۱۳۹۵ فروردین ۲۰, جمعه

سیری در شعری از اخوان ثالث (7)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

مثل درياچه ی بزرگي، راه هاي رودها مسدود بر آن مانده  
 ـ پيوسته ـ
مي خورد از مايه، تا گردد كويري خشك
ـ نم نمك ، آهسته آهسته ـ
معبر دلخسته ي بس قتل عام آتشينش، اين
خوب گويم:
بد ترينش اين.

·        معنی تحت اللفظی:
·        گذرگاه غمناک قتل عام های بیشمار آتشین دریاچه وطنم، این است.
·        به عبارت بهتر، بدترین قتل عام آتشین دریاچه وطنم، این است.

1
معبر دلخسته ي بس قتل عام آتشينش، اين
خوب گويم:
بد ترينش اين

·        شاعر کویر خشک گشتن وطنش را در اثر قتل عام آتشین می داند.
·        منظور شاعر از قتل عام آتشین، تبخیر آب دریاچه در اثر تابش بی امان آفتاب سوزان است.
·        شاعر اشعه (خارخوشه های) نوری خورشید را به مثابه سرنیزه های بیشمار تصور و تصویر می کند که بر اندام دریاچه میهنش فرومی روند و دمار از روزگارش در می آورند.

·        این تصور و تصویر شاعر ـ حتی در مقیاس جهانی ـ فوق العاده قوی و بی همتا ست و از عظمت تخیلی او پرده برمی دارد.  

2
آي مار قهقهه، آيينه ی دلخسته را بردار
چند و چون ـ بشكسته ـ را بردار
خويش را لختي در آن بنگر
دلبر، اي دلبر

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای مار قهقههه، آیینه غمناک را، آیینه بلحاظ چند و چون بشکسته را بردار و خود را در آن بنگر.
·        ای مار دلبر.

·        ما از سطح توسعه فکری ـ فلسفی اخوان اطلاعی نداریم.
·        متأسفانه با اشعار او نیز هنوز آشنا نشده ایم.
·        ولی در این بند شعر نیز دیالک تیک دیگری برای تبیین نظر به خدمت گرفته شده است و تصور اینکه نا آگاهانه باشد، دشوار است:  
·        دیالک تیک چند و چون
·         
·        دیالک تیک چند و چون بسط و تعمیم دیالک تیک کمیت و کیفیت است، که یکی از قوانین مهم فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی برای توضیح تحولات کیفی است:

·        مثال:

الف
·        آب در سماور به تدریج گرم می شود.
·        تا دمای 99 درجه سانتیگراد تغییری در کیفیت مایع آب صورت نمی گیرد.
·        ما تا 99 درجه سانتیگراد با تغییرات کمی (چندی) آب سر و کار داریم.

ب
·        آب سماور به محض رسیدن به 100 درجه سانتیگراد، شروع به غلغل می کند و تبخیر می شود:
·        آب مایع به بخار استحاله می یابد.
·        گازی شکل می شود.
·        کیفیت آب عوض می شود.
·        آب تغییر کیفی (چونی) می یابد.

·        مراجعه کنید به قوانین دیالک تیکی، دیالک تیک کمیت و کیفیت، کلنجار مفهومی ستاره و سار در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

3
آي مار قهقهه، آيينه ی دلخسته را بردار
چند و چون ـ بشكسته ـ را بردار
خويش را لختي در آن بنگر
دلبر، اي دلبر

·        در این بند شعر برای اولین بار مار قهقهه مطرح می شود.

·        مار قهقهه اما چیست؟

·        حریفی داستان مار قهقهه را به تفصیل نوشته و منتشر کرده است.

·        ما نخست آن را نقل و بعد تحلیل می کنیم:

سرچشمه:
پاکدوست

مار قهقهه، یا آئینه ی تمامنما
روزی، روزگاری در شهر و دیاری،
ماری پیدا شده بود،
که شبانه به درون منزلسرای مردم می خزید
 و گوسفندان آنها  را طعمه می کرد و می بلعید.
مردم که بستوه آمده بودند،
جوانان خود را یکی پس از دیگری به جنگ وی فرستادند.
ولی سلاح هیچکدام از آنها کارگر نمی شد
 و مار آنها را نیز می بلعید.
این داستان سینه به سینه گشت
تا به گوش پهلوان دلیری در روستائی دور دست رسید.

او که تا آنزمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
 با خود اندیشید:
«این کار کار من است.»

او قصد خود را برای پدر حکایت کرد و از او اجازه خواست،
که به جنگ اژدها برود.
پدر که جز این پسر کسی نداشت به وی گفت:
«پسرم، کسی با تیر کمان و شمشیر بر این اژدها چیره نگشته و اگر سلاحی بتواند بر او کارگر شود،
با سلاحی باشد که ساخته دست پیری دانا باشد
که در غاری دور از چشم مردم زندگی می کند.
پس نخست او را بجوی و بیاب
و صلاح کار از او بپرس.»

پسر رفت و رفت تا بالاخره آن پیر خردمند تارک دنیا را یافت
 و ماجرا را شرح داد.
پیر دانا به وی گفت:
« پسرم، هیچ افزاری بر این اژدها کارگر نمی شود.
 اندکی استراحت کن، تا راهی برای چیره شدن بر آن بیابم.»

 پسر شب را با اندیشه غلبه بر آن اژدها سپری کرد.
با طلوع افتاب از خواب برخاست و به پیر دانا
که در کارگاه خود مشغول بود، ادای احترام کرد.
پیر دانا به او گفت:
« پسرم شمشیر را کنار بگذار
 و این آئینه را با خود به غار آن اژدها ببر
 و هنگامی که او با هیبت ترسناک خود به تو حمله کرد،
خود را مباز و بر جای بایست و آیینه را مقابل اژدها چنان بگیر، که او خود را در آن تماشا کند!
آنگاه خواهی دید، که او با دیدن خود در این آئینه آنچنان قهقهه خواهد زد، تا جان بسپرد و مردم از شر او رها شوند!»

 پسر فرمان پیر را بگوش جان سپرد و رفت و رفت
تا به غار اژدها رسید.
اژدها که بوی بنی بشر را شمیده بود،
 شتافت تا او را ناکار کند.
پسر آئینه را بر زمین نهاد و نهراسید و منتظر ماند تا مار چهره خود را درآن مشاهده کند.
مار با دیدن خود در آئینه آنچنان قهقهه زد،
 تا به خاک افتاد و جان داد و مردم از شرش خلاص شدند
و جشنی پر شور به پاس آن پهلوان جوان برپا کردند
 و با اغذیه خوشمزه از او پذیرائی نمودند.

پایان
مراجعه کنید به   در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر