۱۳۹۵ تیر ۱۴, دوشنبه

سیری در نقل قولی از امید مهرگان (4)


امید مهرگان
(۱۳۵۸) 
مترجم، نویسنده و روزنامه ‌نگار ایرانی   

تحلیلی از
 یدالله سلطان پور  

شکنجه گر بنا ست بدن ما را به درد و جراحت و ویرانی تهدید کند
 تا تسلیم او شویم.
 در این حالت می توان صرفاً طاقت آورد
و تا سر حدِّ مرگ مقاومت کرد.

·        سؤال این بود که دلیل گذار (ترانسفورماسیون)  چه بسا کلکتیو (گروهی، سازمانی، دسته جمعی)  از نیهلیسم نظری به نیهلیسم عملی چیست؟

·        دلیل این تشبثات مبتنی بر خودستیزی چیست؟

·        چرا می بایستی جوانان جامعه ای با دست خالی در گروه های چند نفری به جنگ دولت مجهز به ارتش و پلیس و قوای تا دندان مسلح بروند و به قول احمد شاملو ـ مشوق بی رحم این کرد و کار ها ـ پیشاپیش از روی جسد و جنازه بی جان خویش بگذرند؟

احمد شاملو
«ابراهیم در آتش»

دریغا
شیراهنکوهمردا
که تو بودی
و کوهوار
پیش از آنکه به خاک افتی
ـ نستوه و استوار ـ
مرده بودی

نستوه
جنگجوئی ‌که ‌از جنگ ‌و ستیز
  خسته نشود

·        معنی تحت اللفظی:
·        حیف که تو امیزه ای از شیر و آهن و کوه و مرد بودی و قبل از مردن، مرده بودی.   

1


·        احمد شاملو این مدیحه نیچه ئیستی ـ فاشیستی را نه در مدح  زال زری، نه در مدح رستم دستانی، بلکه در مدح شیر خواره ای سر هم بندی کرده است.

·        در مدح نوجوان مذهبی هجده ساله ای که هنرش نه گذشتن از هفت خوان، بلکه پیکان دزدی و بمب گذاری و پاسبان کشی بوده است.

·        سؤال این است که چرا شعرا و علما و فقها و معلمین سالمند جامعه ای باید کودکان و جوانان آن را که نسل فردا را تشکیل می دهند، تشویق به انتحار عنگلابی کنند و خود ـ چه بسا ـ با اجیر کردن پزشک خصوصی، آخرین جرعه های حیات را حتی بمکند؟

2
·        برای پاسخ به این پرسش ها باید با سیر و سرگذشت فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم و میلیتاریسم (بویژه میلیتاریسم ژاپن) آشنا شد.

·        و حتی قبل از آشنائی با این جریانات کثیف، با تفاوت فکری شوپنهاور و نیچه آشنا شد.

3

·        میان شوپنهاور و شاگردش نیچه، کمترین تفاوت ایده ئولوژیکی وجود ندارد:
·        در قاموس هر دو زندگی پوچ و تهوع آور و کثیف است و مرگ به هر طرز و ترفندی، راه رهائی از این پوچی است.
·        هر دو نماینده و مبلغ یأس و نیهلیسم، اسکپتیسیسم و پسیمیسم اند.

4

·        میان صادق هدایت و جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و غیره نیز تفاوت ایده ئولوژیکی تعیین کننده ای وجود ندارد.

·        همه این جرثومه های فئودالیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم ـ البته هر کدام با ترمینولوژی خاص خویش ـ زندگی را تحقیر می کنند و مرگ را تجلیل.

·        همه اینها نماینده و مبلغ یأس و نیهلیسم، اسکپتیسیسم و پسیمیسم اند.

·        فریب جنگ های جاری میان این اجامر را نباید خورد.
·        همه این دار و دسته ها در حرف تشنه به خون یکدیگرند.
·        ولی در عمل، آب به آسیاب ارتجاعی واحدی می ریزند.

5

·        شوپنهاور، خودکشی را راه نجات از پوچی و یأس و تهوع زندگی تجویز می کند.

·        دلیل این گرایش بی دورنمائی تاریخی و طبقاتی بورژوائی است.

·        بورژوازی زیر ضربات کمرشکن پرولتاریای مهاجم، بر لب گور تاریخی اش ایستاده است.
·        شوپنهاور بیانگر این موقعیت طبقاتی و تاریخی بورژوازی در حال احتضار است.
·        صادق هدایت هم بسان شوپنهاور خودکشی را تنها راه رهائی از پوچی و تهوع و یأس و نیهلیسم می داند و آن را حتی عملی می سازد.

6
·        نیچه خودکشی را (جنگ تا آخرین گلوله را، استقبال شجاعانه از مرگ را)  به تسلیحات لازم برای احیای (رستاوراسیون) نظام سرمایه داری در حال مرگ  تبدیل می کند.

·        نیچه بورژوازی در حال احتضار را، مسلح می سازد و به جنگ حیاتی ـ مماتی بر ضد پرولتاریا   می فرستد.

·        نیچه ـ در تحلیل نهائی ـ مرده ها را به جنگ زنده ها می فرستد.

·        در فلسفه نیچه، مرگ و پستی و زشتی تطهیر و تجلیل می شود و زندگی و شرافت و خرد و اخلاق و زیبائی تحقیر و تخریب می گردد.

·        در فلسفه نیچه خیر محکوم می شود تا شر بر اریکه قدرت نشنید.

7


·        کسب و کار جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و اجامر دیگر نیز همین کسب و کار نیچه است.

·        با این تفاوت که اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی به جنگ بورژوازی و پرولتاریا فرستاده می شود.

·        می توان گفت که جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و اجامر دیگر نیز بسان نیچه، مرده ها را به جنگ زنده ها می فرستند.

·        سطر سطر نوشته ها و اشعار و مواعظ جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و اجامر دیگر دال بر این حقیقت امر است.
·        آثار جلال آل احمد و اشعار احمد شاملو مدارک غیر قابل انکار در این زمینه عرضه می دارند.

8
احمد شاملو
من مرگ را سرودی کرده ام

·        این چیزی جز بسیج مردگان برای نبرد حیاتی ـ مماتی بر ضد زندگان نبوده است.

·        هم در اروپا و هم در ایران هر دو فرم رستاوراسیون (احیای حاکمیت طبقات اجتماعی در حال احتضار و بی درونمای تاریخی) پیروز شده است.

·        ولی این رستاوراسیون برای بشریت خیلی گران تمام شده است و فاجعه همچنان و هنوز ادامه دارد.  

·        برای درک این خیانت به بشریت باید آثار این اجامر تحلیل شوند.

9
احمد شاملو
شبانه

در نیست
راه نیست.
شب نیست
ماه نیست.
نه، روز و نه، آفتاب

ما بیرون زمان ایستاده ایم
با دشنه تلخی در گرده های مان
هیچکس با هیچکس سخن نمی گوید
که (چه) خاموشی با هزار زبان در سخن است.
در (بر)  مردگان خویش نظر می بندیم، با طرح خنده ای
و نوبت خود را انتظار می کشیم
بی هیچ خنده ای.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        معنی تحت اللفظی:
·        از در و راه و شب و ماه و روز و آفتاب خبری نیست.
·        ما بیرون زمان ایستاده ایم و دشنه تلخی بر گرده مان نشسته است.
·        خاموش مطلق حکمفرما ست.
·        با طرح  خنده ای به مرده های مان می نگریم و نوبت مرگ خود را بدون خنده ای انتظار می کشیم.      

10
در نیست
راه نیست.
شب نیست
ماه نیست.
نه، روز و نه، آفتاب

·        دراین بند شعر شاملو، یأس و نومیدی و بی دورنمائی تاریخی طبقات اجتماعی ارتجاعی تبیین می یابد.
·        جهان بر این زباله های اجتماعی تیره و تار گشته است.
·        انقلاب بورژوائی سفید به آسانی آب خوردن بر فئودالیسم فرتوت هزار و اندی ساله پیروز شده و از حمایت میلیونی دهقانی ـ کارگری ـ بورژوائی برخوردار گشته است.

·        نیهلیسم و پسیمیسم این جماعت نتیجه وضعیت زندگی آنها ست.
·        انقلاب سفید اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی را خانه خراب کرده است.


·        جلال آل احمد نفرت اشرافی ـ روحانی خود نسبت به رعایای رها شده از قید و بند فئودالی را با مفهوم «نفرین زمین» تبیین می دارد.

·        مولدین دیرین نعمات زندگی در قاموس این اراذل و اوباش فئودالی به مثابه نفرین زمین نمودار می گردند.

11
ما بیرون زمان ایستاده ایم
با دشنه تلخی در گرده های مان
هیچکس با هیچکس سخن نمی گوید
که (چه) خاموشی با هزار زبان در سخن است.
در مردگان خویش نظر می بندیم، با طرح خنده ای
و نوبت خود را انتظار می کشیم
بی هیچ خنده ای.

·        در این بند شعر شاملو، دیکتاتوری انقلابی بورژوازی مدرن تشریح می شود:
·        اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی یا سرکوب شده اند، یا تحت حصر خانگی قرار گرفته اند، یا تحت فشار و شکنجه و زندان قرار دارند و یا تبعید گشته اند.

·        انقلاب بورژوائی با هزار زبان در سخن است و اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی، خاموش است.
·        دیگر کسی به مسجد نمی رود.
·        حتی عقب مانده ترین بازاری ها دخترکان و پسرکان خود را به مدرسه می فرستند.

·        راه چاره را نازک اندیشان اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی بازاری در ایدئالیزه کردن مرگ می دانند.

·        مرده ها از گورها بدر کشیده می شوند، تر و تمیز می شوند، رنگ و لعاب می خورند و تزیین می شوند.
·        افکار و اجساد مردگان مدرنیزه و نوسازی می شوند.
·        تا هجوم به دژهای انقلاب بورژوائی آغاز شود.

·        تهوع انگیز این است که ارتجاع فئودالی خود را انقلاب رهائی بخش می نامد.

12
 مقاومت تا سر حد مرگ

·        دلیل واقعی تجلیل از مقاومت تا سر حد مرگ در این شرایط اجتماعی و تاریخی قابل درک است.

·        ارتجاع فئودالی برای احیای مناسبات ارتجاعی سرنگون شده از روی جسد فرزندان خود حتی می گذرد تا به ایدئالیزه کردن شهادت و مرگ نایل آید و دژهای انقلاب بورژوائی را تسخیر و تخریب کند.    

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر