۱۳۹۵ فروردین ۲۱, شنبه

شازده کوچولو تکخال امپریالیسم (20)


تحلیلی از 
ربابه نون

بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت
آن وقت من صدای وزيدن باد را در گندم‌ زار دوست خواهم داشت.
 
• در این بخش از قصه شازده کوچولو، مقوله استراتژیکی «اهلی شدن» تئوریزه می شود و از فواید و مزایای خارق العاده اش پرده برداشته می شود:

1
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می ‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.

• در این جملات آخر روباه، تئوری شناخت مطلقا باطل علامه امپریالیسم به خورد کودکان مردم داده می شود:
اگر تیز بنگریم، مسئله این است که گندم و گندمزار چیست؟


2
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می ‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.

• روباه برای پاسخ به این مسئله، دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت را به شکل دیالک تیک گندم و گندمزار ـ من بسط و تعمیم می دهد.

• برای کشف ترفند معرفتی ـ نظری (ترفند مربوط به تئوری شناخت) سنت اگزوپری، باید نقش تعیین کننده در این دیالک تیک را کشف کرد.

• در دیالک تیک گندم و روباه نقش تعیین کننده از آن گندم است.
• چگونگی و چیستائی و سودمندی و زیانمندی گندم و گندمزار را فقط می توان با توجه به خود گندم و گندمزار تعیین کرد.
• یعنی نقش تعیین کننده در این دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (دیالک تیک گندم ـ روباه)، از آن اوبژکت شناخت (گندم) است و نه از آن سوبژکت شناخت (روباه)

3
 
بعلاوه، خوب نگاه کن!
آن گندم ‌زارها را در آن پايين می ‌بينی؟
من نان نمی ‌خورم و گندم در نظرم چيز بيفايده ‌ای است.

• علامه اما این دیالک تیک را وارونه می سازد و چیستائی و چند و چون گندم را بنا بر سلیقه و علاقه روباه تعیین می کند.
• یعنی نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت شناخت (روباه) می داند.
• این به معنی وارونه کردن این دیالک تیک است.

• این به معنی سوبژکتیویسم معرفتی است که یکی از مکاتب مهم امپریالیسم برای عوامفریبی است.
• به ترفند همین سوبژکتیویسم، هیچ چیزی تعریف روشن ندارد.
• هیچ حقیقت عینی وجود ندارد.
• هر چیز آن است که هر ننه قمری بسته به سلیقه و علاقه اش ادعا می کند.
• چون روباه بزعم علامه، گندم نمی خورد، پس گندم بی فایده است و با زباله یکی است.
• بگذریم از این حقیقت امر که روباه اگر گرسنه باشد، همه چیز می خورد.
• دهقانان روباه را انگورخور قهاری می دانند.
• روباه به روایت دهقانان، خوشه انگور را یکجا نوش جان می کند.
 
• چرا روباه نباید نان بخورد؟

4
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است

این جفنگجمله سنت اگزوپری را باید دوبار خواند و فراموش نکرد.
گندمزار ها روباه را به یاد هیچ چیز نمی اندازند.

• چرا باید این جفنگجمله علامه را به خاطر سپرد؟

5
• برای اینکه دو ثانیه بعد خواهد گفت:

گندم به رنگ طلا ست

• اگر گندم روباه را به یاد هیچ چیز نمی اندازد، پس طلا در این میان چیست؟

• سؤال این است که دلیل این حواس پرتی ها چیست؟
 
• چرا باید نویسنده ای که هر جمله خود را دهها بار می خواند و تصحیح می کند، این چنین حواس پرت باشد؟

6
 
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت

• دلیل این حواس پرتی ها احتمالا در دیالک تیک خریت و خردستیزی است.
• این بدان معنی است که خردستیزی فقط یک روی مدال است.
• روی دیگر این مدال، خریت خود خردستیز است.
 
• خردستیز چه بسا خودستیز است.
• خودستیزی نشانه خریت است.
• چون حتی جانوران از خودستیزی پرهیز می ورزند.

• ما با این جور حواس پرتی ها در قرآن کریم بکرات مواجه می شویم.
• آنجا نیز به همین دلیل است.
 
• خردستیزی، خود خردستیز را نیز از نعمت خرد محروم می سازد.
 
 
• همه این اجامر از شوپنهاور تا نیچه، از یاسپرس تا پوپر و خیلی از هنرمندان امپریالیستی خردستیز و خودستیز همزمان اند.
• یعنی خریت و خردستیزی با هم اند.

7
• در رمان یکی از نویسندگان امپریالیستی که جایزه های رنگارنگ به نصیب برده و شهرت جهانی کسب کرده، قهرمان رمان در گوشه اتاق بی همه چیزی، لخت و عریان نشسته و بشقابی مملو از مدفوعات خشک جلوی خود نهاده و ضمن دشنام دادن به همه چیز و همه کس، تکه تکه از محتوای بشقاب برمی دارد و نوش جان می کند.

8
گندم ‌زارها مرا به ياد هيچ چيز نمی ‌اندازند
و اين جای تأسف است
اما تو موهای طلايی داری
و چقدر خوب خواهد شد
آن وقت که مرا اهلی کرده باشی
چون گندم که به رنگ طلا ست
مرا به ياد تو خواهد انداخت

• این سخن روباه ضمنا بدان معنی است که گندمزار زرین فی نفسه زیبا نیست.
• بود و نبودش برای روباه یکسان است.
• اما اگر شازده موطلائی روباه را اهلی کند، گندمزار در طرفة العینی زیبائی کسب می کند و تأسف روباه از بین می رود.

• اینجا نیز فرم دیگری از سوبژکتیویسم تبلیغ می شود:
• جذابیت گندمزار زرین نه به خاطر خود اوبژکت شناخت، بلکه به خاطر رنگ موی یار است که زیبا می شود.
 
• سوبژکت در این مورد شازده موطلائی است که به گندمزار هیچ و پوچ جذابیت اعطا می کند.
 
• زیبائی و زشتی گندمزار اما نه سوبژکتیو، بلکه اوبژکتیو است.
• عینی است.
• در خود گندمزار است.
بی اعتنا به بود و نبود شازده موطلا ست.
 
• البته جنبه سوبژکتیو هم نقش معینی در درجه جذابیت گندمزار بازی می کند.
ولی نقش تعیین کننده از آن جنبه اوبژکتیو است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر