۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

سیری در شعری از آذر و رضوان (14)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر عشقی به جدائی می انجامد.
·        تو اما نرو و نگذار که کار به جدائی کشد.

1
·        عشق یکی از  مفاهیم معروف خاص و عام از دیرباز است.
·        مفهوم عشق، اما مفهومی مبهم است و تعریف استانداردی از آن در دست نیست.
·        واژه عشق، قابلمه ای است، که هر کس، آش دلخواه خود را در آن می پزد و به خورد این و آن می دهد و کسی نمی داند که محتوای آش در قابلمه عشق چیست.

·        ما باید در فرصتی دیگر، به بررسی همه جانبه مفهوم عشق خطر کنیم.
·        عشق چیست که هر ننه قمری بطرز اغراق آمیزی آن را ایدئالیزه می کند؟

2

اروس  
   یعنی عشق جنسی
 در اساطیر یونان الهه عشق بود.
رومی ‌ها او را آمور (عشق) یا کوپیدو (اشتیاق) می ‌نامیدند.


کوپیدو و پسیخه 
 عشّاق اساطیری در جهان کلاسیک باستان
  در اساطیر روم باستان   
اروس و پسیخه
 در اساطیر یونان باستان

·        امروزه در غرب به تابلوی در خیلی از فاحشه خانه ها نوشته اند:
·        اروس 

·        اروس و پسیخه (زن و مرد) و یا کوپیدو و پسیخه دو الهه عشق در اساطیر جهان باستان (یونان و روم) بوده اند.

الف
·        نوشتن اروس بر در فاحشه خانه ها بدان معنی است که اجامر میان فحشا و عشق و در بهترین حالت، میان سکس و عشق علامت تساوی می گذارند.

ب
·        در خیلی از فیلم های امپریالیستی، عملیات جنسی (سکس) را عشقبازی می نامند.

ت
·        واژه عشق در این جور موارد مورد سوء استفاده قرار می گیرد و تحریف می شود.

·        شاید به همین دلیل بوده که شاعر عیرانی مهاجری در غرب، عکس جفتگیری خرها را در صفحه فیس آبادش منتشر می کند و از عشق بازی خر ها کیف خر می کند.

3

·        خواجه شیراز معلوم نیست، به چه دلیل تجربی و منطقی، عاشق شدن را پیش شرط نامیرائی قلمداد می کند:

ساقی به نور باده برافروز، جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        ساقی جام ما را از شراب پر کن.
·        مطرب تو هم بنواز.
·        برای اینکه جهان به کام ما شده است.

·        حتما حریفی از خواجه پرسیده:
·        چی شده که جهان که عجوزه ای بی وفا و دامادکش و حقه باز بوده، ناگهان تغییر ماهیت داده و به ساز شما رقصیده است؟

4
 ما در پیاله، عکس رخ یار دیده ‌ایم
ای بی ‌خبر ز لذت شرب مدام ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای بی خبر از باده خواری پیگیر ما، ما در پیاله شراب، عکس روی یار را دیده ایم.

·        این دلیل خواجه است.
·        دلیل تغییر ماهوی جهان عجوزه واره ی صد شوهر کرده ی شوهرکش بی وفا و غدار و مکار، این است که خواجه و شرکاء، در پیاله، عکس روی یار را دیده اند.

·        حتما حریفی پرسیده:
·        دیدن عکس یار (مثلا تیمور لنگ)  در آئینه شراب جام که دلیل بر تحول ماهوی عجوزه بی وفای جهان و کامروائی میخواران نمی شود.

5
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر کس دلش به عشق زنده شود، نامیرا می گردد.
·        به همین دلیل، دوام ما بر روزنامه عالم ثبت شده است.

·        این طرز استدلال ایراسیونالیستی خواجه است.
·        خواجه خردستیز است.
·         مفاهیم در قاموس خواجه به دلخواه تعریف و عملا تحریف می شوند.

·        عشق چه ربطی به عکس یار در پیاله دارد؟
·        چرا باید عشق به ابدیت کسی و ثبت دوامش در جریده عالم منجر شود؟

6

·        مالک الشعرای بهار شعری انتقادی ـ اجتماعی دارد  که واژه عشق در آن به خدمت گرفته شده است:

شمعیم و دلی مشعله ‌افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ

افسانه بود، معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ

حاجی که خدا را به حرم جست، چه باشد
از پارهٔ سنگی شرف اندوز و دگر هیچ

خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ

روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ

ز این قوم چه خواهی، که بهین پیشه ‌ورانش
گهواره ‌تراش‌ اند و کفن ‌دوز و دگر هیچ

ز این مدرسه هرگز مطلب علم که اینجا ست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ

خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دل ‌افروز و دگر هیچ

·        محتوای این شعر بهار، تفاوت ماهوی با محتوای غزل فوق الذکر از حافظ ندارد.
·        ما به تحلیل این شعر بهار خطر می کنیم تا مسئله روشن تر شود:

7
شمعیم و دلی مشعله ‌افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        ما به شمع مشعل افروز شباهت داریم و بس.
·        شب تا سحر زار می زنیم و بس.

8
افسانه بود، معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        وعده دیدار با یار چیزی جز وعده مرموزی نیست.

·        این یار که وعده دیدارش داده شده، احتمالا همان یاری است که خواجه عکسش را در آئینه شراب آئینه وار پیاله دیده است.

9

حاجی که خدا را به حرم جست، چه باشد
از پارهٔ سنگی شرف اندوز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        حجاج که خدا را در سنگ کعبه جسته اند، چه حاصلی از پاره سنگ شرف اندوزی می توانند داشته باشند.

·        انتقاد عنگلابی بهار این است که خدا را باید در دل خویش جست و نه در سنگ کعبه.

·        انتقاد بهار، انتقادی فرمال و بی محتوا ست:
·        بهار اگر بلحاظ توسعه فکری بدتر از حجاج نباشد، بهتر از آنها  هم نیست:
·        بهار از اعضای طبقه حاکمه است و به خدای طبقه حاکمه ایمان دارد.

·        مدرنیته بهار همان «مدرنیته» سطحی و صوری و فرمال جلال آل احمد است:
·        جلال خداشناس عنگلابی، نماز می خواند.
·        ولی از گذاشتن مهر نماز پرهیز می ورزد و با این عمل عنگلابی چنان وانمود می کند که انگار شق القمر کرده است.

10
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر می خواهی به درجه اولیاء الله (صاحبان اعجاز و بزرگواری ها) ارتقا یابی، برو مردانگی و عشق یاد بگیر و بس.

·        بزعم استاد دانش کاه، شجاعت و عشق آموختنی اند.
·        همانطور که می توان ریاضیات آموخت، به همان سان هم می توان مردانگی و عشق آموخت.

·        سؤال اکنون این است که این عشق چیست و چگونه می توان آن را آموخت و کجا می توان آموخت؟ 

11
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        روزی جزو عمر محسوب می شود که در آن روز، با بذل نگاه مهرباری، دلی را شاد کنی.

·        ظاهرا، مردانگی و عشق از دید استاد، همین است:
·        نگاه مهرباری، ارزانی هر رهگذری کردن و بس.

12
ز این قوم چه خواهی، که بهین پیشه ‌ورانش
گهواره ‌تراش‌ اند و کفن ‌دوز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        امیدی به این جماعت نیست.
·        چون بهترین کسب و کار پیشه وران این جماعت، تولید گهواره و کفن است.

·        شاعر طبقه حاکمه تنها عیبی که در جامعه می بیند، تولید وسایل لازمه برای نگهداری از نوزاد و اسباب کفن و دفن  مرده ها ست.
·        دیواری کوتاهتر از دیوار کوتاه مولدین زحمتکش برای اعضای طبقه حاکمه وجود ندارد.
·        در حرف از هومانیسم (مردانگی و عشق)  هارت و پورت کردن و در عمل به صورت خلق زحمتکش تف کردن.

13
ز این مدرسه هرگز مطلب علم که اینجا ست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        در این مدرسه از علم خبری نیست.
·        دار و ندار این مدرسه تخته سیاهی است و چند بد آموز و بس.

·        انتقاد از کسب و کار پیشه وران (تولید گهواره و کفن و غیره) به انتقاد از آموزش و پرورش منتهی می شود.

14
خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دل ‌افروز و دگر هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        آلترناتیوی که بهار برای عمر می خواهد، دیدن رخ یار است و بس.

·        این رخ همان یاری است که حافظ در پیاله دیده و جهان به کامش گشته است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر