۱۳۹۵ شهریور ۱۲, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (322)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

تقصیر گلشیفته ها نیست.
رسم و روال جاری همین است:

1
طبقه حاکمه
شخصیت ها را اول سلب شخصیت می کند،
یعنی لومپن پرولتریزه می کند
بعد از آنها برای خلق سرمشق می سازد.

2
به محض اینکه تنیس بازی تاپ تن می شود،
مامورین طبقه حاکمه
در هیئت ژورنالیست
شبانه وارد اتاق خوابش می شوند و
از خودش و همخوابه اش
عکس لختی ـ تختی بر می دارند
و منتشر می کنند.

3
بعد زنش را به خانه عفاف پلی بوی دعوت می کنند
و از او هم عکس های لختی برمی دارند و منتشر می کنند.

4
خیلی از رؤسای جماهیر و صدر الاحزاب
داوطلبانه خود افشاگری جنسی می کنند
تا محبوب القلوب خلایق خر شوند
و خروار ها خرمن رأی درو کنند.

5
بشریت سلب خر شده و خر شده
به همین دلیل
دیگر غلامرضا تختی ندارد.

6
به عواض غلامرضا تختی
قهرمانان لختی ـ تختی دارد.

گزنفون؟
پس چه بدتر.

1
ارج و ارزش انسان
در خدمت به پیشرفت اجتماعی است.

2
در خدمت به بشریت است.

3
شجاعت و شهامت و مقاومت
حالات پسیکولوژیکی اند که
هم می توانند در خدمت به بشریت باشند و
هم می توانند در خیانت به بشریت باشند.

4
هم می توانند در رزم بر ضد فاشیسم و فوندامنتالیسم مفید افتند
و هم در خدمت به فاشیسم و فوندامنتالیسم باشند.

5
هم می توانند برای گردنه گیری و رهزنی و غارت همنوع مفید افتند
و هم می توانند برای مبارزه بر ضد گردنه گیری و رهزنی و غارت همنوع.

6
معیار ساختن
از صفات پسیکولوژیکی
نشانه خریت است.

7
معیار باید پایگاه طبقاتی افراد باشد و نه ترس و تهور آنها.

8
زباله های فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
هم تا اخرین گلوله می جنگیدند که
برتولت برشت
همه را به تندبار تمسخر می بندد.

9
بچه فئودال ها همه از دم دلاور اند.
دلاوری آنها اما به درد عمه شان می خورد و نه به درد رعایا.

10
فاجعه شجاعت و بی باکی آنها را
بشریت بیدار و بینا دیده است.
آنان که ندیده اند یا کور اند و یا خر.

11
معیارسازی از صفات پسیکولوژیکی
یکی از بیماری های فکری واگیر
در این سامان بی سامان است

12
این بیماری فکری
ناشی از فقر فلسفه
(بیگانگی با عقل کل اندیش)
است
که حتی احزاب و شخصیت های توده ای را به ذلت کشیده است.

13
بر اساس این معیار متعلق به اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است
که ارجمندترین رهبران توده
فدای هیچ و پوچ شده اند
و اکنون
در این واویلای «بی کسی» (ه. ا. سایه)
جای خالی شان را مشتی خر و خردستیز گرفته اند
و آبرو می برند.
تو حالا هی شعار بده.

14
لطفا از موضوع خارج نشو
و به صحرای کربلا نزن.

15
بحث بر سر صفات فئودالی و
به قول شما
گزنفونی ـ برده داری است

16
بحث بر سر این نکته است که
خر دلاور فقط می تواند فاجعه بیافریند.

17
اگر اندیشدین بلدی
استدلال منطقی و تجربی کن
و نظر خام ما را تصحیح و یا رد کنید
تا برایت و برای آباء و اجداد شرزه شیرت
دعا کنیم.

18
ما برای رسیدن به این نظر
از میادین خونین فاجعه گذشته ایم
و خون گریسته ایم.

شرم با خجالت یکی نیست.

1
شرم احتمالا غنی تر و عمیقتر و مثبت تر از خجالت است.

2
باید روی این مفاهیم کار کرد.

3
کسی که خجالتی نیست
حتما نباید بی شرم باشد.

4
بی شرمی یکی از خصوصیات لومپن پرولتری است.

5
بی شرمی از خصلت های لومپن پرولتاریا
(گداها، دزدها، جاکش ها، فاحشه ها، قاچاقچی ها، زورگیرها، قماربازها، لات ها، چاقوکش ها، لاشخورها، انگل ها)
است.

6
گدا را صدبار هم از در برانند،
به روی خود نمی آورد و دوباره می آید.

7
شرم خصیصه ای انقلابی است.
(مارکس)

8
شرم خصیصه انسان های مولد و زحمتکش است.

حافظه بشریت
برتولت برشت
(1952)
برگردان مسیح فتحی

1
حافظه بشریت برای درد و رنجی‌ که تحمل کرده
به طرزِ شگفت انگیزی کوتاه است

2
قدرتِ تخیل بشری برایِ رنج هایِ آینده
از آن هم بمراتب کمتر است.

3
شهروندان نیویورک از شنیدن اوصاف قتلِ عام بمبِ اتمی‌
ـ ظاهرا ـ
چندان چشمگیر دچار دهشت نگشته اند.

4
حوالی هامبورگ
ـ همچنان و هنوز ـ
نمایشگاه ویرانه های جنگ است.

5
سکنه هامبورگ
هنوزهم مردد اند،
که دست شان را علیهِ جنگ‌هایِ جدید بالا ببرند و یا نبرند.

5
به نظر می ‌رسد که
ترس و وحشتِ جهانی‌ دههِ ۴۰ قرن بیستم
به باد فراموشی سپرده شده است.

6
خیلی ها خیال می کنند:
«باران دیروز
ما را
امروز
خیس نخواهد کرد.»

7
این همان قساوت و بیرحمی است که
مقدمه مرگ است و
ما باید بر ضد آن برخیزیم.

8
چه بسا کسانی که امروز زنده اند
و می توان آنها را مرده محسوب داشت.

9
چه بسا کسانی که همه چیز را پشتِ سر گذاشته اند،
ولی نسبت به چیزی که پیشِ رو دارند،
دم بر نمی آورند.

10
اما هیچ چیز مرا از دادن این هشدار باز نخواهد داشت:
«ایها الناس، عقل تان را بر ضد دشمن به کار اندازید.»

11
«بگذارید، حرفی را که هزار بار گفته شده
بکرات بگوییم
تا به اندازه کافی‌ گفته باشی.»

12
«بگذارید، این هشدار را تکرار کنیم،
حتی اگر به خاکستری در دهان مان تبدیل شده باشد:
بشریت کماکان در مرعض خطر جنگ ها ست.
جنگ هایی که بمرابت فجیع تر‌ از جنگ هایِ گذشته خواهند بود
جنگ هایی که بی کمترین شک و تردید شروع خواهند شد
تا زمانی که دست هایِ کسانی را که
این جنگها به راحتی به راه می اندازند
نشکنیم.»

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

عجیب عالمی و عجیب تر علمائی داریم:
بیخ گوش بعضی ها 400 هزار نفر
فقط در کشوری به نام سوریه
نفله می شوند
و 2 میلیون نفر در بدر می گردند
و آنها در نهایت بی خیالی و بی تفاوتی
به فکر ممنوع کردن کیسه نایلون اند
رسد عادمی به جائی
که به جز خرید، نبیند.

بهار الدوله دیلمی
به پدرت بگو:
«عشق آموختنی نیست.»

1
عشق پدیده ای خودپو ست
زنه تیکی ـ غریزی است.

2
عشق به پای خودش
ـ بسان زلزله ای ـ
می آید
خانه آدمی را بر سرش آوار می کند
جای خود را به نفرت می دهد
و به پای خود می رود و گورش را گم می کند.

3
عشق
اصلا از کسی اجازه نمی گیرد.

خدای فروتن و متکبر نداریم.

1
خدای خاک داریم که برای تواضع و تکبر فئودالی
تره حتی خرد نمی کند.

2
خدای تحریف شده ای هم هست
که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه انگل است.

3
این خدا بسان ذاتش (طبقه حاکمه)
همه صفات طبقه حاکمه را دارد

4
به قول شیخ شیراز
خردستیز و خر است:
«به سلامی گردن می زند
و به دشنامی، خلعت می بخشد.»

از ما نیست.
از خلیفه است.

1
حقیقت شیرین تر از شهد است.

2
خرافه مبتنی بر تلخی حقیقت
استنباط از توده بهتران است.
احساس ناز پروردگان است.

3
تلخی حقیقت
نظر طبقاتی اعضای طبقه حاکمه است

خدای حقیقی
خدای خاک است.

1
توده مولد بی اعتنا به خدایان و خدائی است.

2
فروتنی صفتی فئودالی است.

3
امروزه آخوندیت شیعی
فی الارض العیران و اللبنان
فروتنی را
شب و روز
هم جامه عمل می پوشانند
و هم به اقصا نقاط جهان صادر می کنند.

4
فروتنی کسب و کاری تهوع انگیز است.
توده و خدا (به مثابه انعکاس آسمانی ـ انتزاعی توده مولد)
منزجر از فروتنی است.

5
توده
زلال و پاک و مصفا ست

6
آن است که می نماید
بی آنکه بخواهد که بنماید.

7
خدایان چنین اند در این خاک پاک

به این جور چیزها شاید بگویند:
خالی بندی خشن
آنهم نا به هنگام
چون حالا دیگر این چیزها مد روز نیستند.

آره.
شناخت و شعوری در کار نیست.
محرم یار (تیمور لنگ و چنگیز نهنگ) گشتن و
در حرم یار ماندن در کار است.
 
خریت توانگر کند فرد را
ز کار افکند مغز خونسرد را

نه.
جناب گلستان
مردم خر نیستند.

1
شاه پس از انقلاب سفید
مترقی تر از همه نیروهای طرفدار فئودالیسم
در اپوزیسیون بود.

2
مترقی تر از روحانیت و فدائیسم و مجاهدیسم و دیمدام و لیملام و غیره بود

اینها دارند
شووینیسم کرد را تبلیغ می کنند.

1
اینها شووینیسم را
پلی بوییزه کرده اند.

2
پان ترکسیست ها هم به همین سان

3
در سنای امریکای خودمختاری ملی بخش
برای هر ملیت و قومیتی
پلی میتی (دختر دلربای ماهروئی)
نماینده شده است.

4
وضع واحدهای ملی ایران
وخیم است.

5
فاشیسم با ماسک پانیسم
بی شرمانه
در هر واحد ملی ایران
رژه می رود.

6
آذربایجان وضعش وخیم تر از کردستان است.
سکنه آذربایجان یا طرفدار سگ و گربه اند و یا طرفدار گرگ خاکستری
خدا آخر و عاقبت این مملکت را به خیر کند.

برای شناخت چیزی و تعریف آن چیز
باید روی آن چیز کار کرد.
آن چیز را باید تجربه کرد.

1
برای شناخت تنه درخت
دهقان با تبر وارد کار می شود.

2
دهقان
پس از فرود آوردن تبر بر تنه درخت بظاهر خشک
می فهمد که درخت پوسیده و پوک است
و یا سر حال و سالم است.

3
دوست را هم بسان تنه درخت
باید تجربه کرد، شناخت و تعریف کرد.

4
ما هنوز دوستی پیدا نکرده ایم که
امکان شناخت و تعریفش را داشته باشیم.

5
فرق عشق با دوستی
احتمالا این است که عشق بدون اندیشه (خرد)
بدون آگاهی
بدون اراده فردی
صورت می گیرد و به آدمیان تحمیل می شود:

6
آدم کسی را می بیند و در دایره جاذبه اش گرفتار می ماند.

7
دست خود آدم نیست.

8
خرد اصلا مجال قضاوت پیدا نمی کند.

9
ژنه تیک و غریزه یکه تاز میدان است.

10
دوستی اما به دستیاری عقل اندیشنده
برقرار و یا قطع می شود.

11
دوستی ارجمندتر از عشق است.

12
دوستی بر خلاف عشق
یکطرفه نیست.
دو طرفه است.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    بشریت سلب خرد شده و خر شده
    به همین دلیل
    دیگر غلامرضا تختی ندارد.
    به عواض غلامرضا تختی
    قهرمانان لختی ـ تختی دارد.

    پاسخحذف