۱۳۹۵ تیر ۱۶, چهارشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (73)


مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

تو مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم

·        همانطور که ذکرش گذشت، اخوان در این جمله، دنیایی را تجرید کرده است.
·        تار پود این شوره زار بی آب و علف را خرافه انتظار فرا گرفته است.
·        آنچه به نیروی عادت، نا شناخته می ماند، این حقیقت روشن تر از آفتاب است که خرافه انتظار، جامعه را و آحاد ملت را بلحاظ جسمی و روحی فلج کرده است.

1
تو مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم

·        فقط تولید مایحتاج مادی نیست که به سبب مسمومیت به سم انتظار، همیشه، تکرار می شود و بندرت توسعه و تکامل می یابد.
·        خرافه انتظار همه عرصه های مادی، فکری، هنری، اتیکی، استه تیکی و غیره این برهوت را خشکانده است.
·        به همین دلیل یا ابتکار عمل و نو اندیشی و نو آوری و نو سازی کمیاب و کیمیا ست و یا اگر کسی خطر به ابتکار عمل و نو آوری کند، فی الفور سرکوب می شود.

2
تو مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم


·        شاید یک میلیون نفر از اهالی این شوره زار در اروپا و امریکا باشند.
·        اما همه این یک میلیون نفر منتظر ظهور مرد و مرکب اند.
·        به همین دلیل از گنجینه علمی، هنری، نظری، اتیکی، استه تیکی و غیره این سامان فوق العاده توسعه یافته کمترین بهره را نمی گیرند.
·        کسی نیست که به ترجمه و انتشار مثلا آثار برتولت برشت، ناظم حکمت و هزاران خردمند مارکسیستی ـ لنینیستی این دیار خطر کند.
·        همه منتظر اند که مرد سوار بر مرکبی ظهور کند و شق القمر کند.

·        این جماعت مفلوج، اگر خیلی هنر کنند، جمله ای بی محتوا از کلاسیک های نظری، هنری، فلسفی، اتیکی و استه تیکی غرب را به طرز غلط غلوط ترجمه می کنند و گرد و خاک راه می اندازند.

·        انواع مختلف این سبک و سیاق فکری و زیستی، در همین جمله کوتاه اخوان تجرید می یابند.
  
3
تو مگر نشنیده ای در راه، مرد و مرکبی داریم

·        اگر اندکی دقت شود، کشف واژه های خشکیده، پوسیده، فرسوده، پوده، سوده و غیره در این شعر سرشته به تمسخر و طعنه و طنز اخوان دشوار نیست.
·        نمی توان بطور قطعی گفت که اخوان این رکود همه جانبه را اگاهانه تبیین می دارد و یا بطور خودپو.
·        ولی در این واژه ها ـ در هر صورت ـ از فاجعه فکری و فرهنگی پرده برداشته می شود.
·        دود حسرت از دل آدم بر می خیزد که ای کاش زنده بود و آدم می توانست در کلاس درسش شرکت کند و چیزی بیاموزد.

4
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او)  پیغامی

·        پیر خیمه نشین اکنون توهمات خود را برای اثبات صحت خرافه انتظار اجیر می کند و گرد برخاسته از تاخت و تاز بدتر از خود را به عنوان نشانه ظهور منجی موعود جا می زند.

·        اما به خود این جمله بپردازیم:
·        اخوان برای تصویر افکار عمومی جاری در این شوره زار، دیالک تیک پیک و پیام را توسعه می دهد.

·        این دیالک تیک اما به چه معنی است؟    

5
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او)  پیغامی

·        دیالک تیک پیک و پیام بدان معنی است که ظهور مرد و مرکب، آبستن انتظاری دیگر است.
·        مرد سوار بر مرکب نه منجی موعود، بلکه پیک پیک پیک منجی موعود است و پیامی از پیکی از پیکی از منجی موعود آورده است.
·        پیام آور است و نه منجی.

·        این اما به چه معنی است؟  

6
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او)  پیغامی

·        این بدان معنی است که منجی موعود خصلت سلسه مراتبی ـ فئودالی دارد.
·        هر منجی هم که در این شوره زار ظهور کند، پیکی از پیک های منجی موعود است و حامل پیامی از پیکی از پیک های منجی است.

·        اخوان بدین طریق از طرز تفکر فئودالیستی سکنه این شوره زار پرده برمی دارد:
·        از انعکاس هیرارشی فئودالی در آیینه ذهن و ضمیر سکنه این سامان بی سامان پرده برمی دارد.
·        از هیرارشی پیک های پیدرپی منجی موعود پرده برمی دارد.

7
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او)  پیغامی

·        همانطور که ساختار قدرت از سلطان شروع می شود و پله پله پایین می آید و به رعیت می رسد، ساختار منجی نیز سلسله مراتبی است که از منجی موعود شروع می شود و پله به پله پایین می آید و به پیک معینی می رسد.

·        محتوای پیام این هیرارشی پیک ها اما از چه قرار است؟

·        شاید در ادامه شعر با این محتوا آشنا شویم.

·        پیام پیک های لایتناهی شاید ظهور عنقریب منجی موعود باشد.

·        این بدان معنی است که مرد و مرکب کذائی در حقیقت، پیام ظهور عنقریب منجی موعود را می آورد.

·        در نتیجه، سنت دیرین انتظار تحکیم و تداوم می یابد.

·        یعنی در به لولای همیشگی می گردد و چشم به راهی سکنه این سامان ادامه می یابد:

الف
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او)  پیغامی

·        به همین دلیل، محمد رضا شاه مشهور، خواب می بیند.
·        خواب مهدی موعود را می بیند.
·        بعد خوابش را در رادیو و تلویزیون و مدفوعات به تفصیل تشریح می کند.
·        هدف و آماج آریامهر این است که خود را مرد و مرکبی، پیکی جا بزند که حامل پیامی از منجی موعود است.

ب
آه، بنگر .... بنگر آنک ... خاسته گردی و چه گردی
گویی اکنون می رسد از راه، پیکی با ش (با او)  پیغامی

·        به همین دلیل، مداحی در مدیحه ای از شخص شخیص خمینی می پرسد:
·        «راستش را بگو، خودت خود منجی موعود نیستی؟»

·        و نیما خشمگینانه از گور بدر می زند:

به کجای این شب تیره بیاویزم
قبای ژنده خود را؟
  
8
شاید این باشد همان گردی که دارد مرکب و مردی
آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند

·        اکنون منشاء فئودالی ـ اشرافی منجی موعود و یا به عبارت دقیقتر پیک منجی موعود، آشکار می گردد:
·        مشخصات مرد مرکب سوار شنیدنی اند:
·        مرد مرکب سوار نماینده توده پا برهنه بی همه چیز نیست:

الف
آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.

·        مرد مرکب سوار گناه بخش است.

·        این اما به چه معنی است؟

ب
آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.

·        این می تواند بدان معنی باشد که مرد مرکب سوار با دستگاه الهی در رابطه است.
·        پیک خدا ست.
·        پیک اوتوریته ای است که برتر از هر منجی موعود است.

پ
آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.

·        این ضمنا می تواند بدان معنی باشد که مرد مرکب سوار پیک عالی ترین اوتوریته جامعه و جهان است و سکنه شوره زار، مشتی گناهکار اند که انتظار بخشش دارند.
·        نجات در حقیقت به معنی بخشش معاصی توده ها ست.
·        مسکنی از جنس والیوم و حشیش و تریاک و غیره است.

ت
آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.

·        مرد مرکب سوار، ضمنا سعادت بخش است.
·        فقط باید خورجینی پر از فانتزی داشت و معنی سعادت را فهمید.

ث

آن گنه بخشا سعادت بخش شوکتمند.

·        مرد مرکب سوار، فردی شوکتمند است.
·        این دیگر نور علی نور است:
·        مرد مرکب سوار یکی از اعضای اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و یا ـ در بهترین حالت ـ بورژوازی است.
·        خانی است.
·        فئودالی است.
·        سلطان صاحبقران صاحب جلال و شکوه و شوکت جد اندر جدی است.

·        مرد مرکب سوار، رفته رفته به چنگیز نهنگ و تیمور لنگ شباهت پیدا می کند.

·        منجی در افکار عمومی این شوره زار بی آب و علف، در هر صورت از طبقه حاکمه دیر آشنا ست و نه از توده بی همه چیز مولد همه چیز.  

·        کسی در این دیار ظهور لنینی را انتظار نمی کشد.

باران که در لطافت طبعش، ملال نیست
در باغ، لاله روید و در شوره زار، خس.
سعدی

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر