۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه

شازده کوچولو تکخال امپریالیسم (4)

تحلیلی از
ربابه نون
 
«ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ آﻣﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ

·        سؤال این بود که چرا «آدم ها بی دوست مانده اند»؟   
 
1
ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ

·        دلیل بی دوست ماندن آدم ها، «فقدان مغازه برای خرید و فروش دوست» نیست.
·        بورژوازی واپسین برای همه چیز از ناخن دست و پا تا موی سر و مژه چشم، از چشم و ابرو تا لب و دندان، مغازه باز کرده است.
·        بورژوازی واپسین همه چیز را کالا واره ساخته است.
·        از صدا تا آخ و اوخ را
·        از نگاه تا چشم شوخ را
·        خیل بیشماری از دختران، زنان و جوانان، کارشان نشستن در شرکت های مربوطه برای عرضه این چیزها و چیزهای شرم انگیز و بمراتب  بدتر از این چیزها ست.

2



·        حتی فوندامنتالیسم سنی و شیعه (فوندامنتالیسم عیران و عرعرستان) در خطه دولت اسلامی داعش و مرقد مطهر امام رضا و غیره به داوطلبان جهاد و زوار، سکس از هر نوع عرضه می کنند
·        سخنان اخیر همسر اردوغان را باید در همین رابطه درک کرد و توضیح داد:


الف

·        دختران نوجوان باکره از عرعرستان داوطلبانه به سوریه و مناطق تروریستی ـ فوندامنتالیستی دیگر می روند تا دهها نفر از جهادی ها را از نعمت سکس سیراب سازند. 



ب

·        جمهوری ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی حتی برای دختران باکره مملکت امام «ضمان»، «مغازه» رسمی باز کرده و تعیین قیمت کرده است.

3
·        سؤال خود را تکرار می کنیم:
·        چرا «آدم ها بی دوست مانده اند»؟  
 
4
ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
 
·        برای پاسخ به این پرسش باید به سؤال زیر جواب پیدا کرد:
·        پیش شرط تشکیل رابطه ی دوستی چیست؟
 
5
ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
 
·        پیش شرط تشکیل رابطه دوستی میان آدم ها، آدمیت آنها ست.
·        به همین دلیل، دلیل «بی دوست ماندن آدم ها»، سلب آدمیت از آدم ها ست.

·        وقتی «آدم ها» از فرق سر تا نوک پا، کالا واره شده باشند، عملا آدمیت زدائی شده اند.
·        «آدم» آدمیت زدائی شده، نه، می تواند و نه، می خواهد که دوست کسی باشد و نه، کسی می تواند و می خواهد که با او رابطه دوستی برقرار کند.

·        دلیل بی دوست ماندن «آدم ها» همین است.

·        سؤال این است که «آدم» آدمیت زدائی شده چه نام دارد؟
·        به عبارت علمی تر، جایگاه اجتماعی «آدم» آدمیت زدائی شده چیست؟   

6
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﻫﻠﯽ ﮐﻦ
·        از همین جفنگجمله علامه امپریالیسم، هم ایرئالیسم او عربده می کشد و هم ایراسیونالیسم او:
·        هیچ حشره و حیوانی به کسی نمی گوید:
·        «مرا اهلی کن.»

·        این جفنگجمله ی علامه امپریالیسم، توهین به شعور غریزی ـ ژنه تیکی حشرات و حیوانات است، چه رسد به انسان به مثابه اشرف خردگرا و خردمند موجودات.
 
6
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﻫﻠﯽ ﮐﻦ

·        علامه امپریالیسم روند و روال اهلی کردن حیوانات را حتی نمی داند و یا می داند و پرده پوشی می کند.
·        معلوم نیست که این حیوان زندگی اش را در امریکا چگونه تلف کرده که از روند و روال اهلی کردن حیوانات حتی بی خبر است.
·        چون بندرت می توان فیلم امریکائی در آن زمان دید که اهلی کردن اسب ها به عنوان هنر بزرگ بزرگمردان تگزاس محسوب نشود.
·        کدام اسبی می آید و به بزرگمردی چون رونالد ریگان می گوید:
·        « بیا و مرا اهلی کن»؟

·        سؤال این است که چرا ایده ئولوژی طبقه حاکمه امپریالیستی به تبلیغ این ایده ایرئالیستی ـ ایراسیونالیستی و این استیل ذلت بار زیست وارونه روی آورده است؟

7
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﻫﻠﯽ ﮐﻦ

·        آنچه که علامه امپریالیسم (بورژوازی واپسین)  از زبان روباه به شازده می گوید، تازگی ندارد.
·        ما در ایده ئولوژی دیگر طبقات اجتماعی واپسین از برده داری واپسین تا فئودالیسم واپسین، شاهد تبلیغ همین ایده ی ایرئالیستی ـ ایراسیونالیستی و این استیل ذلت بار زیست وارونه هستیم.

·        بخش اعظم دیوان های شعر اکثریت قریب به اتفاق شعرای ایران از دیرباز عرصه تبلیغ همین ایده و استیل زیست است.

·        مراجعه کنید به تحلیل مقوله عشق در اشعار و آثار سعدی و حافظ و شاملو و شهریار و غیره  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

·        ما به نمونه ای از شیخ شیراز اشاره می کنیم.

8

من از آن روز که در بند تو ام، آزاد ام
پادشاه ام که به دست تو اسیر افتادم

·        معنی تحت اللفظی:
·        من از روزی که در قید و بند تو هستم، احساس آزادی می کنم.

·        به پادشاهی شباهت دارم که به اسارت تو در آمده است.

·        سعدی در این بیت شعر، همان ایده ئولوژی طبقات اجتماعی واپسین را تبلیغ می کند که سنت اگزوپری در «شازده کوچولو»:
·        عاشق در این بیت شعر سعدی نیز سلب آدمیت شده است.
·        وارونه بینی و وارونه اندیشی و وارونه سازی را بهتر از این نمی توان نشان داد:
·        عاشق کذائی در این بیت شعر سعدی نیز اهلی شده است.
·        درست بسان اسبی که به کمندی گرفتار می افتد و بتدریج، به ضرب تازیانه و توهین و آزار، سلب اسبیت می شود.

·        اهلی می شود.

·        رام ارباب خویش می گردد.

·        به قول سازمان های امنیتی طبقه حاکمه، «شست و شوی مغزی داده می شود.» 

9
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم، هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

·        معنی تحت اللفظی:
·        من از وصل تو هیچ انتظاری ندارم.

·        برای اینکه یاد تو، منافع شخصی مرا از یاد من برده است.

·        عاشق کذائی در این بیت شعر، سلب فردیت و شخصیت شده است.
·        آن سان که چراغ منافع شخصی خود را خاموش و مصالح خود را بکلی فراموش کرده و بسان سگ اهلی شده ای، فکر و ذکری جز منافع ارباب ندارد.

10
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آن است که چون طبل تهی، پر باد ام

·        معنی تحت اللفظی:
·        ثروت و سرمایه ای ندارم که بسان خاک زیر پای تو بریزم.

·        در نتیجه به طبل توخالی پر از باد شباهت دارم.



·        در این بیت شعر سعدی از خودستیزی عاشق اهلی شده پرده برداشته می شود:

·        عاشق اهلی شده، توخالی است.

·        ثروت و سرمایه ای جز باد ندارد.

·        این هم معنائی جز آدمیت زدائی از آدم ندارد.

·        نیازی به استدلال و اثبات نیست که چنین زباله ای، نه، می تواند و نه، می خواهد که دوست کسی باشد و نه، کسی می تواند و می خواهد که رابطه دوستی با او برقرار کند.

11
می ‌نماید که جفای فلک از دامن من
دست کوته نکند تا نکند بنیادم

ظاهر آن است که با سابقه حکم ازل
جهد، سودی نکند، تن به قضا در دادم

ور تحمل نکنم جور زمان را، چه کنم؟
داوری نیست که از وی بستاند دادم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ظاهرا، جور فلک تا بنیاد مرا برنکند، دست از دامنم بر نخواهد داشت.

·        چون مسابقه با حکم ازل بیهوده و بی فایده است، من تصمیم گرفته ام که تسلیم قضا شوم.

·        اگر جور زمان را تحمل نکنم، چه می توانم بکنم؟

·        دادستانی نیست که داد مرا از او بازستاند.

·        سعدی در این سه بیت شعر، اهلی گشتن داوطلبانه عاشق کذائی را توجیه تئوریکی می کند.
·        امری تقدیری محسوب می دارد.

·        عاشق در این ابیات شعر نیز سلب آدمیت شده است.
·        آن سان که وابستگی به ارباب (معشوق کذائی) را امری ماورای طبیعی و اجتماعی و الهی تصور و یا قالب می کند.

·        در اشعار عاشقانه شعرای قرون وسطی ایران و شعرای عقب مانده معاصر از قبیل شهریار و غیره، عاشق زباله واره تصور و تصویر می شود.

·        درست بسان روباه در قصه «شازده کوچولو»، که داوطلب اهلی گشتن است و بی شرمانه بدان نام برقراری دوستی می دهد و نه وابستگی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر