۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

هماندیشی با مریم (50)


میم نون

علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

سعدی

رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت  
ـ ای پسر ـ
باشد از بیخ، سخت

·        سؤال این است که اگر رعیت، ریشه است و هیئت حاکمه درخت مبتنی و متکی و وابسته به آن ریشه، پس چرا سرو مورد تجلیل قرار می گیرد و نه درختان میوه از خرما و انجیر و سیب و انگور و غیره؟

·        چرا نه کمیت و کیفیت میوه ها، بلکه قد و قامت و تر و تازگی سرو ها، ایدئالیزه می شود؟

·        دلیل این فرمالیسم بی پایه چیست؟

هر یکی از درختان را دخلی معین است، به وقتی معلوم
  گهی تازه اند و گاه پژمرده.
  سرو را هیچ نیست
و همه وقتی تازه است
و این است، صفت آزادگان.

1

·        برای تهیه پاسخ به این پرسش ها، باید با «اقتصاد سیاسی» سعدی و بعد حافظ آشنا شد.
·        در اقتصاد سیاسی سعدی و بعد حافظ، نان و مسکن و بهداشت و پوشاک و آموزش و پرورش و غیره (نعمات مادی، مایحتاج حیاتی) و حتی نعمات فکری، هنری، تولید نمی شوند.
·        بلکه نازل می شوند.

·        به همین دلیل توده های مولد و زحمتکش مادی و فکری و هنری، سلب سوبژکتیویته می شوند.
·        رزاق و روزی رسان، قوای ماورای انسانی، ماورای اجتماعی و حتی ماورای طبیعی جا زده می شوند:
·        خدای کذائی به قضای واهی فرمان می دهد که رزق و روزی هر کس را قبل از تولدش با جوهر نامرئی بر پیشانی نطفه اش بنویسد و حتی زمان و مکان نزول رزق و روزی اش را پیشاپیش تعیین می کند.

2
·        بدین طریق، توده های مولد و زحمتکش سلب سوبژکتیویته می شوند و قوای واهی الهی و در تحلیل نهائی، خود خدای کذائی به عنوان یگانه سوبژکت هستی قلمداد می شود.

3
·        در زمینه نعمات معنوی (فکری، هنری و غیره) نیز به همین سان است:
·        مثلا سوبژکتیویته شاعر، انکار می شود.

·        شاعر اصلی و اصیل،  قوای ایرئال و ایراسیونال ماورای انسانی، ماورای اجتماعی و ماورای طبیعی قلمداد می شوند.

·        بدین طریق است که  مفاهیم ایراسیونال و ایرئال از قبیل الهام (اینتوئی سیون) برای توضیح تشکیل آثار هنری مثلا شعر توسعه داده و تبلیغ می شوند.

4

ما آبروی فقر و قناعت نمی ‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است

·        حافظ در این بیت از اقتصاد سیاسی خود پرده برمی دارد:
·        مایحتاج حیاتی اعضای جامعه در اقتصاد سیاسی حافظ، تولید نمی شوند، بلکه مقرر شده از قبل اند.
·        منشاء تهیه و مصرف مایحتاج حیاتی، نه زمینی، نه انسانی، نه اجتماعی، بلکه الهی است.
·        توده های مولد و زحمتکش از بنده و کنیز و غلام و رعیت و پیشه ور و صنعتگر و غیره، در بهترین حالت اسباب زمینی الهی اند.
·        هیچکاره اند.
·        حتی سلاطین و خوانین که گنج در فرم های منقول و نامنقول در اختیار دارند، رزاق نیستند.
·        مقسم رزق الهی اند.
·        اسباب الهی اند.
·        واسطه اند.

5
حسد چه می‌بری
 ای سست نظم
 بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن
خدا داد است

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای کسی که فاقد استعداد هنری هستی، برای چه به حافظ حسادت می ورزی؟
·        پدیده ها و روندهای روحی و دلنشینی سخن، مائده های الهی اند.

·        حافظ احتمالا به دلیل سطح نازل توسعه نیروهای مولده (علم و فن و غیره) و یا به دلایل طبقاتی، خود را هم سلب سوبژکتیویته می کند.

·        حافظ خود را بلحاظ هنری اخته می کند.
·        یعنی لیاقت هنری و شاعریت خود را منکر می شود.

غزل گفتی و در سفتی
بیا و خوش بخوان
حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

·        شعر حافظ که خودش بارها برای آن، دیوانه وار کف می زند و هورا می کشد و فلک را حتی به در افشانی از گردن بند ثریا برمی انگیزد، بدین طریق بی پدر و مادر انسانی می ماند.
·        منشاء الهی کسب می کند و سلب سوبژکتیویته می شود.

6
رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت

·        در اقتصاد سیاسی سعدی، جامعه و جهان، بوستانی است با درختان میوه.
·        میوه های درختان بوستان خدا دادی اند و خود بوستان را خدا به طبقه حاکمه داده است.

·        فونکسیون باغبان در این میان این است که از باغ سلطان (رئیس قدر قدرت طبقه حاکمه) میوه های خدا دادی را بچیند و به بارگاه شاه ببرد.
·        همین و بس.

·        حالا بیا و از سعدی دلیلی بر ادعای او بپرس:
·        اگر قضیه از این قرار است، پس به چه دلیل تجربی و منطقی، «رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت»؟

7

·        سعدی آخرین کسی است که نداند که باغات و مزارع و قنوات و غیره را توده های مولد و زحمتکش با مشقتی عظیم تولید و حراست می کنند.
·        بدون حضور توده ها باغات نه به وجود می آیند و نه می توانند حفظ شوند و به برهوتی بدل نگردند. 

8
هر یکی از درختان را دخلی معین است، به وقتی معلوم
  گهی تازه اند و گاه پژمرده.
  سرو را هیچ نیست
و همه وقتی تازه است
و این است، صفت آزادگان.

·        به همین دلیل، در قاموس سعدی و حافظ، رعایا و دیگر توده های مولد و زحمتکش، کاره ای محسوب نمی شوند و تحقیر می شوند.
·        در عوض آن،   طبقه حاکمه و لومپن پرولتاریا مورد تجلیل قرار می گیرند و آزاد و آزاده جا زده می شوند.
·        می توان گفت که در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی و حافظ،  هر چه بی ثمرتر، به همان اندازه آزاد تر و آزاده تر.

9

·        این دیالک تیک تجلیل و تحقیر، خاص روشنفکران قرون وسطی فئودالی نیست.

·        حتی صادق هدایت در قصه بظاهر هومانیستی «داش آکل»، لومپن پرولتاریا را به مثابه لوطی اخلاقمند شرافتمند مورد تجلیل قرار می دهد.
·        همان صادق هدایتی که کسب و کاری جز تحقیر توده و حزب بزرگ توده نداشته است.

·        سؤال این بود و است که چرا؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر