۱۳۹۵ خرداد ۱۶, یکشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (42)


قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

بگو با مهربان خویش، درد و داستان خویش
نگفتی، جان خواهر، اینکه خوابیده است، اینجا کیست؟

ستان (بر پشت)  خفته است و با دستان فرو پوشانده، چشمان را
تو پنداری، نمی خواهد ببیند، روی ما را نیز کاو را دوست می داریم.»

·        شاملو در گفت و گو با نورالدین سالمی ـ پزشک خصوصی اش ـ راجع به اخوان هم موضع می گیرد.
·        موضع شاملو نسبت به اخوان اما با موضع او نسبت به مثلا گلشیری و یا ساعدی تفاوت دارد.
·        موضع شاملو نسبت به هرکس معمولا به تحقیر او و تجلیل خویشتن خویش سرشته است.
·        به دوئالیسم ابر انسان و زباله انسان (نیچه)  سرشته است.

1

دکتر نورالدین سالمی
(ده سال گفتگو با احمد شاملو)
«بامداد در آینه» 

·        شاملو روایت می کند که پس از کودتای 28 مرداد اخوان را و خود او را بازداشت می کنند و در بازداشتگاه هم بند اخوان بوده است.
·        بعد با لذت خاصی تعریف می کند که اخوان را شکنجه می دهند و حسابی آش و لاش می کنند.
·        ولی به خود شاملو کمترین اهانتی صورت نمی گیرد و پس از چند روز آزاد می شود.
  
2
دکتر نورالدین سالمی
(ده سال گفتگو با احمد شاملو)
«بامداد در آینه» 

·        آنچه قابل توجه است، این است که اخوان با شاملو رفتاری شبیه رفتار معلم با شاگرد داشته است و شاملو همین مسئله را با تمکین یاد آور می شود و حتی اعتراف می کند که اخوان مسائل مربوط به شعر را در بازداشتگاه به او یاد داده است.
·        از این تمکین شاملو می توان به عظمت اخوان و سطح متعالی سواد او پی برد.

3
دکتر نورالدین سالمی
(ده سال گفتگو با احمد شاملو)
«بامداد در آینه» 
(ص 92) 

شاملو:
اشکال کار اخوان همینه
که با «آهای، های، وای» می خواد وزن را پر کنه.
بعدش هم در همین مرحله میمونه
زبان هم که نمیدونست، خود مزید بر علت می شد.

نورالدین سالمی:
اخوان قصه میگه.

شاملو:
بعله.
شعراش روایته.
یعنی مثل مجمسه سازها که یه اسکلت و یا داربست فلزی می سازن،
بعد روش گچ و سیمان و غیره می ریزن.
تو شعر اخوان هم حتما باید یه قصه باشه تا شعر شکل بگیره.

·        ایراداتی که شاملو در این گفتگو به اخوان می گیرد، قابل تأمل اند:     

الف
شاملو:
اشکال کار اخوان همینه
که با «آهای، های، وای» می خواد وزن را پر کنه.

·        شاملو مخالف رعایت وزن در شعر است.

·        البته شعر خود شاملو فاقد وزن نیست.
·        شعر شاملو هم وزن دارد و گرنه به دل نمی نشست و اینهمه هوادار پیدا نمی کرد.
·        فرق شاملو با نیما و شعرای نیمائی این است که شعر شاملو وزن درونی دارد.

·        فروغ به شعرای جوان کشور اکیدا توصیه می کرد که وزن را فراموش نکنند.
·        حق هم داشت.
·        چون شعر بی وزن فرقی با زباله ندارد.
·        یعنی بدتر از نثر است.
    
ب
شاملو:
زبان هم که نمیدونست، خود مزید بر علت می شد.

·        شاملو خودش بهتر از هر کس می داند که اخوان علامه ای است.
·        منظور شاملو از مفهوم «زبان دانستن» واژه ها و اصطلاحات ایراسیونالیستی و من در آوردی سرهمبندی کردن است:
·        مثلا ساختن واژه هائی از قبیل شیراهنکوهمرد است.

·        آنچه شاملو نمی داند، این است که اخوان حکیمشاعری خردگرا و رئالیست است و نه خردستیز و ایرئالیست.
·        اخوان را اگر شلاق هم بزنند، حاضر نمی شود، جفنگ واژه بسازد.
·        اخوان انضباط رئالیستی و راسیونالیستی خارائین دارد.
  
پ
شاملو:
بعله.
شعراش روایته.
یعنی مثل مجمسه سازها که یه اسکلت و یا داربست فلزی می سازن،
بعد روش گچ و سیمان و غیره می ریزن.
تو شعر اخوان هم حتما باید یه قصه باشه تا شعر شکل بگیره

·        از همین ایراد شاملو رئالیسم و راسیونالیسم متعالی اخوان آشکار می گردد:
·        رئالیسم و راسیونالیسم ـ همیشه و همه جا ـ دست در دست با دیالک تیک می رود.
·        شاملو از اخوان می خواهد که دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم را رعایت نکند.
·        یعنی برای اندیشه خویش، چارچوب و داربست نسازد.
·        یعنی شعر بی فرم و بی ساختار بسراید.

·        حماقت شاملو این است که خیال می کند اشعار خودش فاقد فرم و ساختار اند.
·        هیچ محتوائی بدون فرم نمی تواند وجود داشته باشد.
·        دیالک تیک، عینی است و نه دلبخواهی.

4
بگو با مهربان خویش، درد و داستان خویش
نگفتی، جان خواهر، اینکه خوابیده است، اینجا کیست؟

ستان (بر پشت)  خفته است و با دستان فرو پوشانده، چشمان را
تو پنداری، نمی خواهد ببیند، روی ما را نیز کاو را دوست می داریم.»

·        اخوان در این شعر «قصه شهر سنگستان»، برای محتوای فکری خود، فرم و ساختار دیالک تیکی درخور را تدارک می بیند.
·        نخستین عنصر فرم و ساختار این شعر، گفتگو میان دو کفتر است.
·        این شعر فرم دیالوگ (گفتگو، همگوئی، هماندیشی) دارد.

5
بگو با مهربان خویش، درد و داستان خویش
نگفتی، جان خواهر، اینکه خوابیده است، اینجا کیست؟

ستان (بر پشت)  خفته است و با دستان فرو پوشانده، چشمان را
تو پنداری، نمی خواهد ببیند، روی ما را نیز کاو را دوست می داریم.»

·        عنصر فرمال و ساختاری دیگر این شعر، قصه است.
·        اندیشه در فرم قصه تبیین می یابد.
·        غصه در فرم قصه تبیین می یابد.

6
بگو با مهربان خویش، درد و داستان خویش
نگفتی، جان خواهر، اینکه خوابیده است، اینجا کیست؟

ستان (بر پشت)  خفته است و با دستان فرو پوشانده، چشمان را
تو پنداری، نمی خواهد ببیند، روی ما را نیز کاو را دوست می داریم.»

·        عنصر فرمال دیگر این شعر، تاریخیت آن است.
·        اندیشه در این شعر در فرم پدیده ای و روندی تاریخی تبیین می یابد.

·        کاراکتری که خفته و با دستان خویش چشمانش را پوشانده، شخصیتی تاریخی است.
·        شخصیت تاریخی تراژیکی است که به تنگ آمده است و دیگر نمی خواهد و نمی تواند به روی کسی نگاه کند و یا حتی محیط پیرامون خود را ببیند.

·        سؤال این است که چرا کفترها دوستدار او هستند؟
  
7
نگفتی، کیست، باری سرگذشتش چیست؟

·        پرسش کفتر اول حاوی دو نکته است:   

الف
·        کیستائی کاراکتر خفته 

ب
·        سرگذشت کاراکتر خفته    

8
نگفتی، کیست، باری سرگذشتش چیست؟

·        اخوان در این پرسش مبتنی بر کیستائی و سرگذشت شخصیت خفته، زمینه عینی ـ ذهنی لازم را برای نقل قصه غصه آماده می سازد:

الف
·        سوبژکت قصه (کاراکتر اصلی و یا قهرمان قصه ی غصه) همین شخصیت خفته در سایه ی سدر کهنسال است.

ب
·        سرگذشت این سوبژکت، با تاریخ جامعه ی او گره خورده است.

·        اخوان بسان دیالک تیسین زبردستی دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانف) بسط و تعمیم می دهد.

·        از همین نکته می توان به دانش تئوریکی عمیق اخوان پی برد.

·        اخوان را ظاهرا کسی نمی شناسد.

·        اخوان شاعر و شخصیتی نا شناخته است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر