۱۳۹۵ فروردین ۲۶, پنجشنبه

سیری در شعری از اخوان ثالث (11)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

او که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار کار من است»

·        سؤالی که ما را از دیرباز به خود مشغول داشته، این است که چرا تئوری نخبگان، این چنین عمیق در روح جامعه بشری رخنه کرده است که دیالک تیک شخصیت و توده وارونه می شود؟
·        آن سان که نقش تعیین کننده در این دیالک تیک نه از آن توده، بلکه از آن این و آن قلمداد می شود؟

·        با اینکه همه اجامر می دانند که کلید تحولات اجتماعی به دست همین توده است.

1
او که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار کار من است»

·        در فلسفه بورژوائی واپسین، کم نیستند، فیلسوفانی که دیالک تیک اساسی هستی را، یعنی دیالک تیک وجود و شعور و یا دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی را مانی پولیزه می کنند و به جای آن، دیشوتومی (ثنویت) وجود و داشتن را می نشانند.
·        ساده لوحانه است، اگر کسی خیال کند که آماج اجامر، پرده پوشی مسئله اساسی فلسفه است و بس.

·        مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        اگر کسی با طرز تفکر اعضای طبقه حاکمه اندکی آشنائی داشته باشد، متوجه منشاء طبقاتی این دیشوتومی می شود:

2

او که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار کار من است»

·        طبقه حاکمه واژه ی داشتن را با مفهوم مالکیت خصوصی پر کرده است.
·        منظور طبقه حاکمه  از دیشوتومی داشتن و وجود، دیالک تیک وجود و مالکیت خصوصی است.
·        وجود طبقه حاکمه به مالکیت خصوصی بر وسایل تولید وابسته است.
·        سلب مالکیت خصوصی از طبقه حاکمه به معنی قبض روح طبقه حاکمه است.
·        به معین مرگ قطعی طبقه حاکمه است.
·        دلیل تقدس مالکیت خصوصی هم همین جا ست.

·        مالکیت خصوصی چشم اسفندیار هم بردگی اجتماعی و هم رهایش اجتماعی است.

3
·        با سلب مالکیت بر وسایل تولید، با تعویض فرم اجتماعی مالکیت بر وسایل اساسی تولید با فرم خصوصی آن، توده «بی همه چیز» گشته است و طبقه حاکمه «با همه چیز.»
·        بدین طریق، دیالک تیک فقرا و اغنیاء تشکیل یافته است.
·        دیالک تیک فقرا و اغنیا فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک توده و طبقه حاکمه است.

·        از این به بعد، «بی همه چیزی» به فحش واژه ای، به تحقیر واژه ای، به توهین واژه ای در زرادخانه واژگانی طبقه حاکمه استحاله یافته است.
·        فحش واژه های دیگر طبقه حاکمه از قبیل توده بی سر و پا فرم هائی از بسط و تعمیم همین مفهوم «بی همه چیزی» است.

4
·        مفهوم «بی همه چیزی» فحشمفهوم توخالی نیست.
·        مفهوم «بی همه چیزی» مفهومی رئالیستی و راسیونالیستی است:
·        توده با از دست دادن وسایل اساسی تولید مایحتاج خویش، همه چیز مادی و فکری و روحی خود را از دست داده است.
·        سلب آدمیت شده است.
·        سلب فردیت و منیت و شخصیت و هویت شده است.
·        آن سان که کسی برای توده تره حتی خرد نمی کند.

5
او که تا آن زمان بر همه ی دشمنان مردم چیره گشته بود،
با خود اندیشید:
«این کار کار من است»

·         از این به بعد دیالک تیک مولد و مفتخور وارونه شده است.
·        مفتخور بر گرده مولد نشسته است.
·        نه فقط بر گرده فیزیکی مولد، بلکه بر گرده فکری، پسیکولوژیکی، اتیکی و استه تیکی (ایده ئولوژیکی) مولد نشسته است.
  
·        نتیجه ی این وارونگی اما از چه قرار است؟

6
·        نتیجه این وارونگی دیالک تیک مولد و مفتخور، دیالک تیک توده و طبقه حاکمه، انتقال همه اهرم های اوتوریته مادی و فکری به دست طبقه حاکمه است.
·        طبقه حاکمه علاف و انگل و پتیاره و هیچکاره، همه کاره گشته است و توده مولد، زحمتکش، سازنده و همه کاره، هیچکاره.
·        سرتاسر تاریخ جامعه طبقاتی نشاندهنده این است که سر رشته ی همه کارهای مادی، فکری، فرهنگی، اتیکی (اخلاقی)، هنری، استه تیکی در انحصار طبقه حاکمه بوده است.
·        چون با خروج جامعه اشتراکی آغازین و ورود به جامعه طبقاتی، کار عمدتا فکری حرفه اصلی طبقه حاکمه گشته است و بار سنگین کار مادی به توده تحمیل شده است.

7
·        توده یا روشنفکر (فیلسوف، دانشمند، عالم، واعظ، سیاستمدار، هنرمند و غیره)  توده ای ارگانیک نداشته است و یا اگر هم هر از گاهی داشته باشد، نه از توده، بلکه از اعضای طبقه حاکمه بوده است.
·        روشنفکر مهاجر از اردوگاه طبقه حاکمه به اردوگاه توده بوده است.

·        سؤال از دیر باز این است که دلیل این مهاجرت از اردوگاه پر ناز و نعمت طبقه حاکمه به اردوگاه پر نیاز و ریاضت توده چیست؟

ادامه دارد.

۱ نظر: