تحلیلی از
یاری کنید، ای همه قوم سیاهپوش
پرپر زنان و ملتهب، اینک من
تا چشم کودکان شما را در آورم،
تا آسمان کنم، به همه چشم ها، سیاه
تا کودکم ـ کلاغچه ـ بستانم از شما
اینک من ـ اضطراب هزاران کلاغ زشت!
• معنی تحت اللفظی:
• ای کلاغان سیاهپوش، با پرپر زدن و التهاب به یاری ام بشتابید.
• تا من به مثابه تبلور اضطراب هزاران کلاغ زشت، چشم کودکان اینها را در آورم و آسمان را به همه چشم ها، سیاه سازم و کلاغچه ام را، فرزندم را از دست شان باز ستانم.
• این بند آخر این شعر ناتورالیستی ـ هومانیستی ـ توده ای فوق العاده زیبای سیاوش است.
• این شعر کوتاه، شعری سرشته به خشم و تکاندهنده است.
یاری کنید، ای همه قوم سیاهپوش
پرپر زنان و ملتهب
• کلاغ از قوم سیاهپوش کلاغان طلب یاری می کند.
• در حقیقت خود سیاوش است که در سنت نیما، از توده «کمک می کند طلب.»
• یاری ئی که در واقع همیاری است.
• یاری ئی که ستد و داد یاری است.
• یاری ئی که حبل المتین رهائی است.
2
یاری کنید، ای همه قوم سیاهپوش
پرپر زنان و ملتهب
• کلاغ ضمنا طرز و طریق یاری را تعیین می کند:
• قوم سیاهپوش کلاغان باید پرپرزنان و ملتهب به یاری اش بشتابند تا در دل دشمن هراس افکنند و زمینه لازم را برای حمله رهائی بخش او فراهم آورند.
3
اینک من
تا چشم کودکان شما را در آورم
• کلاغ ضمنا هدف و آماج خود را پیشاپیش اعلام می دارد:
• در آوردن چشم کودکانی که بچه کلاغ پرشکسته را بازیچه کرده اند و زجر و آزار می دهند.
• منظور سیاوش از بچه کلاغ می تواند همرزم توده ای او باشد و منظورش از کودکان می تواند عمال رژیم باشد، اراذل و اوباش شکنجه گر باشد.
4
تا آسمان کنم، به همه چشم ها، سیاه
• سیاوش با مفهوم «سیاه کردن آسمان به چشم ها» دو معنی را حداقل در نظر داشته است:
الف
• منظور اول سیاوش وارد آوردن ضربه ای بر کله دشمن است.
• آن سان که همه چیز دور سرش بچرخد، چشم هایش سیاهی روند و گیج و منگ گردد.
ب
• منظور دوم سیاوش این است که کودکان کلاغ آزار، در نتیجه بیرون آوردن چشم های شان، کور شوند و آسمان را سیاه ببینند.
5
تا کودکم ـ کلاغچه ـ بستانم از شما
• همه این تشبثات کلاغ برای رهایش کودک خویش، یعنی بچه کلاغ از دست اجامر است.
• می توان گفت که سیاوش دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک پرپر و التهاب و کورسازی چشم ها و رهایش کودک بسط و تعمیم می دهد.
• سیاوش به هنگام سرایش این شعر باید خیلی خشمگین بوده باشد.
• تمام وجود شاعر در این شعر در آتش خشم می سوزد.
6
اینک من ـ اضطراب هزاران کلاغ زشت!
• این کلام واپسین و اتمام حجت سیاوش و یا کلاغ است.
• کلاغ خود را تجسم اضطراب هزاران کلاغ زشت می داند:
الف
• بدین طریق، در فرد، طبقه تقطیر می یابد.
• در فرد توده تجسم کسب می کند.
• اراده فردی تجلیگاه اراده توده می گردد.
ب
• ضمنا زشتی به عنوان صفتی فخر انگیز در می آید و شمشیر رجز طبقاتی ـ توده ای را آبدیده می سازد.
• ارزش های اخلاقی بدین طریق، باز تعریف می شوند و عملا وارونه می گردند تا جامعه وارونه سلب وارونگی شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر