۱۳۹۵ مهر ۳, شنبه

هماندیشی با مریم (49)


میم نون

علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

سعدی

هر یکی از درختان را دخلی معین است، به وقتی معلوم
  گهی تازه اند و گاه پژمرده.
  سرو را هیچ نیست
و همه وقتی تازه است
و این است، صفت آزادگان.

·        فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی بغرنج و ضمنا تناقض آمیز و ترفند آمیز است
·        فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) سعدی ـ بلحاظ نظری (تئوریکی) ـ دیالک تیکی از شهد و شرنگ است:   

1

·        باب اول بوستان و گلستان سعدی به سلاطین و باب دوم آندو به دراویش اختصاص یافته اند: 

بوستان
باب عدل و تدبیر و رأی
باب احسان

گلستان
باب سیرت پادشاهان    
باب  اخلاق درویشان

·        این اما بلحاظ نظری و ایده ئولوژیکی به چه معنی است؟

2
·        این بدان معی است که سعدی دو طبقه اصلی جامعه را طبقه حاکمه و لومپن پرولتاریا می داند.
·        به عبارت دقیق تر، سعدی دیالک تیک اصلی جامعه فئودالی را، دیالک تیک طبقه حاکمه و لومپن پرولتاریا می داند.

·        این بدان معنی است که «سرنوشت» جامعه فئودالیِ سرشته به بقایای جامعه برده داری، توسط طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی) و لومپن پرولتاریا تعیین می شود.
·        یعنی چند و چون جامعه، بستگی بدان دارد که حاکمیت در دست کدامیک از این دو باشد.

·        این اما به چه معنی است؟   

3
·        از آنجا که لومپن پرولتاریا، نه توان رهبری جامعه را دارد و نه تمایلی به رهبری جامعه دارد و نه احدی در جامعه حاضر به تمکین به لومپن پرولتاریا خواهد بود، پس نتیجه نهائی و جبری این می شود که جامعه یا باید همیشه همان بماند که از دیرباز بوده است و یا باید منهدم و مضمحل شود.
·        یعنی جامعه دو باره به جنگل برگردد.

4
·        سؤالی که حتی کودکان کودکستانی را به خود مشغول خواهد داشت این است که پس توده های عظیم مولد و زحمتکش از بنده ها، غلامان، کنیزان (بقایای جامعه برده داری) و رعایا (اکثریت عظیم مولد و زحمتکش جامعه فئودالی) و پیشه وران و صنعتگران و تجار و روشنفکران و غیره چیستند و چه نقشی سعدی به آنان قایل است؟
·        رعایا (اکثریت زحمتکش جامعه فئودالی) از قضا طبقه اصلی جامعه فئودالی و ضد دیالک تیکی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی اند.
·        سعدی که نباید و نمی تواند مولدین اصلی جامعه فئودالی را نبیند و یا عاجز از دیدن شان باشد.

5
·        ما به دنبال مفهوم «رعیت» در آثار سعدی می گردیم:

بوستان
باب اول
باب عدل و تدبیر و رأی

برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود، تاجدار

رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت  
ـ ای پسر ـ
باشد از بیخ، سخت

مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می ‌کنی، می ‌کنی (کندن)  بیخ خویش

اگر جاده‌ ای بایدت مستقیم
ره پارسایان
 امید است و بیم

طبیعت شود مرد را بخردی
به امید نیکی و بیم بدی

گر این هر دو در پادشه یافتی
در اقلیم و ملکش پنه یافتی

·        سعدی از قول انوشیروان به هرمز (از قول در به دیوار)  می گوید تا سلاطین و خوانین کشور بشنوند:
·        سعدی به نقش تعیین کننده رعایا در جامعه فئودالی واقف است:  

6
برو پاس درویش محتاج، دار
که شاه از رعیت بود، تاجدار

·        سعدی، در این بیت شعر، دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک شاه و رعیت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن رعیت می داند.
·         این درک سعدی از تاریخ (جامعه بشری) ـ در تحلیل نهائی ـ درک ماتریالیستی تاریخی (مارکس و انگلس)  است:
·        زیربنای اقتصادی (تولید مایحتاج حیاتی)  تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی (رژیم سلطنتی) است.
·        در دیالک تیک طبقه حاکمه و توده نقش تعیین کننده از آن  توده است.

7
رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت  
ـ ای پسر ـ
باشد از بیخ، سخت

·        سعدی پس از ابراز نظر، بی کمترین درنگ، دلیل می آورد:
·        طرز استدلال سعدی مبتنی بر ناتورالیزاسیون پدیده های اجتماعی و یا سوسیالیزاسیون پدیده های طبیعی است:
·        سعدی دیالک تیک سلطان و رعیت را به شکل دیالک تیک درخت و بیخ (ریشه) بسط و تعمیم می دهد و با یقین آهنین، نقش تعیین کننده در این دیالک تیک را از آن رعیت (ریشه، بیخ) می داند.

8
·        تصورش ـ حتی ـ دشوار است:
·        جلوی تیمور لنگ و یا چنگیز نهنگ بایستی و بگوئی:
·        هری ای خان الخوانین.
·        تو فاقد کمترین ارج و ارزشی.
·        تو ـ در بهترین حالت ـ شبیه درخت بی بیخ و بن هستی.
·        شبیه درخت بی ریشه ای.
·        ول معطلی.

·        این به چه معنی است؟   

9

·        این نشاندهنده جسارت خارق العاده ی روشنفکر ارگانیک طبقه (آنتونیو گرامشی)  است.
·        در این سخن سعدی، جسارت خارق العاده ای عرض اندام می کند.
·        خیلی از وزراء و مشاوران خوانین و سلاطین جان بر سر این «پیمان با طبقه حاکمه» نهاده اند.

·        ستایش انگیزی روشنفکران ارگانیک طبقات اجتماعی در همین جسارت حیرت انگیز آنها ست.

10
·        فرق و تفاوت و تضاد روشنفکر معمولی و نان به نرخ روز خور با روشنفکر ارگانیک همین جا ست:
·        روشنفکر ارگانیک طبقه (چه طبقه تحت ستم و چه طبقه حاکمه) سگ پاسدار منافع استراتژیکی طبقه (چه طبقه تحت ستم و چه طبقه حاکمه) است.

·        سعدی خود به این خطر واقف است.
·        به همین دلیل، نظر خود را از قول انوشیروان به هرمز تبیین می دارد.
·        خوانین و سلاطین اما خر نیستند و منظور سعدی را در می یابند.

الف
·        گاهی هم اگر خیلی لطف کنند و جلاد را به زحمت نیندازند، به غلامان دستور می دهند که بقالی برادر سعدی را غارت کنند و حتی شلواری برای ستر عورت خودش و اهل و عیالش، باقی نگذارند.

ب
·         و یا به غلامان دستور می دهند که خود شیخ را به ضرب چوب و چماق و فحش و بد و بیراه ـ بسان سگی ـ از دهها فرسنگی بارگاه و خرگاه برانند.

11
·        سعدی در گلستان و یا بوستان راجع به هر دو مورد حکایتی دارد. 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر