تحلیلی
از
گاف
سنگزاد
غوغا، غریو، جیغ!
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«آن بال و پر شکسته که بازیچه ی شما ست
فرزند من، یگانه ی من، کودک من است
گر زشت، گر سیا ست.»
·
سیاوش در این بند شعر از زبان کلاغ،
فرمالیسم فئودالی ـ بورژوائی را به نقد می کشد و بی اعتبار می سازد.
·
سیاوش دیالک تیک نمود و بود (ماهیت)
را، دیالک تیک ظاهر و ذات را به شکل دیالک تیک زشتی و سیاهی ـ بچه کلاغ بسط و
تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن ماهیت (ذات) است.
·
برای سیاوش زشتی و سیاهی چیزها و انسان
ها تعیین کننده نیست.
·
تعیین کننده ماهیت چیزها و پدیده
ها و ماهیت طبقاتی انسان ها ست.
·
اما چرا و به چه دلیل؟
1
فرزند من، یگانه ی من، کودک من است
گر زشت، گر سیا ست.»
·
اولا برای اینکه زشتی و زیبائی،
نسبی است و نه مطلق.
·
آنچه به نظر یکی زیبا جلوه گر می
شود، به نظر دیگری می توان زشت و حتی تهوع انگیز باشد.
2
·
ثانیا به این دلیل که زشتی و
زیبائی و استه تیک بطور کلی طبقاتی است.
·
زیبا از دید دهقانی با زیبا از دید
اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
3
·
ثالثا معیار تعیین زشتی و زیبائی
اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است.
·
یعنی حتی اعضای طبقه اجتماعی معینی
معیارهای متفاوتی برای تعیین زشتی و زیبائی دارند.
·
به همین دلیل وقتی اعضای طبقه
حاکمه به خانه های سکس (عفاف کده ها) می روند، هر کدام از جنس معینی خوش شان می آید.
4
·
رابعا به این دلیل که زشتی و
زیبائی قابل مانی پولاسیون (دستکاری) اند.
·
از سوسک به اصطلاح زشتی می توان پس
از آرایش مادی و یا هنری ملکه زیبائی تحویل خلایق داد تا از تماشایش کیف خر کنند.
5
·
خامسا زشتی و زیبائی اوبژکتیو
(عینی)، چه بسا بطور سوبژکتیو بازتعریف می شود و حتی زیر و رو می شود.
·
قبضه قدرت سیاسی از سوی ارتجاع
فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی، نشان داد که درک استه تیک زنان و نران ایران
به چه آسانی و سهولت و سرعت می تواند وارونه شود.
·
آن سان زنان و نران فوق العاده
زیبا برای وصلت موقت ـ حتی ـ با زنان و نران کریه القیافه و نفرت انگیز طبقه حاکمه
جدید از روی جنازه یکدیگر بگذرند.
6
·
سادسا، زشتی و زیبائی در دیالک تیک
ظاهر و ذات تعیین می شود و نه در ظاهر و یا ذات محض.
·
برای زشت و یا زیبا محسوب داشتن
کسی توسط کس دیگر، مجموعه ای از مشخصات ظاهری و ذاتی او حلاجی می شود.
·
صدای کسی با هوشش
·
رفتار کسی با ثروتش
·
صورت کسی با سیرتش
·
نگاه کسی با تفکرش
7
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«این جا جنایتی است که با دست های شاد
پوشیده می شود.»
·
معنی تحت اللفظی:
·
آرامش نمی شناسم.
·
از پا نمی نشینم و فریاد می زنم:
·
با دست های شاد، در اینجا بر جنایتی
سرپوش نهاده می شود.
·
صحنه ای که سیاوش تصور و تصویر می
کند، صحنه ای است که کودکان، بچه کلاغی را که قصد آموزش فوت و فن پرواز داشته،
گرفته اند و آزارش می دهند.
·
کلاغ این کرد و کار آنها را جنایتی
محسوب می دارد و افشا می کند.
·
کودکان، بچه کلاغ را به مثابه
بازیچه (اسباب بازی) تصور می کنند و نه به مثابه موجودی زنده و حساس و عصب مند و
احساس مند.
·
به همین دلیل سیاوش از مفهوم
«سرپوش نهادن بر جنایت با دست های شاد» بهره برمی گیرد.
8
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«این جا جنایتی است که با دست های شاد
پوشیده می شود.»
·
سیاوش از سر تا پا توده ای است.
·
سیاوش نماینده بی چوم و چرای
کمونیسم است.
·
کمونیسم اما یک روی مدالی است که
روی دیگرش، ناتورالیسم است.
·
در این شعر سیاوش، ما با دیالک تیک
کمونیسم و ناتورالیسم سر و کار داریم.
·
چرا و به چه دلیل؟
9
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«این جا جنایتی است که با دست های شاد
پوشیده می شود.»
·
به این دلیل که کلاغ در این شعر،
هم کلاغ طبیعی است و هم کلاغ اجتماعی ـ انسانی ـ طبقاتی (گلفت و کنیز و بنده و
غلام و رعیت و عمله و رختشو و سپور و غیره)
·
بچه کلاغ هم در این شعر، هم بچه
کلاغ طبیعی است و هم بچه کلاغ اجتماعی ـ انسانی ـ طبقاتی.
·
سیاوش در اشعار دیگرش، بچه کلاغ را
در هیئت انسانی ـ طبقاتی اش و کلاغ را در هیئت انسانی ـ طبقاتی اش (در هیئت خویشتن
خویش) تصویر کرده است.
·
سیاوش در شعری، فرزند ژنده پوش
توده را (بچه کلاع) را تصویر می کند که عمال طبقه حاکمه دستگیر کرده اند و به
زندان می برند و سیاوش در آن شعر، بسان کلاغ فریاد می کشد.
·
دهه ها قبل از سیاوش، ابوالقاسم
لاهوتی ـ شاعر سلحشور پرولتاریا ـ همین
صحنه را تصویر کرده است:
ابوالقاسم
لاهوتی
وحدت و
تشکیلات
(۱۹۲۴)
سرچشمه:
صفخه
فیسبوک مسعود دلیجانی
·
ﺳﺮ و رﻳﺸﻲ نتراشیده و رخساری زرد
·
زرد و باریک ،
چو نِی
·
سفره ای کرده حمایل، ﭘﺘﻮﻳﻲ بر سرِ دوش
·
ژنده ای بر تن وی
·
کهنه پیچیده به پا، چون که ندارد پاپوش
·
بر سرِ جادۀ ری
·
چند قزاق سوار از پی اش ـ آلوده به گرد ـ
·
دست ها بسته ز پس، ﭘﺎی ـ ﭘﻴﺎﺩﻩ، ﺑﻴﻤﺎﺭ
·
که رَوَد اینهمه راه،
·
مگر آن مرد قوی همّتِ صاحب مسلک
·
که شناسد ره و چاه.
·
خسته بُد
·
گرسنه بُد
·
لیک نمی خواست کمك
·
ﻧﻪ ز ﺷﻴﺦ و ﻧﻪ ز ﺷﺎﻩ
·
بجز از فعله و دهقان – نه به فکر دیّار
·
از سواران مسلح ، یکی آمد به سخن
·
که دلش سوخت به او:
·
«آخر ای شخص گنهکار،» چنین گفت به وی
·
«گنهت چیست؟
بگو!»
·
بندی از لفظ «ﮔﻨﻬﻜﺎر»، بر آشفت به وی:
·
«گنه ام این، که من از
عائلۀ رنجبرم
·
زادۀ رنجم و پروردۀ دستِ زحمت
·
نسلم از ﻛﺎﺭگران.
·
حرف من این، که چرا کوشش و زحمت از ما ست
·
حاصلش از دگران؟
·
این جهان یکسره از فعله و دهقان بر پا ست
·
نه که از مفتخوران.
·
غیر از این، من ز گناهِ دگری بی خبرم.»
·
دگری گفت که گویند تو آشوب کنی
·
ضدِ قانون و وطن
·
دشمن شاهی و بی دینی و دهری مذهب.
·
جنگجو، فتنه فکن!
·
پرده از کار برانداز و مپیچان مطلب.
·
راست می گوی به من،
·
تو مگر عاشق حبس و کتک و تبعیدی؟»
·
«تندتر می دوی از من، اگر
آگاه شوی»،
·
دادش اینگونه جواب
·
«اﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ، دﻭﻟﺖ و ﺩﻳﻦ آلت
اشراف بُوَد
·
رنجبر، لُخت و کباب
·
سگِ خان با جُلِ مخمل
·
بگو انصاف بود؟
·
خانۀ جهل خراب
·
حیله است این سخنان
·
کاش که می فهمیدی،
·
این عبارات مُطلا، همه موهومات است
·
بندِ راهِ فقرا.
·
چیست قانون کنونی، خبرت هست از این؟
·
حکم محکومی ما.
·
بهر آزاد شدن ـ در همۀ روی زمین ـ
·
از چنین ظلم و شقا
·
چارۀ رنجبران، وحدت و تشکیلات است.»
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر