۱۳۹۴ اسفند ۱۲, چهارشنبه

دلیل کلاغ ستیزی در ایران (5)


تحلیلی از
گاف سنگزاد

سیاوش کسرایی
بچه كلاغ
(خانگی)

  غوغا، غریو، جیغ!
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«آن بال و پر شکسته که بازیچه ی شما ست
فرزند من، یگانه ی من، کودک من است
گر زشت، گر سیا ست.»

راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«این جا جنایتی است که با دست های شاد
پوشیده می شود.»

یاری کنید، ای همه قوم سیاهپوش
پرپر زنان و ملتهب، اینک من
تا چشم کودکان شما را در آورم،
تا آسمان کنم، به همه چشم ها، سیاه
·
تا کودکم ـ کلاغچه ـ بستانم از شما
اینک من ـ اضطراب هزاران کلاغ زشت!

پایان

·        در این شعر، استنباط دیگری از کلاغ تبیین می یابد.
·        استنباطی که کمترین شباهتی به استنباط پرویز ناتل خانلری  و حتی به استنباط مدعیان طرفداری از پیشرفت اجتماعی از کلاغ ندارد.
·        کلاغ در این شعر نیز سمبل توده های مولد و زحمتکش است.
·        شاعر اما نه نماینده اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی، نه نماینده اقلیت انگل و استثمار گر و ستمگر، بلکه «روشنفکر ارگانیک طبقه» (آنتونیو گرامشی) و توده است.
·        شاعر خود از سر تا پا، کلاغ است.
·        ما برای نشان دادن تفاوت ها و تضادهای بینشی و ایده ئولوژیکی میان طبقات اجتماعی مختلف و روشنفکران وابسته به آنان، به تحلیل این شعر سیاوش مبادرت می ورزیم.

1

بچه كلاغ

·        این عنوان شعر سیاوش است.
·        بچه کلاغ در کانون این شعر قرار داده شده است.
·        همه حوادث شعر حول بچه کلاغ می گردد.
·        شاعر ارگانیک توده، نه بچه عقاب را، بلکه بچه کلاغ را ایدئالیزه می کند.
·        به زعم روشنفکران طبقه حاکمه، «زشت» ترین و «کثیف» ترین و «سیاه» ترین و «منفور» ترین موجود طبیعی و اجتماعی را.
·        برده و بنده و غلام و کنیز و کلفت و رعیت و نوچه و عمله و رختشو و سپور و پرولتر (کارگر) و پیشه ور و غیره را.

2
  غوغا، غریو، جیغ!
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:

·        اکنون مادر بچه کلاغ است که کاراکتریزه می شود:
·        همان کلاغ زشت پرویز ناتل خانلری و اعوان و انصارش.

·        واکنش کلاغ اکنون تشریح می شود:
·        کلاغ غریو و غوغا به پا کرده است و جیغ و فریاد می کشد.

·        فریاد همیشه و همه جا به نیت فریاد رسی کشیده می شود.
·        فریاد همیشه در دیالک تیک فریاد و فریاد رس از سوئی و در دیالک تیک ستمگر و فریاد از سوی دیگر، مطرح می شود.

·        می توان گفت که فریاد حلقه واسط میان دو دیالک تیک است:
·        دیالک تیک ستمگر و فریاد و دیالک تیک فریاد و حمایتگر است.
·        فریاد ضمنا واکنش ستمکش است.
·        فرد ستمدیده، از دست ستمگر فریاد می کشد تا فریاد رسی از توده ستمدیده بیابد.

3
  غوغا، غریو، جیغ!
راحت نمی نشینم
فریاد می کنم:
«آن بال و پر شکسته که بازیچه ی شما ست
فرزند من، یگانه ی من، کودک من است
گر زشت، گر سیا ست.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        بچه کلاغی را که شما بازیچه قرار داده اید و مورد آزار و اذیت قرار می دهید، بی اعتنا به رنگ سیاهش و زیبائی و زشتی اش، کودک و فرزند و بی همتای من است.

·        سیاوش اکنون دیالک تیک مولد و مولود را به شکل دیالک تیک کلاغ و بچه کلاغ بسط و تعمیم می دهد و از عشق لایزال مولد به مولود پرده برمی دارد.
·        عشق مولد به مولود از هر نوع، به دلایل متعدد غریزی، ژنه تیکی، عاطفی و سوبژکتیو صورت می گیرد.
·        هر مولد مادی و فکری محصول کار مادی و فکری خود را، یعنی مولود خود را می پرستد.

·        چرا و به چه دلیل؟  
 
4
اثری از حسین رزاقی

«آن بال و پر شکسته که بازیچه ی شما ست
فرزند من، یگانه ی من، کودک من است
گر زشت، گر سیا ست.»

·        دلیل ماهوی این عشق مولد به مولود، کار است.
·        مولود محصول کار مولد است.
·        فرق هم نمی کند که مولود جاندار باشد و یا جامد.
·        نیما در شعری، همین عشق مولد به مولود را به شکل عشق آهنگر به آهن تبیین می دارد.

آهنگر
از دفتر «فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»

در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت
دست او بر پتک
و به فرمان عروقش دست
دائماً فریاد او این است
و این است فریاد تلاش او:
« کی به دست من
آهن من، گرم خواهد شد
و من او را نرم خواهم دید؟
آهن سرسخت!
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن.»


زندگانی چه هوسناک است، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس، حرف از خواستن بی ترس گفتن، شاد بودن!
او به هنگامی که تا دشمن از او
در بیم باشد
( آفریدگار شمشیری نخواهد بود چون)
و به هنگامی که از هیچ آفریدگار شمشیری نمی ترسد،
ز استغاثه های آنانی که در زنجیر زنگ آلوده ای را می دهد تعمیر...
بر سر آن ساخته، کاو را ست در دست،
می گذارد او ( آن آهنگر)
دست مردم را به جای دست های خود.
او
به آنان، دست، با این شیوه خواهد داد.
ساخته ناساخته، یا ساخته ی کوچک،
او، به دست کارهای بس بزرگ، ابزار می بخشد.
او، جهان زندگی را می دهد پرداخت


5

« کی به دست من
آهن من، گرم خواهد شد
و من او را نرم خواهم دید؟
آهن سرسخت!
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        آهن من، کی به دستیاری من، گرم خواهد شد و من او را نرم خواهم یافت؟
·        آهن سرسخت من، قد برکش، باز شو، دو تا شو، با افکار من دمساز شو.

6

« کی به دست من
آهن من، گرم خواهد شد

·        آهنگر در این سخن، نه از آهن به عنوان جامدی بیگانه با خویش، بلکه به عنوان همتای خویش سخن می گوید.
·        به همین دلیل از واژه «آهن من» بهره برمی گیرد.
·        آهن را آهنگر به مشقتی و فوت و فنی از دل سنگ آهن بیرون کشیده است.
·        آهن مولود آهنگر است.
·        آهن محصول کار آهنگر است.
·        به همین دلیل، آهن بسان محبوب او ست.
·        به همین دلیل، اهنگر عشق عمیقی نسبت به آهن احساس می کند.

·        این عشق آهنگر به آهن، ماهیتا همان عشق هر کس به دختر و پسر خویش است.
·        با این تفاوت که در رابطه هر کس با فرزند خویش، قوای طبیعی ـ غریزی ـ ژنه تیکی ـ عاطفی ـ احساسی ـ روحی ـ پسیکولوژیکی نیز بدان اضافه می شود.
·        نباتات و جانوران نیز همین رابطه را با فرزندان خویش دارند.

·        سیاوش در این شعر بچه کلاغ، از همین رابطه عاشقانه میان کلاغ و بچه کلاغ پرده برمی دارد.

7
و من او را نرم خواهم دید؟

·        نیما در این بند شعر، برای تفهیم استنباط آهنگر از آهن، نه از ضمیر «آن» که معمولا در مورد جمادات به کار گرفته می شود، بلکه از ضمیر «او» استفاده می کند:

و من او را نرم خواهم دید؟

8

آهن سرسخت!
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن.»

·        نیما اکنون رابطه اهنگر با آهن را صریح تر و روشن تر به خواننده شعر نشان می دهد:
·        آهنگر با آهن، مستقیما و بدون واسطه وارد گفتگو می شود.

·        درست بسان مادر ـ پدری که سودای تربیت فرزند خود را بر سر دارد.

·        رابطه آهنگر با آهن فرمی از بسط و تعمیم رابطه مولد و مولود است.
·        این رابطه، رابطه ای سرشار از عشق اصیل و بی غل و غش است.

·        سیاوش در این شعر بچه کلاغ، درست بسان نیما، دیالک تیک مولد و مولود را به شکل دیالک تیک کلاغ و بچه کلاغ بسط و تعمیم می دهد و درست بسان نیما از عشق لایزال کلاغ به بچه کلاغ (مولد و مولود) پرده بر می دارد.    

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. «…пришли чужеземцы на нашу родину, сокрушили богов, посекли заповедные деревья и всполошили воронов из священных дубрав».

    پاسخحذف