۱۳۹۴ اسفند ۱۷, دوشنبه

بحثی راجع به مسئله زنان (3)

 
تحلیلی از 
ربابه نون

زنان تلاش می کنند
تا با مردان برابر شوند
و چه تلاش بیهوده و مبهمی است،
برابری با مردانی که
دنیا را به آشوب و جنگ کشیده اند
و کلید انفجار جهان را در دست دارند.

اینطور نمی شود،
باید فکر دیگری کرد.

شاید بهتر باشد
مردان تلاش کنند
تا با زنان برابر شوند،
برابری با زنانی که
تمام شب های جنگ زده ی تاریخ را
با رؤیای صلح خوابیده اند.

پایان
از صفحه فیسبوک شیوا

اینطور نمی شود،
باید فکر دیگری کرد.

شاید بهتر باشد
مردان تلاش کنند
تا با زنان برابر شوند

• حریف پس از «نهی» زنان از «منکر» برابری طلبی، نران را به «معروف» برابری طلبی، «امر» می کند:
• بدین طریق، ورق به کلی برمی گردد و دیالک تیک طالب و مطلوب از ریشه زیر و رو می شود:
• نتیجه این می شود که نران باید در راه برابری با زنان تلاش ورزند.

• راه حل بدی نیست.
• ولی ایرادش کجا ست؟

1
شاید بهتر باشد
مردان تلاش کنند
تا با زنان برابر شوند

• مؤلف این جفنگ ذره ای مغز اندیشنده در کدوی کله ندارد.
• اولا رابطه زن و نر، نه رابطه ای برابر، بلکه رابطه ای نابرابر است.
• یعنی کفه این ترازو به نفع نران سنگینتر است.
• به همین دلیل مبارزه زنان در راه ایمانسیپاسیون (رهایش) الزامی می گردد.
• در شریعت آدمیت زن اصلا برسمیت شناخته نمی شود.
• زن به عنوان نصف مرد تلقی می شود.
• زن ضمنا به عنوان موجودی ناقص العقل قلمداد می شود.

2
شاید بهتر باشد
مردان تلاش کنند
تا با زنان برابر شوند

• بنا بر توصیه مؤلف این جفنگ، نران باید داوطلبانه به دو شقه سازی خویش، به دور افکندن نصفی از وجود خویش اقدام کنند تا با زنان برابر شوند.
• یک همچو کرد و کاری نه امکان پذیر است و نه عملی است.
• چون نران باید خر باشند که به ساز مؤلف این جفنگ برقصند.

3
شاید بهتر باشد
مردان تلاش کنند
تا با زنان برابر شوند

• رابطه زن و نر، رابطه ای دیالک تیکی است
• این بدان معنی است که زن و نر هم در پیوند با یکدیگرند و هم با یکدیگر تضاد دارند:

الف
• اگر کفه پیوند میان زن و نر سنگین تر شود، زندگی آنان هماهنگی و هارمونی نسبی کسب می کند.

ب
• اگر کفه تضاد میان زن و نر سنگین تر شود، زندگی آنان متشنج می شود و در صورت تشدید این تضاد می تواند به قطع این رابطه دیالک تیکی منجر شود.
• یعنی به طلاق و جدائی بینجامد.

4
شاید بهتر باشد
مردان تلاش کنند
تا با زنان برابر شوند

• در دیالک تیک زن و نر، قطب انقلابی و ستمکش (یعنی زن)، حامل فونکسیون تغییر است و نه قطب ارتجاعی و ستمگر (یعنی نر).
• به همین دلیل، مبارزه زنان در راه کسب برابری حقوقی با نران، ریشه اوبژکتیو (عینی) دارد.
• این ریشه اوبژکتیو است که در آئینه ذهن زنان (و نران) منعکس می شود و به صورت ایدئال سوبژکتیو در می آید، به صورت مبارزه در راه رهایش و یا ایمانسیپاسیون در می آید.

• بهتر است که این شرایط عینی را مورد بررسی حداقل سطحی و گذرا قرار دهیم و ببینیم، چرا کفه ترازوی دیالک تیکی زن و نر در جوامع طبقاتی به نفع کفه نر سنگینی می کند و زنان را از چندین لحاظ و نظر تحت ستم و استثمار قرار می دهد:

الف
• در جوامع سنتی و چه بسا حتی مدرن، تقسیم کار میان زنان و نران برقرار است:

1
• محل کار نران در خارج از خانه است.
• به همین دلیل از دیرباز نر به عنوان نان آور خانواده جا زده می شود.
• هم در کتب شرعی و در کتب قانونی.

2
• محل کار زنان عمدتا در داخل خانه است.
 
• زنان وظایف غول آسائی به عهده دارند که از آن جمله اند:

الف
• شست و شو

ب
• رفت و روب

ت
• پخت و پز

پ
• دوخت و دوز

ث
• تغذیه و تربیت

ج
• تهیه و تولید مواد غذائی:

1
• خرید گوشت و یا دام پروی برای تولید قورمه و ذخیره آن برای زمستان

2
• مرغداری و تهیه تخم مرغ

3
• گاوداری و تهیه شیر و تپاله

4
• چیدن برگ مو و تهیه دلمه

5
• سبزی کاری برای تهیه سبزی لازم برای غذا

6
• تکشت نباتات لازم برای تهیه عرق کاسنی و پونه و دیگر مقطرات (دستیلات) داروئی

7
• دوخت و دوز برای تهیه پول توجیبی خود و کودکان، از قبیل خیاطی، عرقچین دوزی، بافتنی (کلاه، دستکش، شال، پولوور و جوراب و غیره)
• و غیره و غیره

2
• این کرد و کار کمرشکن زنان اما در جامعه سنتی و چه بسا حتی مدرن، اصلا برسمیت شناخته نمی شود.
• نان آور و سالار و رئیس خانواده نر می ماند که در خارج از خانه بسته به جایگاه اجتماعی اش، کار مادی، فکری و یا هنری می کند.
• وقتی نر از محل کار به خانه می آید.
• همه چیز آماده است:
• همه جای خانه تر و تمیز است.
• کودکان تر و تمیز اند و حتی راه رفتن و سخن گفتن آموخته اند.
• غذا روی میز و یا در سفره گسترده است.

3
• نر چه بسا اصلا نمی داند که زن چه زجری در طول روز کشیده است.
• اگر زن از فرط خستگی قادر به برآوردن حوایج غریزی و روحی و روانی او نباشد، بدش نمی آید که عقده های محیط کار را هم بر سرش خالی کند و سیر دل شلاقش بزند.
• آن سان که زن حتی از نشان دادن روی کبود خود به خلایق شرم کند و محجب تر از هر زن خرفت مذهبی باشد.

4
• زن چون نان آور فرمال و صوری خانواده نیست، ستمکش می ماند.
• زن برای خروج از وابستگی اقتصادی به هر ذلتی درس می خواند تا کسب استقلال اقتصادی کند و نان آور خانواده باشد و شالوده اقتصادی لازم برای برابری با نر را پی ریزی کند.

5
• زن بدین طریق وارد جامعه می شود.
• وارد همان جامعه ای می شود که زن را ناقص العقل و انسان نیم بند و آلت لهو و لعب تصور می کند.

• زن در بهترین حالت به پرولتر خانه از سوئی و پرولتر کارخانه از سوی دیگر بدل می شود:
• بر بورژوای خانه (شوهر)، بورژوای کارخانه (سرمایه دار) اضافه می شود.
• زن پرولتر مضاعف می شود تا کسی بهانه تضعیف و تحقیر و تخریب او را نداشته باشد.

• کار در خارج از خانه اما همیشه بر وفق مراد نبوده است.
• اگر کسی پای صحبت کسانی بنشیند که پس از عنگلاب اسلامی شرکت زده اند و به کاسب و تاجر و مدیر و غیره بدل شده اند، می فهمد که در شرکت و اداره و کارگاه و غیره چه بلاهائی سر دختران زحمتکش آورده می شود.

6
• راجع به این شرایط عینی می توان صدها صفحه نوشت و نهایتا به این نتیجه رسید که مسئله زنان در چارچوب جامعه طبقاتی قابل حل نیست.
• اگرچه ستم بر زنان قابل تعدیل است.
• به همین دلیل باید گفت که رهایش زنان به رهائی اجتماعی گره خورده است.
• زنان فقط در همدستی و همرزمی با کارگران و دهقانان و پیشه وران می توانند آزاد شوند.
 
• پیش شرط رهایش زنان بر زمین افکندن یوغ استثمار از گرده توسط زنان و توده های مولد و زحمتکش، قبضه قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی و قرائت فاتحه ای بلند بر ساختار طبقاتی جامعه است.
 
• هر نسخه رهایش دیگر اگر اوتوپی نباشد، عوامفریبانه است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر