۱۳۹۵ خرداد ۳۰, یکشنبه

سیری در فرمایشات رهبران ملت ایران (13 )


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطانپور

احمد شاملو

من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه

من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ
سر سبز تر ز جنگل

من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا

من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات

من مرگ را
سرودی کردم

·        معنی تحت اللفظی:
·        من برگ را به سرودی سر سبزتر از بیشه و پرتپش تر از دل دریا تبدیل کردم.
·        من موج را به سرودی پر نبض تر از انسان و پر طبل تر از حیات تبدیل کردم.
·        من عشق را به سرودی پرطبل تر از مرگ و سرسبزتر از جنگل تبدیل کردم.
·        من مرگ را به سرودی تبدیل کردم.  

1
·        آنچه در این بند واپسین شعر شاملو، از دید فرمالیستی او، شق القمر قلمداد می شود، اختراع چند صفت از چند اسم است:

الف
پرنبض   

ب
پرطبل  

پ
پرتپش  

2
·        جلال آل احمد و احمد شاملو را می توان نمایدنگان فرمالیسم فئودالی افراطی و توخالی محسوب داشت.
·        «همه لرزش دست و دل» هر دو و همه دغدغه خاطر هر دو و همه اختراعات فخرانگیز هر دو در سرهم بندی کردن چند اصطلاح پرطمطراق و در طرز تبیین پرهارت و پورت خلاصه می شود.

3
·        سرهم بندی کردن واژه های «رئیس» (ترجمه واژه فرنگی شف) و خزعبلات (ترجمه واژه فرنگی بلودزین)  و غیره و طرز تبیین کج و کوله، ضمن تخریب ساختار زبان فارسی، شق القمر جلال آل احمد بوده است.
·        این تخریب بی مهابای زبان فارسی پس از روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی تشدید شده  و به فاجعه فکری و فرهنگی انجامیده است.
 
4
·        اختراع واژه های مرکب از قبیل پرطبل، پرنبض، پرتپش و یا شیراهنکوهمرد و غیره در قاموس احمد شاملو به اندازه اختراع الکتریسیته و سفر به کره قمر، ارزش و اهمیت داشته است.

7
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه

·        تبدیل برگ به بیشه، به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل به شکل دیالک تیک برگ و بیشه است.
·        چون برگ جزئی از درخت و درخت جزئی از بیشه است.

8
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه

·        تبدیل برگ به بیشه، از سوی دیگر به معنی وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل است.
·        برای اینکه در دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن  کل است.
·        برگ در مقایسه با درخت و بدتر از آن، در مقایسه با بیشه نقش فوق العاده فرعی دارد.

·        شق القمری که احمد شاملو به خود نسبت می دهد، تبدیل برگ به چیزی سرسبزتر از بیشه است.
·        این یعنی تبدیل جزء به چیزی برتر از کل.

·        این شق القمر حتی از دست رسول خدا و خود خدا برنمی آید.
·        این بدان معنی است که احمد شاملو «پرعظمت» تر از رسول الله و الله است.

9
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه

·        شاملو مدعی آن است که برگ را به سرودی سرسبزتر از بیشه تبدیل کرده است.
·        تبدیل برگ به سرود به معنی تبدیل ماده به روح است.
·        این ادعا را می توان به معنی استه تیزه کردن چیزها و پدیده ها قلمداد کرد.

·        مراجعه کنید به تئوری هنر، استه تیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

10


من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه

·        منظور از استه تیزه کردن برگ، می تواند سرودن شعری راجع به برگ باشد.
·        تولید تندیسی در رابطه با برگ باشد.
·        نقاشی برگ باشد.

·        سیاوش کسرائی نیز با سرودن شعر «درخت»، درخت را استه تیزه کرده است.
·        کار هنرمندان از هر نوع ـ در تحلیل نهائی ـ همین است:
·        پوشاندن جامه هنری ـ استه تیکی به اشیاء.
·        بازتولید هنری و استه تیکی اشیاء مادی.
·        تبدیل ماده به روح.
·        انسانی سازی طبیعت اول.
·        نفوذ روح در ماده.

11
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه

·        فرق، تفاوت و تضاد هنرمندان توده با جلال آل احمد و احمد شاملو و دیگر هنرمندان طبقه حاکمه  این است که آنها برگ را و هر چیز دیگر را جامه هنری و استه تیکی می پوشانند، بدون اینکه رجزی بخوانند و خودی بستایند و اینها ادعای این کرد و کار را بر لب می رانند و گرد و خاک به پا می کنند و احسنت و هلهله و هورای عوام الناس با سواد و بی سواد را درو می کنند.

12
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا

·        تبدیل برگ به سرودی پرتپش تر از دل دریا ادعای دیگر احمد شاملو در این بند شعر است:
·        احمد شاملو مدعی است که سرودش راجع به برگ، پرتپش تر از دل دریا ست.
·        در نگاه سرسری تصور و تصویر فوق العاده زیبائی در این بند شعر عرضه می شود:
·        دریا بسان انسانی و یا جانوری تصور و تصویر می شود که دل تپنده دارد.
·        احمد شاملو مدعی سرودن سرودی راجع به برگ است که تپنده تر از دل دریا ست.

13
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا

·        در لفافه ی این دریای دل مند و سرود و برگ، خود شاعر ایدئالیزه می شود.
·        وقتی از منگرائی فرمالیستی ـ فئودالی ـ فاشیستی افراطی سخن می رود، منظور همین است.

·        اگر همین دو جمله شعر شاملو راجع به برگ را با شعری از نصرت رحمانی ـ یکی دیگر از شعرای طبقه حاکمه و دوست شاملو ـ مورد مقایسه قرار دهیم، زباله وارگی شخصیتی و هنری و استه تیکی احمد شاملو آشکار می گردد.

14
·        نصرت رحمانی، برگ را عملا و نه در حرف و نه در ادعا و نه در رجز ـ به «سرودی سرسبزتر از بیشه و پرتپش تر از دل دریا» تبدیل کرده است.
·        بی آنکه دست به خودنمائی زده باشد و به خودستائی نیازی داشته باشد:
·        به تصور و تصویر برگ توسط نصرت رحمانی آفرین باید گفت.
·        اگر چه او هم از شعرای طبقه حاکمه است و بلحاظ ایده ئولوژیکی تفاوت تعیین کننده ای با احمد شاملو ندارد:

برگ چنار خشکی از شاخه دور شد
چرخید در فضا
در زیر پای خسته من له شد.

آیا
دست بریده ی مردی بود
لبریز التماس؟

فریاد استخوان هایش برخاست،
آه!  

و آفتاب خسته بیمار
از غرب می وزید
پاییز بود،
عصر جمعه ی پاییز.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر