکمه افکار عمومی قرار گرفتن شاعر نوپرداز است.

3
نادرپور در دیباچه "چشم‌ها و دست ها" می نویسد:
 «شعر نیز مانند هر نیاز معنوی دیگر

·        به نظر نادرپور، شعر یک نیاز معنوی است.
·        منظور او احتمالا نیاز روحی و روانی است.

·        این تعریف نادرپور از شعر، اما تعریف جامع و مانعی نیست.
·        مثلا موسیقی هم یک نیاز روحی و روانی است.
·        با تعاریفی از این دست، نمی توان از عهده تعریف چیزی برآمد.

·        در اینکه شعر می تواند داروی روحی و روانی با تاثیرات متفاوت و حتی متضاد باشد، تردیدی نیست.
·        این ولی تعریف شعر نیست.

·        چرا و به چه دلیل این تعریف شعر نیست؟

3
«شعر نیز مانند هر نیاز معنوی دیگر

·        نادرپور در این «تعریف» از شعر نه شعر را بلکه فونکسیون شعر را تعریف می کند:
·        ما با دیالک تیک ساختار و فونکسیون سر و کار داریم:
·        ساختار کلنگ متناسب با کندن زمین است.
·        کندن زمین فونکسیون کلنگ است.

·        فونکسیون شعر هم می تواند ارضای یکی از حوایج معرفتی، روحی و روانی آدمیان باشد.
  
·        سؤال این است که شعر چیست؟    

4
«شعر نیز مانند هر نیاز معنوی دیگر
ساخته و پرداخته زمان و مکان مادی جوامع است

·        نادرپور شعر را ساخته و پرداخته زمان و مکان مادی جامعه می داند.

·        عجب زمانه ای است!

·        از نادرپور باید پرسید:
·        زمان و مکان به چه معنی است؟

·        ضمنا مگر زمان و مکان غیر مادی (روحی و روانی) هم وجود دارد؟

·        علاوه بر این منظور از زمان و مکان مادی جامعه چیست؟

·        زمان و مکان اتریبوت (صفت ممیزه) ماده اند.
·        زمان و مکان بدون ماده و ماده بدون زمان و مکان وجود ندارند.  
·        ما با تریاد (تثلیث) ماده ـ زمان ـ  مکان سر و کار داریم.

5
 «شعر نیز مانند هر نیاز معنوی دیگر
ساخته و پرداخته زمان و مکان مادی جوامع است

·        از نادرپور باید ضمنا پرسید:
·        زمان و مکان مادی جامعه مگر شاعر است که شعر بسازد؟

6
 «شعر نیز مانند هر نیاز معنوی دیگر
ساخته و پرداخته زمان و مکان مادی جوامع است
و شاعر جز این که واسطه دریافت و سپس عرضه داشتن این نیاز باشد
چاره‌ ای ندارد.»

·        این جفنگ نادر نادرپور به چه معنی است؟

·        او ظاهرا خیال می کند که شعر را زمان و مکان مادی جامعه می سازد و در اختیار شاعر قرار می دهد و شاعر دلال شعر است:
·        شعر را شاعر از زمان و مکان مادی جامعه تحویل می گیرد و در اختیار نیازمندان قرار می دهد.

·        جالب اما در موعظه نادر نادرپور چیز دیگری است:  

7
و شاعر
جز این که
واسطه دریافت و سپس عرضه داشتن این نیاز باشد
چاره‌ ای ندارد.»

·        نادرپور شاعر را گرفتار در منگنه جبر اجتماعی می بیند که مجبور به دریافت شعر و تحویل آن به نیازمندان است.
·        ظاهرا در قاموس نادرپور، شاعر برده بی اختیار زمان و مکان شعر ساز است.
·        شاعر فاقد اختیار و یا آزادی است.
·        شاعر، چاره ای جز دریافت شعر از زمان و مکان مادی جامعه و تحویل آن به این و آن ندارد.

8
«قرن ما قرن طوفان‌ ها و دلهره‌ ها و شتاب ها ست
و کار شاعر این قرن
 بیان سریع هزار گونه احساس است که
در ارواح معاصران او موج می ‌زند.»

·        حالا قرن شما را رها کنیم و تعریف شاعر را به دست آوریم:
·        کار شاعر از دید نادرپور، «بیان سریع هزار جور احساس است که در ارواح معاصرانش موج می زند.»

·        لامصب.
·        هنوز جوهر قلمت خشک نشده که جفنگ خود را فراموش می کنی.

·        مگر شاعر واسطه و دلال نبود؟
·        چطور یک هو تغییر فونکسیون داد و به بیانگر سریع احساس های هزارگونه ارواح معاصرانش (و نه خودش) مبدل گشت؟

·        نکند شاعر موجودی مولتی فونکسیونال باشد.

9

«آن چه شعر نو را پدید آورده
 نیاز معنوی روزگار ما ست که
به یقین از اوضاع و احوال مادی سرچشمه گرفته است»

·        پدید آورنده شعر، مگر به قول خودت، زمان و مکان مادی جامعه نبود؟
·        حالا که نوبت به شعر نو رسید، چرا جای خود را به «نیاز معنوی روزگار» داد؟
·        اصلا من ـ زور از مفهوم من در آوردی «نیاز معنوی روزگار» چیست؟

·        ضمنا نیاز که نمی تواند خودش دست به کار شود و چیزی را پدید آورد.
·        نیاز، زمینه عینی و ذهنی لازم برای پیدایش چیزی را فراهم می آورد.  

·        مثلا نیاز به تریاک در جامعه سبب می شود که دهقان به کشت و زرع و تولید آن مبادرت ورزد.
·        در نتیجه، نمی توان گفت که تریاک پدید آورده نیاز سکنه شهر است.
·        درست این است که بگوییم، دهقان مولد تریاک است.

10

«آن چه شعر نو را پدید آورده
 نیاز معنوی روزگار ما ست که
به یقین از اوضاع و احوال مادی سرچشمه گرفته است»

·        نادرپور حالا برای نیاز معنوی روزگار هم منبع  وسرچشمه تعیین می کند.
·        نیاز به شعر نو نه نیاز اعضای جامعه، بلکه نیاز معنوی روزگار بوده که سرچشمه اش اوضاع و احوال مادی است.

·        می توان به قبر قمر بنی هاشم قسم خورد که نادرپور معنی حرف دهن خود را نمی داند.

·        آنچه غیر قابل تردید است، این است که نادر نادرپور توان تفکر ندارد.

·        برای اینکه گرفتار فقر فلسفی است.
·        به همین دلیل از حد نشخوار مکانیکی مفاهیم انتزاعی فراتر نمی رود.
·        ضمنا معنی  مفاهیم مطروحه را هم بدرستی نمی داند.

11
پیروزی از آن کسانی است که روح زمان را در یافته اند
و پا به پای آن پیش می روند.

·        منظور از روح زمان احتمالا هر آن چیزی است که «مد» شده است.
·        چیزی از جنس می نی ژوپ و غیره   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر