۱۳۹۵ فروردین ۱۴, شنبه

سیری در شعری از اخوان ثالث (1)


 سرچشمه:
صفحه فیسبوک فروغ اد
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

در افسانه ها داريم:
مار قهقهه
آنچنان ماري بود كه
از فرط آتشباري، كشت و كشتار و حمله و غیره
شهري را به ستوه آورده بود
و هيچ دليري حريف او نمي شد
تا سرانجام پهلوان پير جهان ديده ای
داوطلب مي شود تا شهر را از شر و شرار او خلاص کند.

پهلوان پیر
آيينه ی بزرگ قد نمائی جلوی آن اژدها می گذارد
و مار با مشاهده چهره ی واقعي خود
به قهقهه مي افتد
و هر چه بیشتر می بیند، قهقهه اش شدت می گیرد
و سرانجام می افتد و مي ميرد.
فروغ


ميهنم آيینه اي سُرخ است
با شكافي چند، بشكسته،
كه نخواهند التيامي داشت
ز آنكه قابي گرد شان را با بسي قلاب ها بسته
مثل درياچه ی بزرگي، راه هاي رود ها مسدود بر آن مانده
ـ پيوسته ـ

مي خورد از مايه، تا گردد كويري خشك
ـ نم نمك ، آهسته آهسته ـ

معبر دلخسته ي بس قتل عام آتشينش، اين
خوب گويم:
بد ترينش اين.

آي مار قهقهه، آيينه ی دلخسته را بردار
چند و چون ـ بشكسته ـ را بردار
خويش را لختي در آن بنگر
دلبر، اي دلبر

اي درونت كُشته ما را
و برونت كُشته ـ با آوازه ـ عالم را
- اي فقط آوازه، ديگر هيچ -
خويش را بنگر، ببين چوني؟
چيستي، آزار يا آزر؟
يا مَهيب خويش خور، آذر؟

آي مار قهقهه، هم زشت، هم پستي
همچنان بي رحم و سيري ناپذيري، دون
تا چه ديدي تو در اين آيينه ی سُرخم
كه چنينش خُرد بشكستي؟

از درون بينان
نيست در گيتي كه اوصاف تو نشناسد
هيچ كس.
من چرا ز اين بيشتر گويم؟
پس بگویم:
بس.

ميهنم آيينه اي سُرخ است
(و مار قهقهه ز آن دور)
با شكافي چند.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر