۱۳۹۵ شهریور ۱۳, شنبه

سیری در جهان بینی شهریار (29)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)

ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

در زندگي ما
ـ همه جا ـ
 وول مي خورد
هر كنج خانه، صحنه اي از داستان او ست

·        شهریار در سنت آخوندیت، اول تصوری را و یا حتی توهمی را به عنوان حقیقت به خورد خود و خلایق خرتر از خود می دهد: 

او مرده است و باز پرستار حال ما ست

·        بعد بر پایه آن توهم خیالی ـ خرافی به استنتاج من ـ تقی دست می زند:

در زندگي ما
ـ همه جا ـ
 وول مي خورد

·        این جور کرد و کار ها فرمی از عوامفریبی آخوندیستی اند:

الف
·        نیمه دیگر بشریت ـ زنان و خواهران و مادران ـ بی کمترین شرم و حیا تحقیر می شوند، ناقص الخلقه و ناقص العقل قلمداد می شوند.
·        سلب حقوق اجتماعی می شوند.
·        نیمه آدم تلقی می شوند و نصف سهم مرد در توارث نصیب شان می شود.
·        مورد ستم و استثمار رفتاری، پوششی، جسمی، جنسیتی، مادی، فکری و اخلاقی ـ عاطفی قرار می گیرند.

ب
·        از سوی دیگر حنای پس از عروسی به زنان و مادران ستمدیده تحویل داده می شود:

1
·        جنت در زیر پای زنان زاینده و پرورنده و مربی جا زده می شود تا نران مربا در جنت عیش و نوش و حیف و میل مربا خورند و کیف خر کنند.

2
·        زنان به مثابه امانت خدا جا زده می شوند، امانتی که خدا بسان کله قندی به نران داده است تا تکه تکه کنند و حساب شان را حسابی برسند.

در زندگي ما
ـ همه جا ـ
 وول مي خورد

·        مادر در قاموس شاعر کلاسیک آخوندیسم حتی پس از مرگ از شر این اشرار رهائی ندارد.

·        مادر «بیچاره» بسان اوتومات بی شعور بی حق و حقوقی، پس از مرگ هم در خرابه خانه وول می خورد.

1

·        این هندوانه چپاندن ها به زیر بغل مادران با سرکوب خشن و خونین زنان (به مثابه پرولتاریای مضاعف) و پرولتاریا ـ صرفنظر از جنسیت و سن و سال و ملیت و مذهب و نژاد ـ همراه است.

·        این لاشخورها حتی به پیران پرولتاریا (چه زن و چه مرد) ذره ای رحم نکرده اند.

·        معصوم ترین و مظلوم ترین مادران و پدران توده را پس از زجر حداکثر، در مدفوعات و رادیو و تلویزیون کثافت اسلامی رسوا کرده اند و بعد یا طعمه ددان خاوران کرده اند و یا به عنوان تواب کج و کوله و خرد و خراب، به نوشتن جفنگیاتی در حقانیت اسلام و خریت و خرافه وادشته اند.
·        تا در غیاب رسولان روشنگری، انباشت بی حساب و کتاب سرمایه را امکان پذیر سازند و جامعه را به گدا خانه و جنده خانه و جهنم تبدیل کنند.

2
هر كنج خانه، صحنه اي از داستان او ست

·        شهریار پس از مرگ مادر به صرافت افتاده است و در هر کنج خانه به کشف زحمات مادر نایل امده است.
·        ولی به سبب عقب ماندگی فکری و ایده ئولوژیکی قادر به تبیین رئالیستی و راسیونالیستی زحمات مادر «بیچاره» نیست.
·        صحنه های جان کندن مادران را شهریار صحنه های داستان آنان تصور و تصویر می کند.
·        آن سان که جان کندن بی اجر و مزد مادران رنگ می بازد و داستان آنان باقی می ماند، داستانی که باید پسران و شوهران قلم به دست، زحمت تحریرش را به خود دهند و به میل خود راست و ریست کنند.

3
در ختم خويش هم به سر و كار خويش بود
بيچاره مادرم

·        وقتی از دیالک تیک تحسین و تحقیر زنان توسط اعضای طبقه حاکمه انگل سخن می رود، منظور همین است.

·        شهریار مادر خود را «بیچاره» تصور و تصویر می کند.

·        انگار ستمکشی زنان و مادران،  امری طبیعی و تغییر ناپذیر است.
·        انگار چیزی از جنس زلزله و توفان و آتش فشان است که فقط می توان از سر گذراند، فقط می توان تجربه کرد، ولی نمی توان کاری کرد و حتی نمی توان راجع بدان دم زد.
·        مادر در ختم خویش هم به فونکسیون سنتی خود، یعنی به جان کندن حرفه ای در کارخانه خانه ادامه می دهد.

·        این طرز تفکر و طرز برخورد به نیمه دیگر بشریت، این طرز نگرش به پرولتاریای مضاعف، سرشته به تظاهر و تزویر و ریا ست:

الف
·        این همان بوسیدن دستان پینه بسته برده ها و رعایا ست که به رسول اکرم نسبت می دهند.

ب
·        این همان بوسیدن دست رفتگری در خیابان و فیلم برداری از دست پینه بسته بوسی اعضای طبقه حاکمه شیاد، برای درو کردن خرمن رأی و منصب و مقام است.

پ
·        این همان دعوت خانواده رفتگری به شام در اصطبل قصر مجلل میلیونری و جار زدن او به عنوان حاتم طائی است.

ت
·        این چیزی جز دیالک تیک تظاهر و تزویر نیست.

4
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
ـ آهسته ـ
تا به هم نزند خواب ناز من

امروز هم گذشت
در، باز و بسته شد

·        شهریار در این بند شعر از شق القمر مادرش پرده برمی دارد:
·        هنر مادر شاعر فئودالیسم، خزیدن به عوض رفتن است تا خواب ناز نریمان (خسین رزاقی)  به هم نخورد.

·        سؤال ناقابل این است که ممدوح در این میانه کیست؟

·        ممدوح خود شهریار است و یا ضعیفه ناقص العقل خزنده از زیر پله ها؟

·        سؤال این است که در این شعر، زن تحسین و تجلیل می شود و یا نریمان؟

5
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
ـ آهسته ـ
تا به هم نزند خواب ناز من

امروز هم گذشت
در، باز و بسته شد

·        شهریار در حقیقت، خود را، خواب ناز خود را، اهمیت و ارج و عظمت و ارزش خارق العاده خود را، ایدئالیزه می کند.
·        ضعیفه موسوم به مادر در این شعر، وسیله است.

·        مرده مادر شاعر فئودالی مادر مرده هم آلت دست برای خودستائی شاعر شده است.

·        آنچه قدر دانی می نماید، خودستائی است.
·        خود خشنودی است.

·        خودشیفتگی وجه مشترک اجامر فاشیسم، فئودالیسم و فوندامنتالیسم است.

·        بین جلال آل احمد و احمد شاملو و کوسه و کروب و سید علی و موسوی و روح الله و شهریار فرقی از این بابت نیست.

6

با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار

·        اکنون همان دیالک تیک تظاهر و تزویر فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی آشکار می گردد:
·        کفش چروک خورده و جوراب وصله دار ضعیفه به عنوان فضیلتی نمودار می گردد.

·        این شعر شهریار، شرح حال و روز تظاهر آمیز روحانیت پشت پرده نشین است.

·         سی و اندی سال است که روحانیت از پشت پرده برون آمده است و بر اریکه علنی قدرت نشسته است.
·        دیگر از این خبرها نیست.

·        مادران و خواهران و دختران اجامر جماران و جمکران پورشه می رانند.
·        مشتریان پر و پا قرص نمایشگاه های مد در متروپول های امپریالیستی اند.

·        از جوراب وصله دار و کفش چروک دیگر خبری نیست.

·        خرید چکمه و کیف و دم و دستگاه چند صد هزار دلاری کسب و کار بزرگ زاده های زن و نر است.

·        طنز روزگار طناز شاید همین باشد:
·        برون آری پرده نشینان، نشاندن شان بر اریکه قدرت و نهادن نقطه پایان بر طومار ذلتی دیرمان.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر