۱۳۹۵ تیر ۱۵, سه‌شنبه

سیری در نقل قولی از امید مهرگان (6)


تحلیلی از 
یدالله سلطان پور  
  
شکنجه گر بنا ست بدن ما را به درد و جراحت و ویرانی تهدید کند
 تا تسلیم او شویم.
 در این حالت می توان صرفاً طاقت آورد
و تا سر حدِّ مرگ مقاومت کرد.

·        یکی دیگر از دلایل ایدئالیزه کردن شعار «یا همه چیز یا هیچ چیز» در فرم های مختلف «جنگ تا آخرین گلوله»، «مقاومت تحت شکنجه تا سر حد مرگ» و غیره، معیارسازی از چیزهای فرمال، سطحی و صوری است.

·        ما با توجه به این جور شعارها، با فرمالیسم فاشیستی، فئودالیستی، فدائیستی و فوندامنتالیستی آشنا می شویم.
·        آثار جلال آل احمد با «نو» آوری ها عجق ـ وجع در نثر و اشعار احمد شاملو و امثالهم عرصه یکه تازی این فرم از عوامفریبی فرمالیستی اند:

احمد شاملو
در میدان
(ابراهیم در اتش)

آنچه به دیده می آید و آنچه به دیده می گذرد.

آنجا که سپاهیان مشق قتال می کنند،
گستره چمنی می تواند باشد
و کودکان، رنگین کمانی رقصنده و پر فریاد.

اما
آنکه در برابر فرمان واپسین
لبخند می گشاید،
تنها می تواند لبخندی باشد
در برابر «آتش.»

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

1
 (ابراهیم در اتش)

·        احمد شاملو که در تصورات و توهمات پخمگان دیار عه هورا از سر تا پا کمونیست است، عنوان این جفنگیاتش را «ابراهیم در آتش» گذاشته است.

·        موضوع این جفنگ احمد شاملو، جنبش ضد انقلابی (ضد انقلاب سفید) فئودالیستی ـ فدائیستی ـ مجاهدیستی است.
·        جنبشی «پرشباهت» به جنبش فاشیستی در آستانه جنگ جهانی دوم که اروپا را فرا گرفته بود و بسان بیماری مسری (اپیدمی)  به اقصا نقاط جهان سرایت کرده بود.
·        در ایران امروز، ثمرات زهر آگین این سرایت ذلت آور را درو می کنیم.
·        امروز که در هر کنج میهن ستمدیده، لاشخور  پانیستی  دهندریده  ای خرناسه می کشد.

·        بذرهای فاشیستی افشانده شده توسط اجامر پهلوی در مدت سی و اندی سال حکومت اجامر جماران به بار نشسته اند و هر بشر دوست شریفی را به دهشت می افکنند.
·        دهشت به حیرت سرشته به وحشت، اطلاق می شود.

2
ابراهیم در آتش

·        حضرت ابراهیم یکی از شخصیت های ادیان آسمانی است.
·        حضرت محمد خود را ادامه دهنده سنت حضرت ابراهیم قلمداد می کند.

·        هنر حضرت ابراهیم، شکستن بت ها بوده است که عمدتا توسط پدرش ـ حضرت آزر ـ ساخته می شدند.
·        پسر بت سازی بر ضد بت ها برخاسته بود.

3
داستان یک ابر مرد
حضرت ابراهیم علیه السلام
از وبلاگ
بقیة الله ـ انصار الله

   
بت شکن
 
ابراهیم قسم یاد کرده بود چاره بت ها کند.
شهر خاموش و تنها بود و ابراهیم در کمین بت ها
 به سوی معبد رفت و منظره غمگین و جاهلانه کلدانیان را به نظاره نشست، ریش خندی زد و گفت:
«چرا نمی خورید؟»
 سکوت بر همه معبد طنین افکنده بود، دوباره پرسید:
«چرا سخن نمی گویید»
ابراهیم مقصدی عالی را در سر می پروراند، بنابراین
(سوره انبیاء – آیات 58-68 )
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)

پس همه بت‏ها را قطعه‏ قطعه كرد و شكست مگر بت بزرگ شان را كه
براى درك ناتوانى بت ‏ها
 به آن مراجعه كنند.
ابراهیم بت شکن حال با خاطری آرام و قلبی مسرور،
 پاره ‌های خرد شده بتان را به حال خود گذاشت و معبد را ترک گفت
و شادان از اینکه ریشه ‌های فساد و تباهی و شیطان پرستی را برکنده است .

لیک در انتظار بود، در انتظار آنچه
که کلدانیان پس از دیدن این شکست بزرگ انجام خواهند داد،
 بنابراین خود را آماده عکس العمل آنان نمود.
کلدانیان به شهر بازگشتند و به سوی معبد شتافتند
تا برکت طعام های خود را ببینند، ناگاه با دردی جانکاه مواجه گردیدند
و شگفتی و بهت و حیرت تمام وجودشان را فرا گرفت،
بتکده دیگر بتی ندارد جز بتی بزرگ که تبری زرین بر دوش دارد،
مصیبت تمام شهر را فرا گرفت،
ضجه و ناله از سوی هر بت پرستی به هوا برخاست،
چندی به این منوال گذشت تا آنکه کلدانیان به خود آمدند
و در پی بت شکن گردیدند و گفتند:
قَالُواْ مَن فَعَلَ هَاذَا بَِالِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ(59)
چون به بتخانه آمدند، با شگفتى‏ گفتند:
«چه كسى اين كار را با معبودان مان انجام داده است؟
به يقين او از ستمكاران است.»

قَالُواْ سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ(60)
گفتند:
«از جوانى شنيديم كه از بتان ما
به عنوان عناصرى بى ‏اثر و بى‏اختيار  ياد مى‏كرد
كه به او ابراهيم مى ‏گويند

بت پرستان نا سپاس به مقصد رسیدند و بت شکن را شناختند،
آری ابراهیم بت ها را شکسته بود .

پس از اینکه بت شکن را شناختند، عزم آن کردند تا او را در محکمه ای بزرگ محاکمه کرده و به کیفر رسانند
ابراهیم نیز خواهان چنین محکمه ای بود
 تا جهل بت پرستان را به چالش کشد و چه حضوری بهتر از این حضور .

ابراهیم که در اقامه برهان قاطع، یگانه روزگاران است
خواهان آن بود تا همگان در جمع پریشانی گرد هم آیند
 و او با براهینی برنده و بلند، سستی اندیشه های شان را بر ملا سازد
 و راه حق را از بیراهه نا حق بر آنان نمایان سازد .

به سوی وی شحنه‌ها را گسیل داشتند و محفلی را آراستند،
بت شکن را دست بسته و غل به پای افکنده آوردند،
 قاضی القضات که او نیز گبر بت پرستی بود
از او پرسی:
« آیا تو بر سر خدایان ما چنین آورده ‌ای؟»

ابراهیم با همان برهان ساطع و دلیل قاطع خویش
که در رفتار و گفتارش آشکار بود گفت:
«بلکه بت بزرگ چنین بر سر آنان آورده است
چرا از خودشان نمی‌پرسید؟»

قَالُواْ ءَ أَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بَِالهَِتِنَا يَإِبْرَاهِيمُ(62)
گفتند:
« اى ابراهيم! آيا تو با معبودان ما چنين كرده‏اى»
 
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسَْلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ(63)
گفت:
«بلكه  سالم ماندن بزرگ شان نشان مى‏دهد كه‏
 بزرگ شان اين كار را انجام داده است
پس اگر سخن مى‏گويند، از خودشان بپرسيد.»
 
فَرَجَعُواْ إِلىَ أَنفُسِهِمْ فَقَالُواْ إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّلِمُونَ (انبیاء 64)
پس آنان  با تفكر و تأمل‏  به خود آمدند و گفتند:
«شما خودتان با پرستيدن اين موجودات بى ‏اثر و بى‏اختيار ستمكاريد
نه ابراهيم
 
بت پرستان در هراسی بس عمیق فرو رفتند،
عقل های شان بر دل های سیاه شان می‌خندید،
 سر در گمی و حیران از ژرفای این حجت بلند بر وجودشان چنان سایه افکنده بود
که سستی اندیشه های شان آشکار شد،
ناگزیر به ملامت یکدیگر پرداختند و گفتند:
«بت های مان را بی پاسبان رها کردید و اینک هر آینه از ستمکاران اید.»
 
ثمُ‏َّ نُكِسُواْ عَلىَ‏ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنطِقُونَ( 65)
آن گاه سرافكنده و شرمسار شدند
 ولى از روى ستيزه‏ جويى به ابراهيم گفتند:
«مسلماً تو مى ‏دانى كه اينان سخن نمى‏ گويند

ابراهیم در پاسخ نجوای آنان گفت:
قَالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيًْا وَ لَا يَضرُُّكُمْ (66)
گفت:
«با توجه به اين حقيقت‏، آيا به جاى خدا چيزهايى را مى ‏پرستيد
كه هيچ سود و زيانى به شما نمى‏رسانند؟»

أُفٍ‏ّ لَّكمُ‏ْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(67)
«اف بر شما و بر آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد پس آيا نمى‏انديشيد؟ »

سکوتی بس غریب بر جماعت نادانان سایه افکنده بود
و جلسه داوران راه به جایی نمی برد،
منطق ابراهیم صداهای اهریمنی را در گلو خفه کرده بود
و سستی اندیشه های آنان نمایانتر.
 
4

·        نیروهای مولده تا حدی رشد کرده بود و بشریت از پله تفکر مشخص به پله تفکر مجرد (انتزاعی) پا می گذاشت:
·        در نتیجه امکان گذار (ترانزیسیون) از بت مادی مشخص به بت روحی مجرد (انتزاعی) فراهم آمده بود.
·        گذار از صنم الله به الله.

·        می توان گفت که حضرت محمد رسول الله رسالت حضرت ابراهیم خلیل الله را به پایان می رساند.

5
ابراهیم در آتش

·        شق القمر دیگر حضرت ابراهیم خلیل الله (دوست صمیمی و خالص و مخلص الله)، بریدن سر فرزندش حضرت اسماعیل بوده است.
·        حتما حریفی خواهد پرسید:
·        مگر مادر و پدر می توانند سر از تن فرزند جدا کنند؟
·        مگر قرار نبود، فرزند سر مادر و پدر از تن جدا کند و نه برعکس؟
·        پس منطق نهفته در شعر «قلب مادر» ایرج میرزا چه می شود؟

6

ابراهیم در آتش

·        حق با حریف ژرف اندیش و ایرج میرزای رئالیست است.
·        ولی هر قاعده ای همیشه با استثنائی همراه است.

·        علاوه بر این، سر فرزند بریدن حضرت ابراهیم، داوطلبانه نبوده است.

·        بدبیاری حضرت ابراهیم این بود که خلیل الله بود و نه خلیل البشر.

·        قحط آدم بود در آن زمان.
·        در نتیجه، حضرت ابراهیم با الله پیمان دوستی بسته بود و دوست خالص و مخلص الله شده بود.

·        الله هم برای امتحان قوت و اصالت و استحکام دوستی حضرت ابراهیم از او خواسته بود که سر اسماعیل را از تن جدا کند.

·        حضرت ابراهیم هم برای اثبات تجربی ـ عملی خلوص دوستی، خنجر و یا دشنه بر گلوگاه فرزند نهاده بود تا با بریدن سر اسماعیل اصالت و قوت دوستی اش را اثبات کند.

·        حتما حریفی خواهد پرسید:
·        «مگر الله عالم الغیب نیست؟
·        اگر هست، پس امتحان دوست الله (خلیل الله بدبخت)  برای چیست؟» 

7
ابراهیم در آتش

·        باید به حریف متافیزیکی اندیش گفت که الله در آن زمان هنوز علم غیب نیاموخته بود.
·        الله بعدها به مدرسه رفته و علم غیب آموخته است.

·        شاملو عاشق دشنه در دیس و خنجر و خاطره است.
·        به همین دلیل اسم این جفنگنامه اش را «ابراهیم در آتش» گذاشته است.

·        حتما حریف خواهد پرسید:
·        چرا ابراهیم در آتش و نه در دکه قصابی؟    

·        دکه قصابی و قصابخانه از قضا از مقولات مهم احمد شاملو ست:

چه قصابخانه ای است،
این دنیای بشریت

8

ابراهیم در آتش

·        حریف مثل اینکه از قرآن کریم بکلی بی خبر است.

·        شق القمر دیگر حضرت ابراهیم ضد آتش بودن او بوده است.

·        آتش در این ابر مرد مؤثر نبوده است.   

گروه داوران که در مقابل منطق ابراهیم ناتوان و زبون شده بودند
بی راهه ‌ای دیگر پیشه ساختند تا شاید دل های سیاه خویش را مرهمی نهند،
 پس رأی  صادر کردند و جارچیان با طمطراقی سهمگین در کوچه‌ ها و خیابان های بابل بانگ برآوردند و جار زدند:
قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَ انصُرُواْ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ(68)

گفتند:
«اگر مى ‏خواهيد كارى انجام دهيد  و مرد كار هستيد
 او را بسوزانيد، و معبودانتان را يارى دهيد

همگان در اندیشه سوزاندن ابراهیم از هر سو هیزم آوردند
و در میدان بزرگ شهر آتشی بس عظیم آراستند و افروختند،
 زبانه‌ های آتش تیغ به سوی آسمان می کشید،
 ابراهیم بت شکن را با دست های بسته و سلسله های به گردن آویخته آوردند، بت پرستان هلهله کنان همراه با شادی و سرور به خدایان دروغین تقرب می جستند و همه آماده اجرای حکم و سوزاندن ابراهیم بودند .

حکم اجرا شد و ابراهیم را به درون آتش پرتاب کردند،
 ابراهیم نیز با دلی شاد و ضمیری امیدوار
 به رحمت کردگار و سرشتی آکنده از ایمان به خدای متعال خود را به آتش سپرد .
اما آتش چه کرد؟
 
داستان یک ابر مرد
گلستان در آتش

آتش بر خلاف آنچه که مقتضاي طبيعي او ست
و جز سوختن واژه‌ اي در قاموس او نيست
 به فرمان فرمانرواي لايزال بر ابراهيم سرد و گوارا درآمد (انبياء 69)

روزها گذشت و آن آتش برافروخته رو به سردي نهاد و آرام آرام شعله هاي فروزان به تلي از خاکستر گراييد ومردم بابل صحنه‌اي شگفت را به نظاره نشستند!
نادانان ديدند که ابراهيم در دل آن تل خاکستر،
شادان، آسوده و تندرست به ستايش و پرستش خداي يگانه مشغول است،
 هر چه چشم هاي خويش را مي ماليدند
شگفتي شان افزون مي گشت،
لاجرم سرها را به زير انداختند
و از شرمساري به اين سو آن سو پراکنده گرديدند
و ابراهيم نيز راه خانه پيش گرفت و نزد اهلش آمد.
روزها گذشت و ولوله معجزه ابراهيم بر سر زبان ها بود
 و اندکي از بابليان با اين برهان شگفت آور الهي موحد گشتند.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر