۱۳۹۵ شهریور ۱۲, جمعه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (129)


مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
 هنگام
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون  

هنگام رسیده بود، ما در این
کمتر شکی نمی توانستیم
آمد روزی که نیک دانستند
آفاق این را و نیک دانستیم

هنگام رسیده بود،
می گفتند:
«هنگام رسیده است»، اما شب
نزدیک غروب زهره، در برجی
مرغی خواند که هوی، کو کو کب»

·        معنی تحت اللفظی:
·        هنگام هنگامه ها (سیاوش کسرائی) رسیده بود.
·        ما در این زمینه کمترین تردیدی در دل نداشتیم.
·        روزی رسید که جهانیان و ما مطمئن شدیم که هنگام هنگامه ها رسیده است.
·        هنگام هنگامه ها رسیده بود.
·        می گفتند:
·        « هنگام هنگامه ها رسیده است.»
·        اما در حوالی غروب زهره، مرغی در برجی خواند:
·        «زهره کو؟»     

1
آن مرغ که خواند، این چنین، سی بار
این جنگل خوف سوزد اندر تب
آنگاه دگر بسا دلا با دل
آنگاه دگر بسا لبا بر لب

·        معنی تحت اللفظی:
·        پس از خواندن آن مرغ، این جنگل ترس در تب می سوزد.
·        چه بسا دل با دل و لب بر لب.

·        اخوان در این شعر، گشایشی زندگی مردم را با مفهوم «رسیدن هنگام» در گزارش می دهد.

·        این امید و نوید با پرسش مرغی راجع به کوکب بخت متزلزل می گردد.
·        آن سان که تهور جای خود را به خوف می دهد.

2
پیری که نقیب بود، آمد، گفت:
«هنگام رسیده است، اما باد
انگیخته ابری آنچنان از خاک
کز زهره، نشان نمانده بر افلاک»

·        معنی تحت اللفظی:
·        پیری که رئیس قبیله بود، گفت:
·        «هنگام رسیده، ولی تقصیر باد است که آنچنان گرد از خاک برانگیخته که از زهره در افلاک نشانی نمانده است.»

·        رئیس قبیله برای برگرداندن امید رفته به دل ها، غیاب زهره را، یعنی غیاب سعادت واقعی را، تقصیر باد و گرد و خاک می داند.
·        نه نتیجه غروب ابدی زهره.

3
جمعی ز قبیله نیز می گفتند:
«هنگام رسیده است، مرغ اما
دیری است، نشسته خامش و گویا
رفته است ز یاد، ورد جاویدش (جادویش؟)
ناخوانده هنوز هفت باری بیش»

·        معنی تحت اللفظی:
·        گروهی از مردم هم می گفتند:
·        «هنگام رسیده است.
·        مرغ اما سکوت کرده است.
·        انگار پس از هفت بار خواندن، آواز جاودوئی اش را فراموش کرده است»

·        خواننده اکنون به این نتیجه می رسد که علاوه بر رؤیت زهره، به مثابه علامت عینی رسیدن هنگام، واسطه دیگری نیز وجود دارد و آن مرغ نویدبخش (مرع سحر معروف) است.

4
جمعی ز قبیله نیز می گفتند:
«هنگام رسیده است، مرغ اما
دیری است، نشسته خامش و گویا
رفته است ز یاد، ورد جاویدش (جادویش؟)
ناخوانده هنوز هفت باری بیش»

·        مرغ هم از غیاب زهره در افلاک خبر داده است و هم خاموشی پیشه کرده است.

·        اکنون می توان به نقش تعیین کننده مرغ در رسیدن و نرسیدن هنگام پی برد.

·        مرغ اما سمبل چیست که آوازش این گونه تعیین کننده است؟ 

5
سرگشته قبیله، هر یک، سویی
باریده هزار ابر،  شک در ما
و افکنده سیاهسایه ها بر ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        قبیله، گیج گشته و هر کس به سوئی رفته است.
·        هزار ابر، سایه های سیاه بر قبیله افکنده اند و باران شک و تردید بر دل ها باریده اند.

·        اخوان اکنون از فاجعه پرده برمی دارد.
·        نه زهره در افلاک دیده می شود و نه مرغ از رسیدن هنگام خبر می دهد.
·        شک و تردید بر دل ها حکمفرما ست.
·        آن سان که جامعه فلج شده است و اعضای آن پراکنده.

6
«هنگام رسیده بود؟»، می پرسیم
و آن جنگل هول همچنان بر جا
شب می ترسیم و روز می ترسیم

·        معنی تحت اللفظی:
·        می پرسیم:
·        «آیا هنگام رسیده بود؟»

·        واقعیت این است که جنگل خوف همچنان پابرجا ست و اعضای جامعه هم شب و هم روز در ترس و هراس بسر می برند.

·        این اشعار در سال 1345 منتشر شده اند.
·        یعنی پس از پیروزی انقلاب بورژوائی سفید.

7
«هنگام رسیده بود؟»، می پرسیم
و آن جنگل هول همچنان بر جا
شب می ترسیم و روز می ترسیم

·        منظور اخوان از مفهوم «رسیدن هنگام» تحول انقلابی جامعه در اثر انقلاب بورژوائی سفید است.
·        ایراد بینشی اخوان بیگانگی اش با تئوری توسعه است.

·        اخوان انتظار دارد که انقلاب بورژوائی سفید، جامعه را یکشبه زیر و رو کند و مرغ سعادت بر بام ها بنشیند.

·        انقلاب اما آغاز گذار از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نوین است.
·        کهنه باید با اقدامات انقلابی و با تصویب قوانین نوین نفی دیالک تیکی شود و نو باید ساخته شود.

·        توسعه اجتماعی نه پدیده ای طرفة العینی، بلکه روندی است که حاوی مراحلی است.
·        توسعه اجتماعی روند تضادمندی است.
·        روند پر فراز و فرودی است.
·        تبدیل گشتن جامعه به جنگل خوف در ذات هر انقلاب اجتماعی است.
·        دیکتاتوری طبقه حاکمه ارتجاعی با دیکتاتوری طبقه حاکمه انقلابی و نوین جایگزین می شود.

8

·        برای اینکه طبقه حاکمه سرنگون شده به آسانی تن به تمکین نمی دهد.
·        بلکه دست به مقاومت و خرابکاری می زند تا امتیازات طبقاتی از دست رفته را مجددا به دست آورد.

·        تشکیل سازمان های ضد انقلابی پس از پیروزی انقلاب بورژوائی سفید، از قبیل فدائیان اسلام و خلق، مجاهدین اسلام و خلق، نوسازی مساجد و اسلام و ظهور شیادانی از فبیل شریعتی و جلال آل احمد و احمد شاملو و صمد بهرنگی و  روحانیان به اصطلاح متجدد، بخشی از مقاومت ارتجاع فاشیستی ـ فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی بوده است.
  
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر