۱۳۹۵ مهر ۱۴, چهارشنبه

هماندیشی با مریم (62)

میم نون 

علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

حافظ
( 727ـ  792)  
هر دم اش
(هر دم او را)  
با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر لحظه لطف دیگری به من ارزانی می دارد.

·        من گدا را ببین، که لیاقت دریافت چه نعماتی را پیدا کرده ام.



1
هر دم اش
(هر دم او را)  
با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد.

·        برای درک محتوای این بیت شعر خواجه باید کل غزل را در نظر گرفت.
·        بویژه بیت قبلی غزل برای درک محتوای این بیت، رهگشا ست: 

زیر شمشیر غمش
ـ رقص کنان ـ
باید رفت
کان که شد کشته ی او، نیک سرانجام افتاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        باید در نهایت شعف و شادی زیر شمشیر غم او رفت.

·        برای اینکه هر کس فدای او شود، عاقبت به خیر خواهد شد.

·        حالا می توان منظور خواجه را از بیت قبلی شعر، دریافت: 


2
هر دم اش
(هر دم او را)  
با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد.

·        این بیت شعر خواجه سرشته به طنز است.
·        جانان (چه چنگیز نهنگ و چه تیمور لنگ) همان رفتاری را با خواجه دارد که توانگر با گدا دارد.

·        گدا از دید توانگر، زباله است و نه آدم.

·        گدا برای توانگر، بازیچه است و نه سوبژکت.

·        توانگر با گدا بسته به میل مومنتان (لحظه ای) خود رفتار می کند.
·        توانگر به گدا، گاهی «خلعت» می بخشد و گه با تف و توهین، از در می راند.

·        وابستگی همین است:
·        سقوط تا درجات زباله.

3

·        اکنون می توان به دلیل دیگر لومپن پرولتریزاسیون اعضای جامعه و جهان توسط طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی پی برد.
·        گدا واره سازی اعضای جامعه، به معنی سیر کردن شکم و زیر شکم آنها و به گرسنگی کشیدن روح آنها ست.

·        صورت خلایق استه تیزه و زیبا می شود و به قیمت آن، سیرت آنها ـ بی رحمانه و بی شرمانه ـ مورد چپاول قرار می گیرد.

·        اعضای جامعه بدین طریق، سلب آدمیت می شوند.
·        سلب سوبژکتیویته می شوند و لیاقت اعتراض، مقاومت، پیکار  و انقلاب را و در افکندن طرح نو را از دست می دهند.

·        فقط می توانند به نیازهای حسی ـ ویتال خود بیندیشند.
·        آیینه ای، بزک لحظه به لحظه ای، در انتظار مشتری نشستنی و قحط اندیشه ای.


4
زیر شمشیر غمش
ـ رقص کنان ـ
باید رفت
کان که شد کشته ی او، نیک سرانجام افتاد

·        خواجه این روند و روال آنتی هومانیستی و آسوسیال را ایدئالیزه می کند و از آن با هارت و پورت عنگلابی، ایدئال و آرمان سرهم بندی می کند و در کام روح علیل و ذلیل خواننده و شنونده می ریزد.
·        بدین طریق رفته رفته جامعه به گدا خانه و جنده خانه تبدیل می شود.
·        چون بدون خرد و خود اندیشی، شخصیتی تشکیل نمی شود و بدون تشکیل شخصیت، سوبژکتیویته ای شکل نمی گیرد.

·        آنگاه طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی) می تواند قرن های متمادی با خیال راحت بر اریکه قدرت نشنید و خوش باشد.


5
گنج زر گر نبود
کنج قناعت باقی است
آن که

آن
(گنج زر)  
داد به شاهان
به گدایان
این
(کنج قناعت)    
داد

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر گنج زر نداری، غمی نیست.

·        برو و در کنج قناعت که برایت باقی مانده، بنشین و خوش باش.

·        خدائی که گنج زر به شاهان داده، تو را فراموش نکرده است.

·        به تو هم کنج قناعت را ارزانی داشته است.

·        در این بیت غزل خواجه، فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) او نمایندگی، استدلال و اثبات می شود:


6
گنج زر گر نبود
کنج قناعت باقی است
آن که
آن
(گنج زر)  
داد به شاهان
به گدایان
این
(کنج قناعت)    
داد

·        خواجه دیالک تیک توانگر و گدا را به شکل دوئالیسم گنج زر و کنج قناعت بسط و تعمیم می دهد و در ضمیر توده به عنوان دوئالیسمی ازلی، ابدی، الهی نشا می زند:
·        در فلسفه تاریخ خواجه، گنج مندی شاهان و کنج مندی گدایان، همانقدر طبیعی و عادی و قانونمند است که بارش باران، وزش باد، غرش رعد و درخشش آذرخش طبیعی و عادی اند.

·        خدای کذائی به اعضای انگل طبقه حاکمه فئودالی گنج زر داده است و به گدایان کنج قناعت.

·        عدالت الهی همین است:
·        به هر کس به اندازه ی نیازش.

·        ساز و برگ ایده ئولوژیکی خواجه در این بیت غزل اما از چه قرار است؟


7
گنج زر گر نبود
کنج قناعت باقی است
آن که
آن
(گنج زر)  
داد به شاهان
به گدایان
این
(کنج قناعت)    
داد

·        تحقیر و تخریب و تبعید شناخت فلسفی و تأیید و تجلیل و تقدیس شناخت استه تیکی ـ هنری به عنوان   ساز و برگ ایده ئولوژیکی  روشنفکریت طبقه حاکمه، در این بیت غزل خواجه به بهترین نحوی چشمگیر است:
·        خواجه انرژی استه تیکی فریبای مفاهیم (واژه ها) را بسان شیاد تردستی به خدمت می گیرد و از آن، حربه ایده ئولوژیکی برائی تهیه می کند و برای تئوریزه کردن ایده ئولوژی طبقه حاکمه مورد استفاده قرار می دهد.

·        کدام  مفاهیم (واژه ها) در این بیت غزل فونکسیون عوامفریبی به عهده دارند؟


8
گنج زر گر نبود
کنج قناعت باقی است

·         مفاهیم (واژه های) گنج و کنج به دلیل ساختار شان (فرم و ترکیب شان)، به دلیل اشتراک شان در حروف «نون» و «جیم» از انرژی اغوا  لبریز اند.
·        خواجه با سوء استفاده فرمالیستی از این انرژی فرمال و ساختاری کلمات، خواننده و شنونده شعر را مست و بیهوش می کند.
·        خواجه خواننده و شنونده شعر را می فریبد و به دام می اندازند تا سم ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه را در حالت مستی و بیهوشی به کامش بریزد:


آن که
آن
(گنج زر)  
داد به شاهان
به گدایان
این
(کنج قناعت)    
داد

·        خواجه بدین طریق، برای ثروت، منشاء ماورای طبیعی، الهی ماورای انسانی و ماورای اجتماعی سرهم بندی می کند.
·        زر (نعمات مادی و فکری و هنری) در فلسفه تاریخ خواجه تولید نمی شود.
·        زر ـ بسان مائده ای ـ از آسمان نازل می شود.  

·        این   ساز و برگ ایده ئولوژیکی خواجه را می توان استه تیزاسیون مسائل نامید که دام ایده ئولوژیکی فریبایی است و همه ایدئولوگ های امپریالیسم و فوندامنتالیسم از شوپنهاور تا نیچه، از هیتلر تا هایدگر، از شریعتی تا شاملو و غیره به خدمت گرفته اند و به خدمت می گیرند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر