۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

سیری در شعری از آذر و رضوان (10)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

من
با سیبی
از بهشتی بی عشق
آزاد ات (تو را آزاد)  کرده ام
اما تو
با سنگی
همخوابه مارهایم (مرا همخوابه مارها) می کنی
مگو که می خواهی
آدم ام (مرا آدم)  کنی

·        همانطور که ذکرش گذشت، این شعر آذر اصفهانی حاوی ظرافت های تئوریکی (نظری)  ـ متدیکی (اسلوبی)  ـ هنری ـ استه تیکی مستوری است که بدون تأمل عرقریز نمی توان به کشف شان نایل آمد:

1
من
با سیبی
از بهشتی بی عشق
آزاد ات (تو را آزاد)  کرده ام
اما تو
با سنگی
همخوابه مارهایم (مرا همخوابه مارها) می کنی

·        آذر اصفهانی، بدون اینکه حتی اشاره ای به ابلیس در هیئت مار کند، به ترفند هنر، آن را به خاطر خواننده خطور می دهد:
·        اگر کسی بخواهد، سخن آذر را دقیق تبیین دارد، باید به شرح زیر فرمولبندی کند:  

من
به وسوسه مار که استتار ابلیس بود،
تو را به خوردن سیب فراخوانده ام و  
از بهشتی بی عشق
آزاد ات کرده ام
تو اما مرا سنگسار می کنی
و به همخوابگی با مارها وامی داری.

2
مگو که می خواهی
آدم ام (مرا آدم)  کنی

·        آذر اصفهانی در این جمله نیز همان ترفند فوق الذکر را تکرار می کند:
·        آدم در این جمله آذر به معانی متنوع و متعدد به کار می رود:

الف
·        به معنی قرینه دیالک تیکی حوا
·        به معنی روی دیگر مدال آدمیت
·        به معنی نیمه دیگر بشریت  

ب
·        به معنی تربیت مثبت
·        به معنی ارتقای حیوان به مقام انسان
·        به معنی تکامل و توسعه کیفی آدمی
·        به معنی تحول ماهوی (گذار انقلابی از جانور به انسان)
·        عبور شورانگیز از قلمرو بی چون و چرای غریزه به عالم عقل

ت
·        آدم در این جمله کوتاه جلوه فروشی های شورانگیز دارد:
·        از آدم به مثابه نیای انسانی تا آدم به مثابه انسان انتزاعی تا آدم به مثابه نتیجه گذار تکاملی از مرحله توسعه حیوانی به قله ی متعالی انسانی.

3
مگو که می خواهی
آدم ام کنی

·        اعجاز هنر همین است.
·        تلنگر از پی تلنگر بر غول تخیل (فانتزی)
·        تازیانه پشت تازیانه  بر کفل سمند خیال.

·        آنچه دست و پای احساس و اندیشه روشنفکر جامعه طبقاتی نکبت بار را می بندد، بیگانگی با خدای خاک است.
·        غفلت طبقاتی از آفریننده زندگی است.
·        به همین دلیل رشد فکری، احساسی، هنری و استه تیکی روشنفکر جامعه طبقاتی، سطحی و صوری و توخالی می ماند:  

4
من
با سیبی
از بهشتی بی عشق
آزاد ات (تو را آزاد)  کرده ام
اما تو
با سنگی
همخوابه مارهایم می کنی
مگو که می خواهی
آدم ام کنی

·        آذر اصفهانی به سبب ناتوانی از کل اندیشی، به سبب بیگانگی با خرد کل اندیش (فلسفه)، برای «توضیح» آنتی فمینیسم، با کله به چاه فمینیسم آنتی فمینیستی امپریالیسم می افتد و خیال می کند که دعوا در جامعه و جهان، دعوای جنسیتی است.
·        خیال می کند که دعوا میان جماعت زن و جماعت مرد است.

·        آذر اصفهانی خیال می کند که زن ستیزی ریشه جنسیتی دارد.
·        خیال می کند که مردان جامعه و جهان اند که زنان جامعه و جهان را به نیت تربیت، سنگسار می کنند و همخوابه مارها می سازند.
·        اکثریت قریب به اتفاق روشنفکریت عقب مانده عیران در سطح چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی پرسه می زنند.
·        به همین دلیل دیگر توان درجا زدن در سطح توسعه نایله را حتی ندارند.
·        سقوط به قهقرا برای این روشنفکریت پیش برنامه ریزی شده است.

5
من
با سیبی
از بهشتی بی عشق
آزاد ات (تو را آزاد)  کرده ام
اما تو
با سنگی
همخوابه مارهایم می کنی
مگو که می خواهی
آدم ام کنی

·        بهشت برین، نه برهوت خالی از عشق، بلکه جامعه ی مبتنی بر عشق اصیل و حقیقی بوده است و خواهد بود.
·        جامعه مبتنی بر همبستگی و برابری بوده است و خواهد بود.
·        جماعت زن دهها هزار سال رهبر خردگرای جامعه کمونیستی آغازین بوده اند و مردان و کودکان در انتساب به زنان کسب هویت و شخصیت کرده اند.
·        هزاران سال، هر مردی به نام زنش نامیده شده است و هر کودکی به نام مادرش.
·        بقایای فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کمونیستی آغازین، همچنان و هنوز در مناطقی از جهان وجود دارند.
·        تا چندی قبل، شاید هنوز هم در مناطقی از ایران، مردان و کودکان به نام زنان کسب هویت می کردند و می کنند:
·        پسر فاطمه.
·        شوهر زهرا.
·        برادر نرگس.

6
·        ستم بر زن، ربطی به فرم پدرسالاری جامعه اولیه نداشته و ندارد.
·        در جامعه کمونیستی آغازین، نه مادرسالاری دال بر سلطه زنان بر مردان بوده است و نه پدرسالاری دال بر سلطه مردان بر زنان.
·        ما در هر دو مورد با تقسیم اجتماعی کار سر و کار داشته ایم.
·        با فرمی از سازماندهی تولید مایحتاج جامعه سر و کار داشته ایم و نه با استثمار و ستم جماعت زن بر مرد و یا برعکس.

7
·        ستم بر زن (و بر مرد) با جامعه طبقاتی آغاز می شود، فرم قاونی، اخلاقی به خود می گیرد و نهادینه می شود.
·        سنگسار زن، چه با سنگ های مادی در قلمرو سلطه فوندامنتالیسم و چه با سنگ های نامرئی در قلمرو سیطره امپریالیسم، میدانی از میادین متنوع جنگ طبقاتی است.
·        ضمنا به جنس زن هم محدود نمی شود.

·        جنسیت تعیین کننده نیست.
·        تعیین کننده تعلقات طبقاتی است.

8
·        اگر کسی توان ژرف اندیشی و کل اندیشی و تیزبینی داشته باشد، متوجه خواهد شد که در هیئت زن، توده مولد و زحمتکش سنگسار می شود.
·        برای اینکه زن در بهترین حالت، پرولتاریای مضاعف است:

الف
·        زن هم پرولتر خانه است.  

ب
·        هم پرولتر مزرعه و شرکت و اداره و کودکستان و مدرسه و  کارخانه است.  
ت
·        هم مولد مثل است.  

پ
·        هم روانپزشک بی اجر و مزد است.

ث
·        هم مربی تماموقت رایگان است.  

ج
·        هم پروردگار (سعدی) بی اجر و مزد نسل جدید است.  

ح
·        هم مولد مولدین جامعه و جهان است.
·        به زبان اقتصادی، مولد وسایل جاندار تولید است.
·        زن مولد مولدین وسایل تولید و مثل است.

8
·        ستم بر زنان، ماهیتا ستم بر پرولتاریا ست.
·        ستم بر توده است.

·        سوبژکت ستم بر زنان، چه بسا زن اند.
·        این حقیقت امر را هم در کشور نکبت زده عه «هورا» و عا «شورا» می توان به عینه ـ با عینک و بی عینک ـ دید و هم در مقیاس جهانی.

·        طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی فقط از مردان با و بی ریش، با و بی عمامه، تشکیل نیافته است.

·        ستم و سلطه حاکم، نه ستم و سلطه صرفا جنسیتی، بلکه ستم و سلطه اساسا و ماهیتا طبقاتی است.

·        فقط ابلهان و ساده لوحان خیال می کنند که شوهر بر زن ستم روا می دارد.

·        شوهر قبل از اینکه مرد شود و شوهر شود، دوره فشرده «تربیت» طبقاتی می بیند.
·        دکترینه می شود.
·        به قول آذر، «آدمش می کنند»، بعد به جان همنوعانش می اندازند.

·        اگر همه مردان جامعه را تیرباران هم بکنند، ستم بر زنان ادامه خواهد یافت.

·        ستم بر زنان ـ در تحلیل نهائی ـ ستم بر پرولتاریا ست که چیزی  جز زنجیر در دست ندارد.

·        روشنفکری که ماهیت طبقاتی آنتی فمینیسم را پرده پوشی کند، نمی تواند طرفدار رهایش زنان باشد.

·        ولی می تواند همدست از زن ستیزان و مولد ستیزان باشد.
·        همدست انگلان جامعه و جهان باشد.  

پایان
ادامه دارد.

۱ نظر: