۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

سیری در جهان بینی محمود دولت آبادی (15)


تحلیلی از
 میم حجری

نون نوشتن
محمود دولت آبادی
  
نه.
خصلت‌ها تازه نیستند، حادث نشده ‌اند،
و اتفاقاً بسیار قدیم ‌اند.

دزدی، ارتشاء، مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاهگذاری، فرومایگی و دونمایگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حسّ مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تلقّی یک ‌شبه ره صدساله رفتن، حقد (کینه)  و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواری ‌پذیری تا حدّ یک سگ در مقابل قبلهٔ قدرت، چشم بستن بر ستمی که روا بر دیگری می ‌شود و شانه خالی کردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دو دستی چسبیدن، دروغ گفتن، ریا کردن،
 و در همه حال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشم‌ها را به ‌روی حقیقت بستن، زشتی را ستودن و نیکی را خوار شمردن ...

·        شیوه های عمل و اعمالی که محمود دولت آبادی به عنوان خصایل ثابت و همیشه همان (احمد شاملو) قلمداد می کند و به مثابه چیزهای نهفتی ـ نهادی و لایتغیر به خورد خلایق می دهد، همه از دم پدیده های دیر آشنای اجتماعی اند.
·        همه این اعمال و شیوه های عمل، ریشه اجتماعی ـ اقتصادی دارند.
·        امتحانش دشوار نیست.

·        این چیزها به محض تغییر بنیادی جامعه و حتی با تعویض دولت های وابسته به طبقه حاکمه واحد، تغییر می یابند.
·        بنا به روایت قدما، در دوره حکومت کوتاه دکتر محمد مصدق، برسمیت شناسی  آزادی بیان و مطبوعات در جامعه، سبب می شود که خیلی ها از ارتکاب خیلی از معاصی پرهیز کنند.
·        مثلا رشوه نگیرند و ندهند.
·        چون امکان آن می رود که فردا عکس و نام مبارک شان و مبلغ رشوه در روزنامه های کشور منتشر شوند و رشوه گیران  رسوا شود.

·        روشنگری فقط شعور اعضای جامعه را دگرگون نمی سازد.
·        روشنگری ضمنا خود جامعه را و مناسبات اجتماعی را  دستخوش تحول می سازد.

·        محمود دولت آبادی آخرین کسی است که از این حقیقت امر بی خبر باشد.

·        ما برای روشن شدن مسئله، خصلت های کذائی مردم را مورد بررسی قرار می دهیم تا مسئله حداقل برای خودمان روشن شود:

1

دزدی

·        دزدی به چه معنی است؟

2
دزدی

·        دزدی یعنی از آن خود کردن مخفیانه ی اموال همنوعان خویش.

·        سؤال این است که علل دزدی چیستند؟

3
دزدی

·        به زعم محمود دولت آبادی، دزدی خصیصه و خصلتی است که در نهاد و «نهفت» اعضای جامعه، نهاده شده است.

·        فرض را بر آن بگذاریم که حق با او ست.

·        سؤال این است که سوبژکت این خصیصه و خصلت چیست و یا کیست؟

·        چه قوه ای، چه مرجعی و یا چه اوتوریته ای این خصیصه را در نهاد و نهفت اعضای جامعه گذاشته است؟

4
دزدی

·        محمود دولت آبادی به احتمال قوی، مذهبی نیست.
·        لائیک است.
·        اگرچه بلحاظ جهان بینی فرقی با دکتر محمود احمدی نژاد و علامه های دیگر ندارد.
·        یعنی بسان آنها جهان بینی ایدئالیستی ـ عینی دارد.

·        و بسان آنها وارونه بین و وارونه اندیش و وارونه نما ست.
·        همه چیز جامعه و جهان در آئینه ضمیر این جماعت، روی کله شان قرار دارند.
·        یعنی پا در هوا و سر در زمین اند.

5
دزدی

·        اگر خدا و مأمورین زبان نفهم خدا (قضا و قدر و جن و ملک)  این خصلت ها و خصیصه ها را در نهاد و نهفت اعضای جامعه ننهاده اند، کی نهاده است؟

6
دزدی

·        ابنای بشر که دزد مادر زاد نیستند.

·        دزدی اصلا نمی تواند مادر زادی، خدا دادی و یا طبیعت دادی باشد.
·        دزدی پدیده ای اجتماعی و لاجرم، اکتسابی است.
·        دزدی در جامعه آموزش داده می شود و آموخته می شود.

·        سؤال این است که چرا دزدی کسب ضرورت می کند، در روح و روان اعضای جامعه ای مقبول می افتد، به رسمیت شناخته می شود، جامه عمل می پوشد  و نسل به نسل انتقال می یابد؟

7

دزدی

·        قبل از پاسخ به این پرسش ها، باید با اطمینان تجربی و منطقی آهنین گفت که محمود دولت آبادی، اشتباه می کند:
·        همه اعضای جامعه، منهای پارسایان استثنائی از قبیل محمود دولت آبادی و جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و دکتر محمود احمدی نژاد و کوسه و کروب و موسوی اردبیلی و هردنبیلی و نوادر دیگر روزگار، دزد نیستند، دزدی نمی کنند، دزدی هم در نهاد و نهفت آنها، نهاده نشده است، بلکه ـ چه بسا ـ قربانیان مظلوم و بی پناه دزدی و دزدان اند.

·        درد طبقاتی محمود دولت آبادی و احمد شاملو و روشنفکران با عبا و بی عبای طبقه حاکمه انگل و پتیاره این است که در برج عاج آسمان خراش خود نشسته اند و از پنجره برج عاج خود،  جامعه را تماشا می کنند و همه کس به چشم شان هیئت مور و ملخ به خود می گیرد.
·        به همین دلیل، این جماعت روشنفکر برج عاج نشین طبقه حاکمه به تحقیر توده می پردازند و از پنجره برج بلند خود تف بر «مور و ملخ» می اندازند.

8

کلیدر  

این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت وقدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را
از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود
وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.


·        این سخنان کاراکتری در کلیدر می تواند از نمایندگان فاشیسم و یا فوندامنتالیسم باشد.
·        از جلال آل احمد و یا احمد شاملو باشد.
·        از شوپنهاور، نیچه و هیتلر و بوش و برلسکونی و سارکوزی باشد.

·        توده مولد و زحمتکش در این جفنگ حریف در کلیدر، بی شرمانه تحقیر می شوند.

·        بانیان بی ادعا و بی نام و نشان جامعه بشری، به مثابه موجودات نکبت زده تصور و تصویر می شوند.

·        جالب تر اما راه حل نیچه ئیستی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی حریف در کلیدر  است:

·        راه نجات «مور و  ملخ» از نکبت نهادی ـ «نهفتی»، ظهور رضا شاهی، آدولف هیتلری، خمینی و خامنه ای و کوسه و کروب و قلدر قهار تازیانه به دست بی رحمی قلمداد می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر