۱۳۹۵ مرداد ۱۱, دوشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (101)

 
مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)

در آن لحظه
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

در آن لحظه

·        این عنوان شعر اخوان است.
·        نیت شاعر ظاهرا توصیف حوادثی است که در لحظه معینی  رخ داده اند و یا احتمال رخ دادن شان وجود داشته است.

1
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ـ نمی دانم چه ـ  شاید تکه استخوانی
دمادم ـ تق و تق ـ منقار می زد، باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد، باز

نمی دانم چرا، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد، هر کس که دار.

·        معنی تحت اللفظی:
·        در آن لحظه که من از پنجره بیرون را نگاه می کردم، کلاغی روی بام خانه همسایه به چیزی، احتمالا به تکه استخوانی منقار می زد و کلاغ دیگری روی انتن نشسته بود و غارغار می کرد.
·        شاید دلیلش این بود که دنیا بخیل است و هر کس به تنهائی می خورد و به فکر همنوعش نیست.   

2
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود

·        در این جمله اخوان، چندین مفهوم مهم فلسفی بسط و تعمیم می یابند:

الف
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود

·        مفهوم «من» بسط و تعمیم مفهوم «سوبژکت شناخت» است.

ب
·         مفاهیم اتاق و بیرون و لحظه، بسط و تعمیم  مفاهیم مکان و زمان اند.

پ
·        پنجره ضمنا جایگاه شاعر و یا سوبژکت شناخت است و بیرون دورنما و یا پرسپکتیو او ست.

·        چند و چون شناخت سوبژکت بسته به جایگاه او ست.

·        جایگاه بینشی افراد، هر چه بلندتر باشد، دورنمای بینشی آنها پهناورتر می گردد.
·        سوبژکت شناختی که از پنجره اتاقی در طبقه اول عمارتی بیرون را می نگرد، در مقایسه با کسی که از پنجره اتاقی در طبقه هفتم به بیرون می نگرد، میدان دید تنگ تری در دیدرس دارد.
  
ت

·        می توان گفت که ما در تئوری شناخت با دیالک تیک جایگاه و میدان دید سروکار داریم.
·        میان جایگاه سوبژکت و وسعت میدان دید (دورنما، پرسپکتیو) او رابطه دیالک تیکی وجود دارد.

·        فروغ فرخزاد در شعر طنز آمیزی این دیالک تیک جایگاه و دورنما را به شکل دیالک تیک دارائی و دورنما بسط و تعمیم می دهد:      

من در میان توده سازنده ای
قدم به عرصه هستی
نهاده ام،
که گرچه نان ندارد، اما به جای آن
میدان دید باز و وسیعی دارد
که مرزهای فعلی جغرافیایی اش
از جانب شمال،
به میدان پر طراوت و سبز تیر
و از جنوب،
به میدان باستانی اعدام
و در مناطق پر ازدحام،
به میدان توپخانه رسیده است

·        معنی تحت اللفظی:
·        من در میان توده سازنده ای قدم به عرصه هستی نهاده ام که به جای نان در سفره، میدان دید باز و وسیعی دارد که به شرح زیر است:
·        اگر به سمت شمال بنگرد، میدان تیر را در دیدرس دارد.
·        اگر به سمت جنوب بنگرد، میدان باستانی اعدام را.
·        اگر به مرکز پرجمعیت شهر بنگرد، میدان توپخانه را.

 3
·        فروغ هم در این بند این شعر طنز آمیز زیبا، دیالک تیک سوبژکت شناخت و پرسپکتیو را به شکل دیالک تیک توده گرسنه و میدان دید بسط و تعمیم می دهد.

·        آنچه که احتمالا خود فروغ نمی داند، قانون معرفتی ـ نظری غول آسائی است که در این بند شعر توسط فروغ تبیین می یابد:
·        جایگاه اجتماعی اعضای جامعه هر چه بالاترباشد، نقش اعضای جامعه در تولید مایحتاج زندگی هر چه تعیین کننده تر باشد، میدان دید آنها پهناورتر خواهد بود.
·        این بدان معنی است که میدان دید بورژوازی بازتر و وسیع تر از میدان دید اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است و میدان دید پرولتاریا بازتر و وسیع تر از میدان دید بورژوازی است.

4
من در میان توده سازنده ای
قدم به عرصه هستی
نهاده ام،
که گرچه نان ندارد، اما به جای آن
میدان دید باز و وسیعی دارد

·        صرفنظر از نظر فروغ در این شعر طنز آمیز، دیالک تیک شناخت توسط او با دقت مارکسیستی ـ لنینیستی ستایش انگیزی تبیین می یابد:
·        توده سازنده بی همه چیز، بر خلاف اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی، که سفره رنگین و معده سنگین دارند، میدان دید باز و وسیعی دارد.

·        به همین دلیل ایده ئولوژی پرولتاریا، یعنی مارکسیسم ـ لنینیسم، علمی ترین، رادیکال ترین، ریشه بین ترین، رئالیستی ترین و راسیونالیستی ترین ایده ئولوژی است.
   
5
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ـ نمی دانم چه ـ  شاید تکه استخوانی
دمادم ـ تق و تق ـ منقار می زد، باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد، باز
 
·        اخوان از جایگاه رفیعی به بیرون می نگرد.
·        آن سان که حتی پشت بام همسایه را می بیند.

·        اگر جایگاهش، یعنی پنجره بینشش پایین تر می بود، نه پشت بام همسایه را می توانست ببیند و نه کلاغ فعال بر روی بام خانه همسایه را.
·        در آن صورت ـ در بهترین حالت ـ فقط می توانست غار غار کلاغ روی آنتن را بشنود.

·        به همین دلیل جایگاه سوبژکت شناخت در چند و چون (کم و کیف) بینش او تأثیر چشمگیری دارد.

·        این اما به چه معنی است؟    

6
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ـ نمی دانم چه ـ  شاید تکه استخوانی
دمادم ـ تق و تق ـ منقار می زد، باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد، باز

·        این بدان معنی است که اعضای جامعه با صعود و سقوط  طبقاتی، میدان دیدشان تغییر می یابد:
·        دیالک تیک طنز آمیزی است:

الف
·        سقوط طبقاتی آخوندی و یا فئودالی به درجه بورژوائی، موجب توسیع (وسیع تر گشتن) میدان دید او می شود.

ب
·        سقوط طبقاتی بورژوائی به درجه پرولتری، میدان دید او را وسعت می بخشد.
·        یعنی او روشن بین تر از قبل می گردد.
·        چیزهائی را می تواند ببیند که قبلا عاجز از دیدن شان بود.

پ
·        صعود طبقاتی دهقانی به درجه فئودالی و یا آخوندی موجب تنگ تر گشتن میدان دید او می شود.

ت
·        صعود طبقاتی پرولتری به مقام بورژوائی (پرولتر یقه سفید)  موجب تنگ تر گشتن میدان دید او می گردد.
·        یعنی دیگر نمی تواند چیزهائی را که قبلا می دید، ببیند.
·        حقایقی را که قبلا کشف می کرد، کشف کند.
·        ایدئال و آرزو و آرمانی را که قبلا در دل می پرورد، بپرورد.

7
·        این بدان معنی است که سقوط طبقاتی به صعود ایده ئولوژیکی   منجر می شود.
·        تنزل طبقاتی به تعالی تئوریکی منتهی می شود.

·        سؤال این است که چرا و به چه دلیل چنین است؟

8



·        یکی از دلایل آن، دیالک تیک جایگاه و پرسپکتیو است.

·        جایگاه اجتماعی بورژوا، بطور عینی رفیع تر از جایگاه اجتماعی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
·        چون فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری (که بورژوازی خواهان تشکیلش است)  مترقی تر از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی است.

·        و جایگاه اجتماعی پرولتاریا رفیع تر از جایگاه اجتماعی بورژوازی است.
·        چون پرولتاریا نماینده فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیستی است که مترقی تر از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری است.

9

·        دلیل دیگر این مسئله، در تئوری انعکاس است:
·        انعکاس واقعیت عینی در آیینه ضمیر و ذهن هر طبقه اجتماعی از صافی های متفاوت المنفذ طبقاتی می گذرد.

·        منافذ فیلترهای ذهنی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی، تنگتر از منافذ فیلترهای ذهنی بورژوازی است و منافذ فیلترهای ذهنی بورژوازی، بمراتب تنگ تر از منافذ فیلترهای طبقاتی پرولتاریا ست.

10
·        دلایل عینی خریت طبقات اجتماعی ارتجاعی از این قرار اند.
·        دست خود آنها نیست.

·        جایگاه اجتماعی هر طبقه اجتماعی ضمنا میدان دید او را و وسعت منافذ صافی های ذهنی او را تعیین می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر