۱۳۹۵ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (46)

 
قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

کفتر اول:

نشانی ها که دیدم، دادمش، باری
بگو تا کیست این گمنام گرد آلود
ستان (به پشت)  افتاده، چشمان را فروپوشیده با دستان
تواند بود کاو با ما ست گوشش وز خلال پنجه بیند مان

·        معنی تحت اللفظی:
·        علائمی که من در او دیدم، برشمردم.
·        حالا تو نظرت را بگو.
·        این گمنام گردآلود کیست که به پشت خوابیده و با دستانش چشمانش را پوشانده است؟
·        احتمال این می رود که او سخنان ما را بشنود و از خلال انگشتانش ما را تحت نظر گیرد.

1
نشانی ها که دیدم، دادمش، باری
بگو تا کیست این گمنام گرد آلود

·        اخوان در این بیت شعر، دیالک تیک نمود و بود را، دیالک تیک پدیده و ماهیت را، دیالک تیک ظاهر و ذات را به شکل دیالک تیک نشانی و کیستائی بسط و تعمیم می دهد.
·        هدف و نیت و آماج او کشف ماهیت قهرمان قصه غصه است.
·        برای شناخت ماهیت هر چیز، باید هم از پدیده به ماهیت سفر کرد.
·        برای شناخت سیبی باید رنگ و بو و طعم و شکل آن را ـ قبل از همه ـ مورد توجه قرار داد و بعد از وضعیت نمودین آن به شناخت ماهیت آن نایل آمد.

2
نشانی ها که دیدم، دادمش، باری
بگو تا کیست این گمنام گرد آلود

·        در دیالک تیک پدیده (نمود) و ماهیت، نقش تعیین کننده از آن  ماهیت است.
·        نمود و یا پدیده و ظاهر اما هیچ واره نیست.
·        انگلس برای روشن شدن نقش پدیده و نمود، از مفهوم «در تحلیل نهائی» استفاده می کند:
·        در دیالک تیک پدیده و ماهیت، ظاهر و ذات، نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن ماهیت و ذات است.
·        این بدان معنی است که نمود و پدیده و ظاهر نقش و اهمیت چشمگیری دارد و برابر با هیچ و پوچ نیست.
·        اگر کسی نمود و ظاهر چیزی را در نظر نگیرد، هرگز نمی تواند به شناخت ماهیت و ذات آن نایل آید.

3
نشانی ها که دیدم، دادمش، باری
بگو تا کیست این گمنام گرد آلود

·        فروغ از دیالک تیک ایدئالیستی و یا ماتریالیستی، احتمالا خبر نداشته است.
·        ولی این مانع آن نشده که به طرز تفکر دیالک تیکی اخوان پی ببرد.
·        به همین دلیل در آئینه اخوان، سعدی را دیده است.
·        چون سعدی، دیالک تیکی اندیش بی نظیری بوده است.

·        ما هر چه در این زمینه می دانیم، مدیون سعدی هستیم.

·        در سطر سطر آثار و اشعار سعدی، دیالک تیک در جنب و جوش و غریو و خروش است.
 
4
نشانی ها که دیدم، دادمش، باری
بگو تا کیست این گمنام گرد آلود

·        کفتر اول علائم ظاهری قهرمان قصه غصه را بر می شمرد و در گذر از علائم ظاهری او به بهرام ورجاوند می رسد.
·        یعنی ماهیت مثبت او را کشف می کند.

5
·        کفتر دوم هم با توجه به ظاهر او، دست به داوری در زمینه ماهیت و ذات او می زند.
·        داوری کفتر دوم اما بر عکس داوری کفتر اول، منفی است.
·        کفتر دوم در قهرمان قصه غصه شوربخت روزکور تیره روزی را می بیند:

کفتر دوم:
نه، جانا، این نه جای طعنه و سردی است
گرش نتوان گرفتن دست، بیداد است، این تیپای بیغاره (نکوهش)
ببینش، روز کور شوربخت، این ناجوانمردی (یک ناجوانمرد)  است.

·        این تفاوت استنباط، دال بر چیست؟

6

·        این تفاوت استنباط، اثبات نقش تعیین کننده ی ماهیت در دیالک تیک پدیده و ماهیت است.
·        این بدان معنی است که با توجه صرف به ظاهر چیزی نمی توان به شناخت ماهیت آن نایل آمد.
·        اگرچه ظاهر چیزها باید در مد نظر باشد.

·        شناخت ظاهر چیزها برای تعیین ماهیت آنها کافی نیست.
·        با توجه صرف به ظاهر چیزها فقط می توان گول خورد و گمراه شد.
·        هنر، کشف ماهیت چیزها ست و برای شناخت ماهیت چیزها باید تفکر مفهومی آموخت.
·        به قول هگل، باید از پله های  مفاهیم بالا رفت و به شناخت ماهیت چیزها نایل آمد.
 
7
ستان (به پشت)  افتاده، چشمان را فروپوشیده با دستان
تواند بود کاو با ما ست گوشش وز خلال پنجه بیند مان

·        کفتر اول در ورای ظاهر قهرمان قصه غصه، ترفند کشف می کند.
·        ترفند شنیدن و دیدن دزدکی را.

·        اینجا دیالک تیک پدیده و ماهیت (ظاهر و ذات)، به شکل دیالک تیک خواب و بیداری، به شکل دیالک تیک فروپوشاندن چشم ها با دست و نگریستن از خلال پنجه و شنیدن سخنان دو کفتر، بسط و تعمیم داده می شود.

·        عظمت فکری اخوان و رئالیسم و راسیونالیسم پیگیر او، ستایش انگیز وبی نظیر است.

·        اخوان به احتمال قوی بزرگ ترین شاعر جهان است.
  
8
کفتر دوم:

نشانی ها که گفتی هر کدامش برگی از باغی است
و از بسیارها تایی
به رخسارش عرق هر قطره ای از مرده دریایی
نه خال است و نگار آنها که بینی، هر یکی داغی است
که گوید داستان از سوختن هایی


·        معنی تحت اللفظی:
·         علائمی که تو برشمردی، به برگی از هر باغی شباهت دارند به مشتی از خرواری.
·        عرق نشسته بر رخسار، هر قطره اش نتیجه دریایی است که مرداب گشته است.
·        آنچه در رخسارش تو می بینی، نه نقش و نگار، بلکه هر کدام داغی است.
·        داغی که داستان ها برای گفتن دارد.
·        داستان هائی از سوختن ها.

·        استنباط کفتر دوم از قهرمان قصه غصه، استنباطی منفی است.

·        در حالیکه استنباط کفتر اول از سر تا پا مثبت است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر