۱۳۹۵ مهر ۱۴, چهارشنبه

هماندیشی با مریم (61)


میم نون
  
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

حافظ
( 727ـ  792) 
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت، سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر آذرخش عشق خرمن عارف پشمینه پوشی (متظاهر به تقوا) را سوخت، اهمیتی ندارد.
·        اگر بیداد سلطان خودکامه ی خوشبخت بر گدائی رفت، مهم نیست.

1
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        حافظ در این مصراع، از سوئی، پرده ی تظاهر و تزویر و ریا از روی تئوری گدا برمی دارد:
·        در تئوری اجتماعی حافظ، بیداد بر گدایان، امری طبیعی است.
·        گدا در قاموس حافظ، زاده شده تا ستم بیند و تحقیر و تخریب شود و اعضای طبقه حاکمه زاده شده اند تا تجلیل شوند و بیداد روا دارند.

·        این جزم (دگم) معروف به «مشیت الهی» حافظ است.
·        این ـ در تحلیل نهائی ـ دترمینیسم ایدئالیستی ـ مذهبی است.
·        گدا هیچ واره و هیچکاره است.
·        مشیت الهی، آش کشک خاله است.

رضا به
 داده 
(رزق مقرره، نعمت عطا شده) 
بده
وز جبین گره، بگشا
که بر من و تو
در اختیار
(در آزادی، حق تصمیمگیری، اعتراض، مقاومت و پیکار)
نگشاده است.

2
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت
    
·        حافظ از سوی دیگر، گدا را بازتعریف و عملا تحریف می کند:
·        گدا قرار بود همان درویش باشد و از طریق ستد تکه نانی و پشیزی از این و آن روزگار بگذراند.
·        به قول سعدی، «سرو بی ثمر» آزاد و آزاده باشد و نه از اشجار میوه و نه بنده و کنیز و رهی و رعیت.

·        حافظ اکنون به فرمان منافع طبقاتی ـ فئودالی اش، در مفهوم «گدا» همه طبقات اجتماعی غیر فئودالی را تجرید می کند.
·        از بنده تا غلام را
·        از رعیت تا پیشه ور را
·        از صنعتگر تا تاجر را.

3
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        اگر طبقه حاکمه و هیئت حاکمه بر توده های مولد و زحمتکش و ضمنا بر دراویش آزاد و آزاده بیداد روا داشت، اهمیتی ندارد.

·        شاید در این چندین قرن، کسی پیدا نشده باشد تا از خواجه و از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی بپرسد:
·        لامصب به گدا چگونه می توان بیداد روا داشت؟

·        خوانین و سلاطین و بورژوازی واپسین گدا پرور اند و نه گدا ستیز.

·        ضمنا بیداد اصلا به چه معنی است؟

·        منشاء این واژه از چه قرار است؟   

4

جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        برای درک ریشه های اجتماعی ـ اقتصادی بیداد باید ـ قبل از همه ـ ضد دیالک تیکی آن را پیدا کرد.

·        شناخت افزار دیالک تیکی برای همین خلق شده اند.
·         
·        ضد دیالک تیکی بیداد، داد است.
·        بیداد و داد در دیالک تیک داد و ستد معنی دارند.

مثال



·        بی همه چیزی از پاکستان و افغانستان و قاره افریقا به عرعرستان و یا لبنان و امارات عرعری و عیران می روند تا «نانی به کف آرند» و به حسرت بخورند.
·        گاهی 12 ساعت در روز در جهنم تابستان جان می کنند و چه بسا به تصادفی می میرند.
·        طبقه حاکمه در این سامان بی سامان از عرعستان تا لبنان و امارات عرعری و عیران، از پرداخت دستمزد بخور ـ نمیری به این توده های مولد و زحمتکش پرهیز می کند.
·        یعنی به ازای ستدی (12 ساعت کار در روز)، دادی نمی دهد.
·        یعنی دیالک تیک داد و ستد را بی مهابا تخریب می کند و آن را به صورت شیر بی یال و دم در می آورد.
·        این فرمی بهیمی موسوم به مبارزه طبقاتی از بالا ست.

·        محتوای دیالک تیکی این فرم از مبارزه طبقاتی از بالا، ستد، بدون داد معادل ستد است.

·        مخفف ستد بدون داد معادل به ازای آن، ستد بی داد است، که با گذشت زمان مخفف تر شده و بیداد گشته است.

5

جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        تار و پود شاهنامه حکیم سرخ طوس تجلیگاه دیالک تیک داد و بیداد است.
·        به همین دلیل سردار توده ـ جوانشیر ـ شاهنامه را حماسه داد نام داده است.
·        ایدئولوگ های توده و از آنجمله، فردوسی، بر اساس واژه های داد و بیداد، واژه های بیشمار دیگری ساخته اند که تسلیحات مبارزه طبقاتی از پایین اند و برای اعضای طبقه حاکمه زهر هلاهل اند:
·        از آنجمله اند:
·        دادجو  
·        دادخواه  
·        دادگر  
·        دادگاه، بیدادگاه
·        دادستان
·        بیدادگر، بیدادگر
·        و الی آخر.  

6
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        به همین دلیل دیالک تیکی، اصلا نمی توان به جماعت سرو آزاد و آزاده بیداد روا داشت؟

الف
·        به همین دلیل دیالک تیکی، نه به خوانین خونریز خونخوار انگل می توان بیداد روا داشت، نه به سلاطین با تاج و بی تاج و نه به روحانیت با عمامه و بی عمامه، با ریش و بی ریش (کوسه).

ب
·        به همین دلیل دیالک تیکی، نمی توان به لومپن پرولتاریا بطور کلی از دراویش و گدایان و جواسیس و لات ها و لاشخورها و رهزن ها و زورگیرها و غیره بیداد روا داشت تا اهمیت داشته باشد و یا نداشته باشد.

7
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت، رفت

·        از این رو، منظور خواجه از گدا در این مصراع، توده های مولد و زحمتکش اند و نه لومپن پرولتاریا.
·        درختان میوه اند و نه سرو و صنوبر دلربا و دلبر.
·        به همین دلیل سخنان افراد را نباید تحت اللفظی معنی کرد و در رفت.
·        چون هر گردی، گردو نیست.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    ایدئولوگ های توده و از آنجمله، فردوسی، بر اساس واژه های داد و بیداد، واژه های بیشمار دیگری ساخته اند که تسلیحات مبارزه طبقاتی از پایین اند و برای اعضای طبقه حاکمه زهر هلاهل اند:
    · از آنجمله اند:
    · دادجو
    · دادخواه
    · دادگر
    · دادگاه، بیدادگاه
    · دادستان
    · دادگر، بیدادگر
    · و الی آخر.

    پاسخحذف