۱۳۹۵ شهریور ۱۳, شنبه

سیری در شعری از فروغ فرخزاد (9)


تنها، صدا ست که می ماند.
ایمان بیارویم.
1352
 فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم

·        اگر این سخن فروغ را با توجه به سخن قبلی اش مورد بررسی قرار دهیم، درک آن شاید تسهیل شود:  

من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده، ملولم می کند.

·        در هر دو مورد، ناتورالیسم فمینستی ـ هومانیستی فروغ چشمگیر است:
·        فروغ که منشاء طبیعی (ناتورال) دارد، خوشه های نارس گندم را شیر می دهد.

·        این اما به چه معنی است؟

1
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم

·        برای دادن پاسخ به این پرسش، بهتر است که  مفاهیم فروغ در این جمله استخراج و تحلیل شوند:

پستان
شیر دادن
خوشه های نارس گندم

·        فروغ پس از حمله به دشمن، مثلا همسر سابق، پس از تشبیه او به آسیاب بادی و پیشگوئی پوسیدن نهائی اش، به خویشتن بر می گردد تا خود را به مثابه آنتی تز همسر سابق تقویت و تحکیم کند:
·        ترفند رزمی ـ فمینیستی فروغ، گذار از قطب جامعه (انسان) به قطب طبیعت (گندم) در دیالک تیک طبیعت و جامعه است.

2
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم

·        پستان به عنوان ارگان تغذیه (شیر دادن) در این چارچوب قابل درک است:
·        پستانی که در رابطه زناشوئی (جامعه) می بایستی ارگان تغذیه کودک مشترک با همسر باشد، در طبیعت به خدمت گرفته می شود تا خوشه های نارس گندم (کودکان شیرخوار طبیعی) تغذیه شوند.
·        این به معنی برگشت فروغ مادر از جامعه پدرسالار به آغوش طبیعت مادر است.

3
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم

·        فروغ در این جمله، دیالک تیک مادر و فرزند را به شکل دیالک تیک خود و خوشه های نارس گندم بسط و تعمیم می دهد.
·        فروغ در این جمله، خود را عملا ناتورالیزه می کند.

·        یکی از توانائی های نگرشی ـ بینشی فروغ، همین جا آشکار می گردد:
·        فروغ همه چیز هستی را از منظر ناتورالیسم فمینیستی می بیند.
·        فروغ را می توان از نمایندگان اصلی و اصیل ناتورالیسم فمینیستی محسوب داشت.
·        فروغ در زمینه ناتورالیسم البته به گرد اخوان هم نمی رسد.

·        در این جمله، این تصور توسط فروغ نمایندگی می شود که گویا همه چیزهای طبیعی نیز همان سیر و سرگذشتی را دارند که موجودات اجتماعی دارند.
·        خوشه های نارس گندم در قاموس ناتورالیستی ـ فمینیستی فروغ، کودکان شیرخوار طبیعت مادر اند.
·        طبیعت در قاموس فروغ، زن است.
·        مادر است.

4
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم

·        بلحاظ علمی ـ تجربی هم حق با فروغ است.
·        فروغ البته نمی داند.
·        چون علوم طبیعی ـ تجربی در آن زمان هنوز رشد کافی نکرده بود.

·        در دیالک تیک زن و مرد، نقش مقدم از آن زن است.
·        همه موجودات زنده، نخست زن اند.

·        بعد مرد در وحدت ارگانیکی با زن و یا مستقل از زن تشکیل می شود.
·        خیلی از جانوران و شاید هم نباتات، دو جنسیتی اند.
·        پستان های بی مصرف مردان، نشانه زنیت آغازین همه موجودات زنده است.

·        تشکیل جنس مرد (نر) و استقلال آن از جنس زن (ماده) یکی از ترفندهای استراتژیکی تکامل انواع بوده است.
·        این دوگانه گشتن یگانه، به نفع تکثیر و توسعه و حفظ و تحکیم نوع بوده است.

5
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم

·        شاید در این جمله فروغ، اختلافات زناشوئی او با همسر سابق هم تجرید شده باشند:
·        شاید فروغ نمی خواسته و یا نمی توانسته بچه بزاید و به همین دلیل تحقیر شده و یا رابطه زناشوئی قطع شده است.

·        سخن فروغ این است که اگر قادر به تغذیه کودک انسانی نیستم، قحط کودک که نیست.
·        می روم گندم زار و به خوشه های نارس گندم شیر می دهم.

6
صدا،  صدا،  تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب، به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا، تنها صدا ست که می ماند

·        از همین بند شعر می توان به اندوه عمیق شاعر پی برد.

·        این شعر فروغ، سرشته به احساس و اندوه و عاطفه است.
·        در این شعر ـ ظاهرا ـ صدا کاره ای نیست.
·        صدا بیشتر به بهانه و به تکیه کلام بی محتوا، شبیه است.
·        اگر  مفاهیم این بند شعر تحلیل شوند، این مسئله روشن می گردد:

صدای خواهش شفاف آب، به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق

7
صدای خواهش شفاف آب، به جاری شدن

·        فروغ در این مفهوم هنری ـ استه تیکی، دیالک تیک ماده و جنبش را، ماده و حرکت را به شکل دیالک تیک آب و جریان بسط و تعمیم می دهد .

8
صدای خواهش شفاف آب، به جاری شدن

·        فروغ در این مفهوم، آب را انسان واره تصور و تصویر می کند.
·        آن سان که آب مجهز به اراده (خواهش) می گردد و تصمیم به جاری شدن می گیرد.
·        فروغ اراده آب را ضمنا ایدئالیزه می کند:
·        به همین دلیل از خواهش شفاف آب سخن می گوید.

·        آب در این بند شعر نه آب واقعی، بلکه خود فروغ شفاف و زلال و پاک و مصفا ست که «از تنفس هوای مانده ملول می شود»، که از مرداب و سردخانه و از «سکنه» مرداب و سردخانه بیزار است، که نمی خواهد درجا بزند، ساکن و ساکت باشد، بسان آسیاب های بادی پیرو باد باشد و بپوسد.

·        آب به همین دلیل حاوی خواهش شفاف به جاری شدن است.

9
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک

·        ناتورالیسم فروغ در این مفهوم سکسوئالیزه می شود:
·        نور ستاره بر جدار مادگی خاک می ریزد.
·        در این مفهوم هنری ـ استه تیکی، هماغوشی عاشقانه نور و خاک به طرز تصویرمندی استه تیزه می شود.
·        اینجا نیز فروغ از هماغوشی زن و مرد (جامعه) به هماغوشی نور و خاک می گذرد.
·        از جامعه به طبیعت.
·        فروغ چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی را سکسوئالیزه می کند.
·        در شعر فروغ همه چیز با همه چیز همبستر است.
·        این از خصوصیات نگرشی ـ استنباطی ـ بینشی خاص فروغ است.

10
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق

·        در این مفهوم فروغ نیز نطفه های معانی منعقد می شوند تا ذهن مشترک عشق تشکیل شود.
·        فروغ در این مفهوم، معانی را سکسوئالیته (جنسیت) می بخشد.
·        آن سان که نطفه ی معانی نر با نطفه معانی ماده ترکیب می شود و پدیده معنوی جدیدی پدید می آید.

·        فروغ پدیده جدید را از آن هر دو جنسیت می داند.
·        به همین دلیل از ذهن مشترک عشق سخن می گوید.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. مریم

    يه نكته اى هست در تحليل شعر فروغ (٩)
    اينكه ، فروغ بچه دار شده بود بچه اش پسر بود به اسم كاميار، دليل جدايى از همسرش هم اين بود كه فروغ با تمام عشقى كه به بچه اش داشت ولى قادر به انجام وظايف مادرى نبود و سر همين هميشه با همسرش مشاجره داشته ، تا اينكه همسرش بعد از جدايى ، فروغ را از ديدن بچه خود محروم مى كند، اين جدايى درست در زمان شيرخوارگى فرزند او اتفاق مى افته كه تاثير بدى در روحيه فروغ مى گذارد ، تا جايى كه چند سال بعد براى پر كردن جاى خالى پسرش حسين را از جذامخانه به فرزندى مى گيرد٠ اين مطلب را چندسال پيش در كتابى خواندم كه اسمش رو فراموش كردم
    شايد اگر در تحليل تان به اين
    ظلم
    (محروميت از ديدار فرزند)
    كه توسط شوهر به فروغ رفته بود اشاره مى كردين بهتر بود ، چون اين يكى از معضلات جامعه ما ست كه مردان ايرانى به واسطه داشتن حق حضانت فرزند
    و سوء استفاده از عاطفه مادرى
    از هيچ ظلم و زورگويى دريغ نمى ورزند.
    ضمناً پسر فروغ تا مدتى در خارج از ايران بود
    و در حال حاضر در قيطريه ساكن است.

    پاسخحذف